نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۳۸ مطلب با موضوع «منابع مفید» ثبت شده است

در کارهایی که که از اهمیت بالایی برخوردارن، نباید هیچگونه ملاحظه ای رو در نظر گرفت، همین مبارزه با ویروس منحوس کرونا رو در نظر بگیرید..
حتما کلیپ های زیادی رو دیدید که در کشور چین طرف رو خِرکِش  از پشت فرمون ماشینش میکشن بیرون که تست کرونا بده
تو خیلی از کارهای دیگه این کوتاه نیامدن ها و رودربایستی نداشتن ها خیلی مهمه
یکی از مهمترین این موارد، رسیدن به موفقیت هست...برای موفقیت نباید با کسی شوخی داشت...
هر عاملی که جلوی راه موفقیت تو رو گرفته بدون هیچ رودربایستی باید اون رو کنار بزنی
یه سری عوامل هم پیش شرط رسیدن به موفقیت هستند که کاملا اکتسابی اند و یکسری عوامل هم اکتسابی نیستند و باید برات رقم بخوره
کتاب " تافته های جدابافته" نوشته ملکوم گلدول که توسط استاد شعبانعلی معرفی شد رو بالاخره خوندم...
این کتاب درباره  داستان موفقیت آدمهای معروفی مثل بیل گیتس، جوفلوم  و نظیر اون بحث میکنه
من ترجمه خانم میترا معتضد رو داشتم..ترجمه نسبتا روانی بود..
ولی فصل هفت این کتاب واقعا من رو مجذوب خودش کرد...عنوان این فصل اینه: نظریه قومی سقوط هواپیماها
در این فصل رابطه ای بین فرهنگ و ملیت این افراد با مواجهه با خطر سقوط هواپیما رو بررسی میکنه
بسیار نتایج جالبی بود...من که پلک نزدم..
دو صفحه از این فصل تقدیم شما(البته دلیلی نداره که این مطالب برای هم جذاب باشه، ضمنا این دوصفحه قطعا نمیتونه شما رو کاملا با کتاب آشنا کنه، هیچ منظور خاصی هم مدنظر نبوده جز محور اصلی کتاب که موفقیت هست..)



۱ نظر موافقین ۸ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۵۴

بنظرم دوتا سئوال جادویی تو زندگی هست که با پرسیدنش از خودمون یا دیگران،  میتونه ذهن ما آدمها رو خالی تر از افکار اضافی و روحمون رو آرامتر از فشارهای متعدد و متنوع زندگی کنه....

این دو تا سئوال جادویی ایناست:

P1= Beman CHEH

P2=Beto CHEH

مثالهاش باشما..


۷ نظر موافقین ۱۸ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۰

یک تحویلدار بانک تعریف میکرد:

روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه.

ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!

 ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ  ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟!

 ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ!

رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت، 

 ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... .

ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.

ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ...

ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ!

ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ...

ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ، ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!

بعضی وقتا میشه تیغ باشی اما نبُری ...تبر باشی اما نشکنی.


#کانال با کلاس باشیم


۹ نظر موافقین ۲۳ ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۳

 از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشۀ بی پایانی را ادامه می دادند.

 زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند... از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است . 

در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم . یک خانوادۀ روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعۀ کوچک ، شش گوسفند و یک گاو است . در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود، امّا صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمۀ تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: 

۱۰ نظر موافقین ۱۶ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۳۷


🔴هشت سال پیش، در یک شب  ژانویه سال ۲۰۱۲، یک کشتی تفریحی با حدود ۳۰۰ سرنشین از شهروندان کشورهای مختلف اروپا در سواحل ایتالیا به صخره‌ای خورد و شکاف برداشت. در زمان حادثه فاصله این کشتی تا ساحل۱۵۰ متر بود اما حدود ۳۲ نفر از سرنشینان که عمدتاً از کشورهای دیگر مانند انگلستان و آلمان بودند جان باختند. 


✅دو پرسش قابل ملاحظه: 


🔴یکم، چرا این کشتی بزرگ تا این حد به ساحل نزدیک شد؟ پاسخ: چون منزل کاپیتان کشتی در ساحل بود و در آن شب در منزل او پارتی برقرار بوده و کاپیتان به ساحل نزدیک شده تا برای مهمانان دست تکان دهد! این طنز نیست و جداً همینطور بود و در محاکمه کاپیتان مطرح شد. درس اخلاقی اول: وقتی یک ناخدا کشتی را از یک طرف می‌برد الزاماً برای رفاه حال سرنشینان نیست، ممکن است برای پارتی منزل خودش باشد.


🔴پرسش دوم، چرا تلفات در این فاصله نزدیک به ساحل زیاد بود و چرا عمده تلفات از غیرایتالیایی‌ها بود؟ پاسخ: زمانی که کشتی به صخره برخورد کرد و برخی مسافرین به عرشه آمدند، کاپیتان در بلندگو اعلام می‌کند که همه چیز تحت کنترل است و جای نگرانی نیست و مسافرین به کابین‌های خود مراجعه کنند. مسافرین غیرایتالیایی که به اظهار نظر و صداقت مسئولین اعتماد داشتند به توصیه کاپیتان عمل کرده به کابین های خود می روند. مسافرین ایتالیایی که تجربه ایتالیایی داشتند به سرعت فهمیدند که باید صحبت کاپیتان را در جهت عکس تفسیر کنند و به همین دلیل، به سرعت از کابین‌های خود بیرون رفته بر روی عرشه آمدند. عده‌ای که بنیه داشتند خود را به آب زدند و تا ساحل شنا کردند و نجات یافتند بقیه هم توسط گروه‌های امداد نجات یافتند. ولی آنها که به صحبت مسئول مربوطه اعتماد کردند پس وارد شدن آب به کشتی، داخل کابین‌ها خفه شدند.


🔴درس اخلاقی دوم برای مردم: هر وقت مقامات فرمایش و توصیه  کردند، فرمایشات و توصیه‌های قبلی آنها را هم در ذهن مرور کنید.

درس اخلاقی برای مقامات: اگر حرف‌های مستحکم و قول‌های وزین قبلی شما درست در نیامد انتظار نداشته باشید مردم به کابین‌های زیر عرشه بروند ممکن است خود را به آب بزنند. 

✅حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!

@EghtesadNews_com 

۳ نظر موافقین ۸ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۳۶