نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

منو تنهاییِ من سویی، تو و خواهان زیادت سوی دگر

منو چشمانِ نزار سویی، تو و چشمانِ خمار سوی دگر

منو سرمای وجودم سویی، تو و انجینِ بخارت سویِ دگر

منو گردنِ شکسته سویی، تو و هیدرولیکِ سکّان سویِ دگر

منِ گم گشته و ناپیدا سویی، تو و کنترل کروزت سویِ دگر

منِ غرقِ در یمِ قسط سویی، تو و شاسیِ بلندت بسانِ شهلا سویِ دگر

من و فرجام بدِ عشقِ رخت سویی، تو و عاشقانِ سهل و آسان سویِ دگر


 

چیه؟ آدم نمیتونه برای عشقش شعر بگه؟ عژب دوره زمونه ای شده ها!

اصلا چه اشکالی داره همه عاشقِ یارپریچهرهِ‌ی صافکاری نقاشی شده‌ی باریک ماریکِ هیپوفیزید اَند لیزر اَند اُپتیکال کَستومایزد اَند پروتزیشنال باشن ولی من عاشق آهن پاره ای به اسم تویوتا اف جی کروز مدل 2018؟ نه میخوام ببینم اشکالی داره؟!!! (دستامو ول کن عامو...)

من که فقط یه میلیارد ناقابل کم دارم این ماشینو بخرم و عملا نمیتونم...لااقل براش شعر میگم....اینم نگم؟

اگر انتقاداتتون به وزن و قافیه شعر من زیاده لازم به ذکره  همینم کلی زور زدم از خودم شعر در وکردم...بنده آخرین شعری که سرودم مال 15 سال پیشه:)...هیچ ادعایی هم نداشته و ندارم.....بجاش میتونید از شعر زیر استفاده کنید:


نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم...دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم

تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم...گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم

همچو آن تشنه که راهش بزند موج سراب...اشتباه از نگه کاه به گاهش کردم

دیدمش گرم سخن دوش چو در صحبت غیر...غیرتم کشت ولی خوب نگاهش کردم

دور از آن رلف پریشان دلم آرام نیافت...گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم

حاصل شمع وجودم همه اشک آمد و آه...وآنقدر سوختم از غم که تباهش کردم

مهربان گشت مه من به سرودی “گلچین”...تا نثار قدم این مهر گیاهش کردم

احمد گلچین معانی

۱۹ نظر موافقین ۱۱ ۲۰ آبان ۹۷ ، ۱۸:۴۵


سمت چپیه منم؛ 

سمت راستیه بانو اَلِکس(الکساندرا)؛

 وسطی هم تک پسرمونه به اسمِ دَنیِل!

رویاپرداز و هپروت‌مکانِ خلدآشیان هم خودتونید! والّا! :)))

۱۹ نظر موافقین ۱۶ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۵