سفر به سرزمین آق قویونلوها و قراقویونلوها
میگم بد نباشه یه وخ بجای سفرهای سیاحتی تفریحی، سفرهای کاری پروژه ای برای من پیش میاد!
سفرهای یه روزه در اوج خستگی و فشردگی
بدلیل ظیغ؟ زیق؟ضیق؟ضیغ؟ وقت من هم خلاصه بگم
از بوق داگ(صبح زود) یعنی ساعت 3و نیم حرکت راه افتادیم، 5و 20 دقیقه از تهران پریدیم با هواپیمائی آتا با یه بوئینگ نقلی از این MD ها
جالب بود یکی از همکارا دیر رسید، اونم خانمش رسونده بود! با کلی تاخیر،(علت تاخیر خانوما رو میدونید دیگه) دیگه جونمون به لب رسیده بود، خلاصه به هر جون کندنی بود خودمونو چپوندیم تو هواپیما
پرواز رفتنی خیلی راحت بود
شهر واقعا تمیزی بود و هوا خنک تر از تهران خراب شده!
شکر خدا نه سردرد گرفتم و نه خسته شدم
فقط شانس ما در طول روز 4-5 ساعتی برق رفت و حال ما رو کرد تو قوطی! بدون برق پروژه ما رو زمین میموند و امکان انجامش نبود..ولی شکر خدا حدود ساعت 3و نیم بعد از ظهر برق اومدو بهر جون کندنی بود خودمون رو رسوندیم به شرایط تست
تا ساعت 9 شب کارمون طول کشید و نهایتا با یه پرایدو (پراید به گویش شیرازی) رسیدیم فرودگاه
پرواز برگشت با زاگرس بود که همه عزا گرفته بودیم که حتما تاخیر رو شاخشه
ولی با ده دقیقه اینور و اونور تقریبا همون ساعت ده و نیم شب(مندرج بر روی بلیط) پرید
همون همکارم که خانمش رسونده بودش، دنبال غرابیه میگشت برای سوغاتی
نهایتا سرشو گول مالیدیم که از اینا تو فرودگاهم هست و الان داخل شهر پیدا نمیکنی
کلی هم تعریف کردم براش که واقعا خوشمزه است..همینطور هم هست
بالاخره تو فرودگاه پیدا کرد و خرید....به ما هم تعارف کرد...بابا معرفط!
با پرواز برگشت هم سفر راحتی داشتیم
حسابی هم گشنمه مون شده بود..دم زاگرس گرم که برای شام ساندویچ مرغ آوردن.... جاتون خالی حسابی چسبید ..گمونم گوشت شد به بدن! شایدم نشد مهم نیست
تو فرودگاه باز این همکار ز.ز خانمش اومد استقبالش! یوخ نگید ما حسودیمون شدا...ابدا! (البته این همکارمون تا حالا سوار هواپیما نشده بود گمونم بهمین خاطر بود)
این دفعه علاوه بر خانمش بردار همکارمون هم اومده بود..من موندم اگر ما دو هفته بریم سفر کاری خارج از کشور گمونم کلهم اجمعین فامیلش بیاد استقبالش!
خلاصه بعد خداحافظی اومدم ماشین رو از پارکینگ فرودگاه مهرآباد بردارم دیدم چه صفی! نگو کارتخون متصدی پارکینگ کار نمیکنه! خلاصه بعد کلی مصیبت و پیاده شدن رفتم از عابربانک پول گرفتم تقدیم دوست عزیزمون کردم........اصلا هم به اجداش بد و بیراه نگفتم...چون بالاخره پیش میاد دیگه...نه؟