نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چهارشنبه ای من ارائه داشتم تو جلسه آزمایشگاه، استاد راهنمای جان هم شرف حضور داشتند، همه بچه های آزمایشگاه هم بودن..جاتون خالی فقط شما نبودید! خواستم آدرس بدم بیایید گفتم اینا تو فضای مجازیش نیستن چه برسه به فضای واقعیش! تا وقتی نت قطع بود همه پناه آورده بودن به بیان! الان ملت دیگه تو اینستا و تلگرام و ... میچرخن! بذار بچرخن  پرچم بیان بالاس! ما با بیان صفا میکنیم!! خدایا این خوشی ها رو از ما نگیر! بگذریم...

چی داشتم میگفتم آهان! (یعنی مثلا من الان خیلی از موضوع پرت شدم:)) یکی دو روز وقت گذاشتم تا یه پاور پوینت یا بقول یکی از اساتید که وبلاگ هم داره و تو وبلاگش مینویسه پرده نگار! آماده شد!!! هر چند بنا بود دانشجوی ارشدی که با من کار میکنه به من کمک کنه تو این موضوع، چند تا اسلاید ایمیل کرد که تقریبا خیلی به دردم نخورد! بعدشم پیامک داد که سر ماخوردم و نمیتونم بیام!! نمیدونم منو پیچوند یا واقعا سرماخورده بود!! راستی از روی پیامک چطور میشه فهمید کسی سرماخورده یا نه؟

پرده نگارم رو تا تونستم به شکل هایی که مفهوم رو بهتر میرسوند مجهز کردم....راستی بچه ها تو فایل پرده نگارتون خیلی تکست ننویسید...بیشتر شکل و تایتل های کلی.....جدیدا هم که میدونید prezzi اومده..خاستگاه prezzi کشور مجارستانه...اینا رو میدونید..ولی نمیدونم چند باری که خواستم برم prezzi یاد بگیرم خیلی با محیطش صفا نکردم...عطاشو چسبوندم به لقاش جفتشم چسبوندم به دیوار! :)


جلسه آزمایشگاه ما تشکیل شده از همه دانشجویان ارشد و دکترایی که استاد راهنماشون، استاد راهنمای جانِ من هست، بعلاوه یکی دو نفری که از دانشگاه های دیگه میان و احتمالا بازم استادراهنماشون، استاد راهنمای جانِ من هست، ..این جلسات دو هفته یکبار توسط دانشجویان به منظور اعلام این مفهوم که" ما در آزمایشگاه بادمجان واکس نمیزنیم !و داریم یه غلطی میکنیم و بیکار نیستیم" و برای تبادل افکار و همفکری و هم افزایی تشکیل میشه! جلسات خوبیه کسی دنبال اثبات خودش یا خدایی نکرده حال گرفتن و مچ گرفتن نیست و با اخلاق خوبی که این فرشته روی زمین(استاد راهنمای جانمو میگم..خدائیش دیگه این پرانتزا رو نباید بگم باید خودتون دستتون اومده باشه تا حالا که: فرشته کیه؟ دلبر کیه؟ آلکس کیه؟ اسب سفید کدومه؟ الاغ پیر چیه؟ استادراهنمای من آقا هستند  و..)به خوبی هر چه تمام تر این جلسات رو مدیریت میکنه..

القرظ؟ الغرض؟ القرز؟؟؟..حالا هر چی...خلاصه اینکه یه ارائه ای به منصه ظهور؟ حظور؟ منسه ی حذور!!؟؟...(حالا خیلی هم املام خوبه هی از این کلمات کلوخی بکار میبرم!:)) رسوندم که همه نزدیک بود با کاردها و پرتقالهایی که دستشون بود(و نبود!) دستاشونو ببرن!!!(البته خبر دارید این روزا یوزارسیف زیاد شده دیگه من کشیدم کنار و ادعایی هم ندارم تو این زمینه!) خلاثه که همه کف کرده بودن!...بعد ارائه هم یه فیلم چند دقیقه ای گذاشتم همه دیگه حظ کرده بودن..دیگه اونا هم که تو کف نبودن اونا هم کف کردن!(کف کردن در لغت به من حظ و بهر وافر بودن در هنگام ترکوندن چیزی یا کسی هست!) خلاصه ماشین لباسشویی ای شده بود کلاس!:) وسط ارائه ام یکی از دانشجوهای دکترا سوال خوبی پرسید...ارشدا که کلا یادداشت برداری میکردن! سوالای استاد راهنما رو مثل قرقی جواب میدادم! همینطور سوالای هومان رو..ولی میلاد اون عقب  یکی دو تا سوال پرسید یکم اذیت شدم ولی با هم جواب سوالا رو دادیم....یکی دیگه از دانشجوهای دکترا سوال پرسید که حاشیه ای بود و بچه ها میخواستن استفاده سیاسی بکنن ولی من جواب دادم: منو وارد این بازیای پیچیده نکن!!! و همه خندیدن! بنظرم جواب خوبی دادم..نظر شما چیه؟ میدونم که نظر نمیدید معمولا اصلنم مهم نیست:)

