منو لف تافم ....شما همه!
هچّی....
دیروز رفتم خدمت دکتر O ساعت هفت و نیم صبح قرار داشتیم
بعد از تموم شدن قرار در حالی که لف تافم رو نبسته بودم و تو دستام گرفته بودم داشتم از پله های ورودی ساختمونشون رد میشدم که یهو دیدم لنگام تو هواست! شما یه آدم 1800 میلیمتری رو در نظر بگیرید که لف تاف بدست دو تا لنگاش بره هوا و چهارشاخ گاردان از زمین فاصله بگیره! (نخند! سنگین باش برای همه پیش میاد!!)
بازم هچّی(این تکیه کلام یکی از دوستان مازنی بود یادش بخیر)
لف تافم که از دستم پرت شد و بعد یک پرواز با دو ملِّق افتاد تو باغچه کنار ورودی!
تا به خودم اومدم متوجه شدم شکر خدا بلایی سرم نیومده! بعد رفتم سراغ لف تاف که زندگیم توش بود
متاسفانه باتریش در اومده بود و خارهای باتری شکسته بود..ولی بزور جازدم و روشن کردم ...دیدم بالا اومد....یعنی فدای هر چی لف تاف صنعتی dell هست! از اون جون سختاست...دم طراح و سازنده گرم که اینقدر محکم ساخته..داداش ما تستش کردیم لف تافت عالیه...فدایی داری!!
خلاصه کاشف بعمل اومد که بله ابداراچی پیر ساختمون پله ها رو آب گرفته و آب روی سطح پله ها یخ زده و من سر خوردم! حالا اومده میگه طوری نشدی؟ میگم نه فعلا زندم! (میخواستم بگم چون از تیره نرم تنان هستم و استخون ندارم چیزیم نشد! تو فقط یکم آب صابون هم میریختی بیشتر لیز بشه بیشتر حال کنیم!)
میگه خدا خیرت بده همین که داد و بیداد راه ننداختی و شلوغش نکردی خیلی صبوری! میخواستم بهش بگم آخه چی بهت بگم پیرمرد کم حاشیه! چهارشاخ گاردان ما رو بردی روهوا ..لف تافم نزدیک بود سقط بشه؛ آخه الان موقع آب پاشیدن بود؟ خلاصه چیزی نگفتم و دیدم فایده ای هم نداره..گفتم به خیر گذشت..اشکالی نداره حاجی...پیش میاد دیگه!
حالا دست میذارم می بینم سوییچم نیست! من معمولا با جاکلیدی وصلش میکنم به پل شلوارم..ولی سرجاش نبود! دقیقا نیم ساعت هم برای سوئیچ علاف شدم بعد کلی گشتن متوجه شدیم افتاده تو باغچه سمت چپ! یعنی لف تاف تو باغچه سمت راست، سوئیچ تو باغچه سمت چپ!!!!
عجب روزی بود دیروز...ولی بخیر گذشت