منو تنهاییِ من سویی، تو و خواهان زیادت سوی دگر
منو چشمانِ نزار سویی، تو و چشمانِ خمار سوی دگر
منو سرمای وجودم سویی، تو و انجینِ بخارت سویِ دگر
منو گردنِ شکسته سویی، تو و هیدرولیکِ سکّان سویِ دگر
منِ گم گشته و ناپیدا سویی، تو و کنترل کروزت سویِ دگر
منِ غرقِ در یمِ قسط سویی، تو و شاسیِ بلندت بسانِ شهلا سویِ دگر
من و فرجام بدِ عشقِ رخت سویی، تو و عاشقانِ سهل و آسان سویِ دگر
چیه؟ آدم نمیتونه برای عشقش شعر بگه؟ عژب دوره زمونه ای شده ها!
اصلا چه اشکالی داره همه عاشقِ یارپریچهرهِی صافکاری نقاشی شدهی باریک ماریکِ هیپوفیزید اَند لیزر اَند اُپتیکال کَستومایزد اَند پروتزیشنال باشن ولی من عاشق آهن پاره ای به اسم تویوتا اف جی کروز مدل 2018؟ نه میخوام ببینم اشکالی داره؟!!! (دستامو ول کن عامو...)
من که فقط یه میلیارد ناقابل کم دارم این ماشینو بخرم و عملا نمیتونم...لااقل براش شعر میگم....اینم نگم؟
اگر انتقاداتتون به وزن و قافیه شعر من زیاده لازم به ذکره همینم کلی زور زدم از خودم شعر در وکردم...بنده آخرین شعری که سرودم مال 15 سال پیشه:)...هیچ ادعایی هم نداشته و ندارم.....بجاش میتونید از شعر زیر استفاده کنید:
نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم...دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم
تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم...گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم
همچو آن تشنه که راهش بزند موج سراب...اشتباه از نگه کاه به گاهش کردم
دیدمش گرم سخن دوش چو در صحبت غیر...غیرتم کشت ولی خوب نگاهش کردم
دور از آن رلف پریشان دلم آرام نیافت...گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم
حاصل شمع وجودم همه اشک آمد و آه...وآنقدر سوختم از غم که تباهش کردم
مهربان گشت مه من به سرودی “گلچین”...تا نثار قدم این مهر گیاهش کردم
احمد گلچین معانی