در هر صورت ارائه که تموم شد، یکی از دخترای ارشد گفت فلان موضوعی که میگید رو من تولیسانس کار میکردم و یکم خواست بیشتر اطلاعات بده در مورد این موضوع که خدمتشون عرض کردم بله بنده هم همینها رو ابتدای ارائه ام گفتم ولی ظاهرا تشریف نداشتید..استاد هم دست گرفت و گفت بله دیگه وقتی دیر میایید همین میشه!!!! یکم دلم براش سوخت و گفتم شاید همینجوری تایید میکردم و دیر اومدنشو بولد نمیکردم شاید بهتر بود!  بعدا چک کردم دیدم خوشبختانه ناراحت نشده....البته بازم مهم نیست! خلاثه ارائه که تموم شد همه یه کف مرتّب برام زدن! شما نمیدونید براتون همه کف بزنن چه حالی داره؟ اونم حدود 25-30 نفر...منتظر بودم کلاه بوقی سرم بذارن و برف شادی بزنن که هر چی صبر کردم دیدم خبری نشد!!کیک هم که نیاوردن بی انصافا:)اون لحظه کجا بودی اَلِکس!!!!؟؟؟؟؟

دو سه تا دانشجوها گفتند استاد ارائه شون خیلی خوب بود...استاد راهنمای جان هم برای اینکه قافیه رو نبازه گفتند که بله استادشون خوبه که ارائه شون خوب بوده:) دیگه آخر جلسه به شوخی های همیشگی گذشت و تعریف و تمجید از ارائه من... استاد هم به دانشجوهای جدید توصیه کرد کسایی که میخوان موضوع پایان نامه شون  در راستای موضوع ارائه ایشون(من) باشهسریعتر اعلام کنن....دیگه خداحافظی کردم و اومدم..خسته بودم.....اومدم آزمایشگاه....این شلف(قفسه) پارتیشن یکی از بچه های دکترای آزمایشگاهمونه...همونی که تو سرزمینِ پست فرصتشو گذرونده..این کتابا بیشتر برای اینه که بگن ما دخلِ کتابو درآوردیم!!


۲۲ نظر موافقین ۲۱ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۱

روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!

دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!

گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!

گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!



 

دامپزشکان در حال معاینه یک گوزن وحشی مرده  پس از قورت دادن 7 کیلوگرم کیسه های پلاستیکی و دیگر زباله ها در پارک ملی Khun Sathan در استان نان تایلند

۴ نظر موافقین ۱۰ ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۴:۴۷

نمیدونم چرا هر چی خرِ پیر و الاغِ آبیه دور از جون شما میاد میچسبه به اسب سفید من! دیروز از دانشگاه که داشتم خارج میشدم من تو مسیر مستقیم داشتم میرفتم که یه منوببوسِ آبی(مینی بوس آبی) پیچید جلوی من و من که در این طور مواقع به هیش جنبنده ای اجازه تجاوز به حق اسب سفیدمو نمیدم کوتاه نیومدم و چون حق با من بود به مسیرم ادامه دادم! بدبختی الاغِ آبی هم کوتاه نیومد و شد آنچه نباید میشد!! خوشبختانه یکم فقط غوزکِ پای اسب سفیدم خراشیده شد که اونم چیزی نیست!  راننده پیرمرد بود و سرویس بچه های استثنایی دیگه من که همیشه کوتاه میومدم بازم کوتاه اومدم گفتم جهنم چیزی نشده که..خدا رو شکر خطر از بیخ گوشِ اسب سفیدم گذشت! تازه راننده مینی بوس میگفت شما مقصری!!! گفتم باشه حاجی شما درست میگی من مقصرم که امروز اسب سفیدم مزاحم الاغ آبی تون شده:) خدائیش 30 ثانیه نشد!! نمیدونم چرا ملت از فرهنگ تصادف کردنِ من الگو برداری نمیکنن؟ واقعا چرا؟

