تا چهل سالگی که مغزم خوب کار میکرد، به ریاضیات و پژوهش پرداختم.
از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده بود، به فلسفه روی آوردم،
و در اواخر که به کلی مغزم کار نمیکرد، به سیاست گرویدم!
برتراند راسل
تا چهل سالگی که مغزم خوب کار میکرد، به ریاضیات و پژوهش پرداختم.
از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده بود، به فلسفه روی آوردم،
و در اواخر که به کلی مغزم کار نمیکرد، به سیاست گرویدم!
برتراند راسل
تو دانشگاه های اروپا به دانشجویان دکترا حقوق میدن، البته اونا هم مثل تَراکتور کار میکنن! (رو فتحه ی تَراکتور تاکید دارم حتما تَراکتور بخونید!) ولی ما چی؟ ما دانشجوهای ایرانی مثل بولدوزر کار میکنیم! واقعا نمیدونید فرق تَراکتور و بولدوزور چیه؟ ما رو باش با کیا شدیم هشتاد و سه میلیون نفر!!! منو باش با کیا دارم جملگی طرح معیشتی می گیرم! راستی بعضی از اطرافیان من بهشون طرح معیشتی تعلق نمیگیره! منم بهشون میگم دختر یا پسر پادشاه! 4 درصدی! مرفه بی درد!!!! چرا نمیری کانادا؟؟:)
این غذای منه تو بوفه دانشگاه مون..
دلتون آتیش گرفت؟ درکتون میکنم!:) جالبه بگم عکس بالا هم جای صبونه و هم ناهار صرف شده! چیه؟ انتظار دارید منم مثل این خانمه بگم اینم شد زندگی؟ نخّیر! منم میگم خدا رو شکر..(البته من بیشتر عکس املت ها رو میذارم عکس کباب و پیتزاهایی که میخورمو نمیذارم که طرح معیشتی ام قطع نشه!!:))
از بین آشغال گوشتایی که به اسم همبرگر و کوکتل و بندری و جمیله و...(نه ببخشید داشتیم میزدیم به خاکی) هات داگ و فلافل و .. من املت رو انتخاب کردم..البته موندم با این قیمت گوجه(یک دلار! به قیمت 12 آذر 98) این املت رو اینا چیجوری با این قیمت به ما میدن!:) بازم دمشون گرم!
خدایا بابت همه نعمتهات شکر:
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .
اَلِکسی دارم ، بهتر از برگ درخت .دوستانی ، بهتر از آب روان... .
گمونم دیگه تا همینجا بسه! دیگه نبینم کسی به من بگه 4 درصدی!:) خدائیش پریشب 30 لیتر بنزین زدم حدود 100 تومن شد...هنوز جاش درد میکنه!:) ولی هنوز زنده ام...
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست!!!؟
(از لوکیشن های زیر باران شعر سهراب به سرعت عبور میکنیم چون جیززّه!)
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است!
..
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم!..
..
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید!
....
وبدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت!
(این دقیقا پاسخ اونایی هست که میگن چرا مردم این همه فضولن؟:))
امیدوارم این روز جمعه ایه من روح سهراب سپهری عزیز رو مکدر نکرده باشم..روحت شاد سهراب....
دوستان یکم شعر بخونیم...یکم ادبیات...یکم موسیقی گوش کنیم....اصلا بهتون گفته بودم من سه شنبه گذشته سینما بودم! نگید خونه فیلم می بینم....برید سینما.....تنوع برای ادم لازمه.......مثلا شما آلوئه ورا کمتر بخورید...بجاش کتاب بخرید..برید سینما..برید تئاتر! روزای شنبه و سه شنبه هم نیم بهاست..از این سایت اینترنتی میتونید بلیط بخرید...تو تهران بیشتر از 10 تومن و تو شهرستان هم بیشتر از 8 تومن پول به بلیط ندید..تازه ارزونتر هم ممکنه گیرتون بیاد....فرداهم روز دانشجوئه بنا بوده بهمین مناسبت تخفیف بدن...خلاصه ما 96 درصدی های باید از لذت های کوچیک زندگی هم استفاده کنیم! راستش از خدا چه پنهون از شما که پنهون نیست؟ از شما پنهون؟؟(عه! من این جمله رو آخر یاد نگرفتم یکی هم درستشو یاد ما نداد!!:)) خیلی دوست دارم برم فیلم بنیامین رو ببینم ولی روم نمیشه:)))
نقل است روزی مردی به نزدیک شیخ ما آمد و گفت: ای شیخ! آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من بگویی. شیخ گفت: بازگرد تا فردا بازآیی. آن مرد برفت. شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حُقّه ای کردند و سرِ آن حقّه محکم کردند.
دیگر روز، آن مرد بازآمد. گفت: ای شیخ! آنچه دی وعده کردی، بگوی. شیخ بفرمود تا آن حُقّه به وی دادند و گفت: زنهار تا سرِ این حقّه باز نکنی! آن مرد بِستَد و برفت. چون به خانه شد،سودای آنش بگرفت که: آیا در این حقّه چه سِر است؟ بسیار جهد کرد که خویشتن را نگاه دارد، صبرش نبود. سر حقّه باز کرد. موش بیرون جَست و برفت.
