زمانی که امین و اکرم میخوندیم یه نوار قصه داشتم به اسم "زورو مرد نقاب سیاه" . خیلی وقت پیش فایل صوتی اشو بعد کلی گشتن تو پستهای همین وبلاگ گذاشتم. اولین نوار قصه ای بود که خریدم و خیلی دوستش داشتم. اگر بگم شونصدر بار گوش دادم اغراق نکردم. نوارش سونی اصل از این قرمزا یا یو اچ اف بود که به این راحتی ها خراب نمیشد. یه کتاب قرمز رنگ هم همراهش بود. من با اون کتاب و نوار قصه زندگی میکردم. همینطور از شخصیت دوندیاگو دوآل ژاندرو و اسب سیاهش به اسم تورنادو. تو یکی از دیالوگهای داستان وقتی گروهبان گارسیا رفته بود قهوه خونه و مردم از نداشتن نون برای خوردن شکایت میکردن، پوزخندی زد و گفت خب اگر نون ندارید بجاش شِرنی(شیرینی) بخورید!
امشب یاد گروهبان گارسیا افتادم و اون حرفش.. داستان از اینجا شروع شد که تو اپ دیوار اطلاعیه ای با عنوان نیازمند پوشک به چشمم خورد که طرف نوشته بود بدلیل بیماری نمیتونم بچه امو کهنه بکنم و همینطور وسعم نمیرسه پوشک بخرم. فقط راهنماییم کنید که از کجا میتونم پوشک ارزونتر تهیه کنم؟ امروز هم به گوشم خورد که دو نفر در مورد پوشک بچه صحبت میکردن و نگران بودن که از کجا میشه تهیه کرد؟ هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید... تنها پیشنهادی که به ذهنم رسید این بود که بریم دست به دامان اون خانم پیرزن روستایی بشیم که کلی بی ام و وارد کرده بود.. شاید اون بتونه مشکل پوشک بچه های مردم رو حل کنه!!