اینم اصل صحنه و کروکی:



۱۷ نظر موافقین ۲۱ ۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۴

چند روز پیش جای همه خالی مجلس عقد و عروسی تشریف داشتیم! دیگر حسابش را بفرمایید که ما  چقدر لاکچری هستیم که وسط اعتراضات و اغتشاشات و سهمیه بندی و طرح معیشتی و.... عقد و عروسی رفتنمان سر جایش محفوظ است!!

البته پر واضح و مبرهن هست که تاکید و پافشاری بر این نکته که بنده نه عروس بودم و نه داماد، ضرورتی ندارد چه اینکه همه خوانندگان این وبلاگ همگی وقوف کامل دارند...

تقریبا اگر خواستید از جزئیات و وضعیت کلی مملکت با خبر شوید، یک مجلس از این نوع که من شرکت کردم کافی است!

فقط لازم به ذکر است هزینه ها ......بی خیال،  این را خودتان بهتر از من می دانید! یک لنز مثلا قیمتی بین 100 تا 300 تومن و حتی بالاتر هم دارد! دیگر از لنز بگیر و برو(آقا لنز دوربین؟ نه خود آقای لنز!)  کمربند آقا داماد 100 و خرده ای! عاقد چیزی نزدیک به هفت میلیون ریال اخذ نمود!  بلیط مشهد با هواپیما ارزانتر نیست؟ تی تاب سالمین 1000 تومان!(این را برای دلداری عرض کردم!:))

تا میتوانید زودتر نیمه گمشده خود را از هر خراب شده ای که شده!(وجود سجع در نوشته های این وبلاگ امری طبیعی است خیلی تعجب نکنید:)) پیدا کنید و مخش را بزنید که ازدواج کند! (چرا ازدواج؟ با برهان خلف به شما اثبات میکنم که چرا؟ شاید عده ای بگویند ما هنوز انتخاب نشده ایم(برای آن هم راهکار دارم) شاید بگویید سن من برای ازدواج گذشته(اشتباه نکنید سن فقط یک عدد است راهکار دارم)شاید مثل یکی از دانشجویانم بگویید کی برای یک لیوان شیر میره گاو میخره؟این جمله توهین تلقی میشود و اگر بر این باور معتقدید با دلیل ثابت میکنم که خیلی اشتباه یا راحتتر عرض کنم غلط میفرمایید:))الان نفری 30 میلیون تومن به هر یک از زوجه(من نمیدانم وقتی زوج یعنی دو نفر، زوج و زوجه دیگر چه صیغه ای است، منظور به هریک از عروس و داماد است) می دهند، جمعا میشود 60 میلیون تومان! 45 هزار و 500 تومان هم یارانه میدهند، میشود 60 میلیون و 91 هزارتومن، تازه کجایش را دیده اید، طرح معیشتی هم امده ورژن 2019، دو نفر بشوید 103 هزارتومن می دهند! امیدوارم هیچ مسلمانی به #6369* نیازی پیدا نکند! آن 60 میلیون تومان که پول ملی است، آن 91 هزارتومن هم پولِ؟؟ پولِ؟؟(حالا هر چی) است، این 103 هزارتومان هم پول تدبیر و امید است! خدا نیاورد روزی را که ببینم کسی مسخره میکند! این پولها اگر چه کم است ولی برکت دارد! شما اگر تا بحال این موضوع را درک نکرده اید یک دستی به سر و روی بدن خود و اعما و احشای خود بکشید! سالم نیستید؟ زنده نیستید؟ درمانده اید؟ چرا شکر نمی کنید؟ احترام بگذارید(البته به میتی کومان)چرا این همه غر میزنید؟ چرا مسخره می کنید؟ همین برکت همین پولهاست که سالمید....خدا با شماست..خدا شما را نگه داشته برای انتخابات های(انتخابات ها خیلی کلمه غلطی است و مثل دم خروس مشخص است که ضایع است ولی تقریبا در این مملکت همه میگویند انتخابات ها!) بعدی اگر جان سالم بدر ببرید....چه؟ خارج از کشور؟ فکرش را هم نکنید! شما خیال می کنید بروید خارج آنها منتظر نشسته اند و فرش قرمز برایتان پهن کرده اند؟ فرض کنیم شما وضعتان توپّ است و با شرایط یک کشور خارجی هم کنار میایید و از هوش و ذکاوت بالایی هم برخوردارید و دانشگاهی در ینگه دنیا شما را اکسپت می کند، همینطور جنبه اش را هم دارید(نه مثل ان جوانک نخبه ای که برای تحصیل به کانادا رفته بود و از قضا در آسانسور دانشگاه زیبارویی می بیند و عنان از کف رها شدن، همان و تعرّض به آن زیبارو همان و شکایت زیبارو و اخراج، همان!!!! نهایتا گمان کنم هم اکنون آن پسر ورِ دلِ ننه جانش نشسته است!)، گیرم که همه چی اوکی، ولی با غم غربت چه می کنید؟ یارانه تان چه میشود؟ اصلا همه چی حلّ، آنجا سرِ کی و سرِ چی میخواهید غر بزنید!؟

