بنظرم دوتا سئوال جادویی تو زندگی هست که با پرسیدنش از خودمون یا دیگران، میتونه ذهن ما آدمها رو خالی تر از افکار اضافی و روحمون رو آرامتر از فشارهای متعدد و متنوع زندگی کنه....
این دو تا سئوال جادویی ایناست:
P1= Beman CHEH
P2=Beto CHEH
مثالهاش باشما..
یک تحویلدار بانک تعریف میکرد:
روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟!
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ!
رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... .
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ!
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ، ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!
بعضی وقتا میشه تیغ باشی اما نبُری ...تبر باشی اما نشکنی.
#کانال با کلاس باشیم
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشۀ بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند... از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است .
در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم . یک خانوادۀ روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعۀ کوچک ، شش گوسفند و یک گاو است . در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود، امّا صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمۀ تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد:
🔴هشت سال پیش، در یک شب ژانویه سال ۲۰۱۲، یک کشتی تفریحی با حدود ۳۰۰ سرنشین از شهروندان کشورهای مختلف اروپا در سواحل ایتالیا به صخرهای خورد و شکاف برداشت. در زمان حادثه فاصله این کشتی تا ساحل۱۵۰ متر بود اما حدود ۳۲ نفر از سرنشینان که عمدتاً از کشورهای دیگر مانند انگلستان و آلمان بودند جان باختند.
✅دو پرسش قابل ملاحظه:
🔴یکم، چرا این کشتی بزرگ تا این حد به ساحل نزدیک شد؟ پاسخ: چون منزل کاپیتان کشتی در ساحل بود و در آن شب در منزل او پارتی برقرار بوده و کاپیتان به ساحل نزدیک شده تا برای مهمانان دست تکان دهد! این طنز نیست و جداً همینطور بود و در محاکمه کاپیتان مطرح شد. درس اخلاقی اول: وقتی یک ناخدا کشتی را از یک طرف میبرد الزاماً برای رفاه حال سرنشینان نیست، ممکن است برای پارتی منزل خودش باشد.
🔴پرسش دوم، چرا تلفات در این فاصله نزدیک به ساحل زیاد بود و چرا عمده تلفات از غیرایتالیاییها بود؟ پاسخ: زمانی که کشتی به صخره برخورد کرد و برخی مسافرین به عرشه آمدند، کاپیتان در بلندگو اعلام میکند که همه چیز تحت کنترل است و جای نگرانی نیست و مسافرین به کابینهای خود مراجعه کنند. مسافرین غیرایتالیایی که به اظهار نظر و صداقت مسئولین اعتماد داشتند به توصیه کاپیتان عمل کرده به کابین های خود می روند. مسافرین ایتالیایی که تجربه ایتالیایی داشتند به سرعت فهمیدند که باید صحبت کاپیتان را در جهت عکس تفسیر کنند و به همین دلیل، به سرعت از کابینهای خود بیرون رفته بر روی عرشه آمدند. عدهای که بنیه داشتند خود را به آب زدند و تا ساحل شنا کردند و نجات یافتند بقیه هم توسط گروههای امداد نجات یافتند. ولی آنها که به صحبت مسئول مربوطه اعتماد کردند پس وارد شدن آب به کشتی، داخل کابینها خفه شدند.
🔴درس اخلاقی دوم برای مردم: هر وقت مقامات فرمایش و توصیه کردند، فرمایشات و توصیههای قبلی آنها را هم در ذهن مرور کنید.
درس اخلاقی برای مقامات: اگر حرفهای مستحکم و قولهای وزین قبلی شما درست در نیامد انتظار نداشته باشید مردم به کابینهای زیر عرشه بروند ممکن است خود را به آب بزنند.
✅حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!
@EghtesadNews_com