آن مرد پیش آمد و گفت: ای شیخ! من از تو سرّ خدای تعالی خواستم، تو موشی در حقّه ای به من دادی؟! شیخ گفت: ای درویش! ما موشی در حقّه ای به تو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت، سرّ حق - سبحانه و تعالی - بگویم، چگونه نگاه توانی داشت؟
آن مرد شرمنده گشت و به پای شیخ افتاد که تا مرا نصیحتی نکنی از این سرا نروم و شاید از همین سرا به سرای آخرت مسکن گزیدم! شیخ لب گشود و این دو نصیحت به آن مرد فرمود:
« دو چیز را از دو کس هرگز مپرس:
اوّل: دوشیزگان دمِ بختی که در زمانِ واپس زمان، ازدواج نکرده اندبه هر دلیل..... از آنها نپرس که پس کی ازدواج میکنی؟!!!
دویّم: دانشجویان دکترایی که در زمانِ واپس زمان، منتظر داوری مقالاتشان بوده و دل در عنانِ دلشان نیست، از آنها هم نپرس که پس کی دفاع میکنی؟!!!»
چون آن مرد این دو نصیحت شنید، صیحه ای از سویدای دل برکشید و پس از آن که دایرکشن قبله را از اطرافیان پرسید، رو به سوی قبله نمود و جان به جان آفرین تسلیم!
با عرض پوزش از جناب ابوسعید ابی الخیر، که حکایتشان نابود نمودندی، سطور نارنجی رنگ را بنده سراپا تقصیر به حکایت زیادت نمودندی! باشد که رستگار شویم جملگی!
ﻣﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡ ﺷﮑﻨﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ کار ﺑﻮد، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺗﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ و ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ!
ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻣﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮ مسی از آب بیرون آورد.
فرشته ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟؟؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻧﻘﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!!!!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭﺗﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩ را پیدا کرد و آﻭﺭﺩ،
ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را به او ﺩﺍﺩ!
ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ همان ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی2019 ﺑﺮﮔﺸﺖ!! میخواﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ هم ﻣﺮﺩ رو ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ کنه، ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟
مرد ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ؟؟!!
مرد ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ تو ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻡ، ﻫﺮﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ میدادی ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮﻧﻤﯽآﻣﺪﻡ!!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ..
پس ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: آفرین! ﺍﻫﻞ ﮐﺠﺎﯾﯽ که ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺯﺭﻧﮕﯽ؟ ﻣﺮﺩ گفت: ایران!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ: یارانه هارو کی میریزن؟!!:))
الان: ساعت نه صبح روز دوشنبه یازده آذرماه سال نود و هشته
اینجا: اتوبان کرجه
هوا: فول ابریه
تارگت:برای ارائه یکی از پروژه ها تو راه شهر کرجم!
سمت راست اتوبان یه پژو 405 مشکی رو می بینم که راننده پیاده شده و در یک محوطه خاکی و نسبتا بزرگی، کپسول گاز رو به صورت وارونه روی لبه سمت راست صندوق عقب ماشینش قرار داده و مثل تنفس دهان به دهان، گاز کپسول رو از طریق شلنگ وارد مخزن گاز ماشینش میکنه
امیدوارم خطری نداشته براش!
کار بی خطری نیست ولی با این وضعیت بنزین شاید چاره ای نداشته پس منطقیه که خیلی سرزنشش نکنم تو دلم، امابقول معروف یَک تِـــمَن هم یَک تـــمنه، یه باک هم یه باکه و تو چه میدانی که یه باک بنزین آزاد برای این ماشین حدود 180 هزارتومن میشه؟ اما اگر خدایی نکرده اتفاقی افتاد چی؟ جز دعای سلامتی کاری نمیتونم براش انجام بدم.
حداقل رگولاتور، شیر فشار شکن و درجه فشارسنج لوازمیه که مورد نیازشه. انشالله که حرفه ایه ولی اگر من بودم این کار رو نمیکردم!
بهتر از من میدونید که غیر از گاز cng یه نوع گاز دیگه داریم که از اون به گاز مایع یا LPG یاد میکنند واکتانش خیلی نزدیک بنزینه و بهتر از گاز cng هست ولی متاسفانه دولتها این گاز رو حمایت نکردن!، گاز کپسول هم از همین نوعه..
انرژی فقط نه در ایران بلکه در جهان کالای گرانبها و گرونیه هر چند گرونتر از جیب و جون مردم نیست!
همین الان هم دیدم پشت شیشه یه پراید مشکی نوشته بود:
یه پراید دیگه هم اینو نوشته بود پشت شیشه اش! واقعا شیشه عقب پراید داره جای پشت بار وانت نیسان رو میگیره:) نیسانی آبی ها اعاده حیثیت کنن!:)