پر و اضح و مبرهن است که شرایط رفتن برای همه کس میسر نیست! چه اینکه اگر ممکن بود من همین خزعبلات را با کمی تفاوت همین الان داشتم برای آلکسِ جان در فرانکفورت به زبان آلمانی(از همان گویش ها که می گوید میخش تهش پخه!!!)، می گفتم و نه می نوشتم، ان هم برای بانو الکس نه شما!

در هر صورت آسمان همه جا یک رنگ است! شما اینجا غر بزنید آنجا هم مطمئن باشید غر میزنید...اینجا از منابع و داشته هایتان بهره نبرید آنجا هم همینطور است....فرقی نمی کند!

پس دست به کار شوید....از تو حرکت از خدا برکت!!! بروید و بگیرید استراحت کنید! چون دست به هرکاری بزنید شکست میخورید!(نه دیگر این شوخی بود!)

دختران و پسران خوب سرزمینم باید به این نکته آگاه باشند که دوران جوانی دورانِ محدودی است، شما همیشه عاشق نمی شوید، دوران عاشقی شما دارای توزیع گوسی است! یک میانگین دارد و یک واریانسی! 

هر چه توزیع عاشقی شما تصادفی تر، واریانس آن بیشتر، هر چه میانگین بالاتر، آهنربای عشق وجودی شما ضعیف تر و هر چه منحنی تیزتز،(بقیه اش را شما بگید ببینم یاد گرفته اید یا نه؟)

اصلا گوربابای میانگین و واریانس! شما در یک دوره ای که حوالی بیست و چندسالگی(البته هم اکنون مواردی از زایشگاه هم مشاهده شده که فلان نوزاد مخ نوزاد جنس مخالف را زده! و به پدر و مادرشان گفته اند ما فکرامونو کردیم از همینجا میخوایم ویزا بگیریم بریم!) تا سی و چند سالگی است و برای افراد مختلف این چند فرق می کند و شاید تا چهل و چند و یا پنجاه و چند و مورد داشته ایم که تا هشتاد و چند هم ادامه داشته باشد! خلاصه آنکه پیک عاشقی محدود است!

نمیدانم مخاطبان گرامی تا اینجای بحث چقدر به مذاقشان خوش آمده ولی حرفهای زیادی ماند! بدلیل آنکه پست مطوّل نشود(خدائیش عجب کلمه ای نوشتم!) به همین مختصر بسنده نموده و بر زیادت مطلب قلم گرفته و منتظر واگویه های مخاطبین نازک بین این وبلاگ فروتنانه(من هر وقت کلمه امپول رو میشنوم نمیدونم چرا ناخوداگاه یاد کلمه فروتن میفتم!) زانو به خاک میسایم!(البته الان رو صندلی نشستم!)

....ممکن است ادامه داشته باشد....


نقاشی از Alex Green



۲۵ نظر موافقین ۲۳ ۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۰:۲۰