نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختر» ثبت شده است

یه موس از دیجی کالا خریدم حدود 50 هزارتومن اونم یکسال قبل، روش زده ساخت ایران از برند armo مدل m21، رنگشم سفید و مشکیه، روش سفید زیرش مشکی، خیلی قشنگه، خدائیش خیلی راضیم ازش، اینقدر که این نرمه و بیصدا، معلومه که A4tec نمیشه ولی بنظرم اگر همینطور ادامه بده و ترشی لیته نخوره، ممکنه به a4tec برسه! من که راضیم خداهم ازش راضی باشه..تسکو داشتم خوب بود ولی صدا دار بود. در هر صورت جنس خوب رو باید تعریف کرد...

فرشته بهم ایمیل داده گفته یه هدیه کوچیک برات دارم، جواب دادم ما شرمنده محبت های شما هستیم این ما هستیم که باید هدیه به شما تقدیم کنیم...حالا ذهنم مشغوله که فرشته چه هدیه ای میخواد بهم بده؟ ذهنم فعلا رفته به سمت یه مداد بلند پاک کن دار یا آدمک دار، البته نه از اینا که سر مداد یه عروسک با سربند خال خالی و موهای مش کرده از زیر سربندش زه بیرون از اینا نه! اینا که مال دختراس، مثلا یه آدمک با کله ملوان زبل و بنتن و شایدم گوسفند ناقلا بهم هدیه بده:) خدائیش موندم هدیه کوچیک چیه؟ هر چی تو دهنم میگردم می بینم تو این شرایط هدیه کوچیک دادن به من سخته، من هدیه های بزرگتری مثل تویوتا اف جی کروزر نیاز دارم که الزاما کسی اینو بهم هدیه نمیده! شایدم یه جفت جوراب که توش یه دونه همستر باشه که من  عسلن از این چیزا خوشم نمیاد، یا یه دونه کارت تبریک، شایدم یه چک به مبلغ سندرقیت تومن، نمیدونم شاید هم یک خودکار کیان با نوک هفت دهم!، ولی فکر کنم یه هدیه معنوی باشه، مثل یه جلد کتاب چگونه یکم آدمتر شویم یا چگونه شعور اجتماعی خود را افزایش دهیم یاکتاب زندگیِ پس از زندگیِ پس از زندگیِ پس از زندگیِ پس از  مردگی! بدجوری این فکر نشسته تو ایستگاه مخ من منتظر اتوبوسه! شما فکر می کنید هدیه فرشته بمن چیه؟

پ.ن: فرشته= استاد راهنمای سابق که صدالبته آقا هستند (جهت تنویر اذهان عمومی و مخاطبان جدید این وبلاگ!):)


۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۰:۰۴

امروز رفتم کارواش، یه پسر افغانستانی 22-3 ساله زحمت تمیز کردن اسب سفیدم رو کشید...پسر خوش برخوردی بود..جوری با هم هم صحبت شدیم که تقریبا 400 هزارتومن براش کارت به کارت کردم...چون هی می گفت زیر بغل اسب سفیدتو واکس بزنم،   گفتم بزن!..می گفت سقفشو بشورم(داخل اتاق) گفتم بشور...گفت رودری ها رو؟ گفتم اوهوم...گفت روکنسول؟..گفتم بزن..گفت صندوقتو بشورم گفتم بشور..البته این آخریو الحق و الانصاف خودم گفتم بشوره...خلاصه جایی نمونده از اسب سفیدم که شوشته نکرده باشه! درست 400 کارت کارت به کردم به این آقا پسر و 85 تومن هم ورودی کارواش با جاروبرقی بود ولی اسب سفیدم خیلی تمیز و مامان شده!!! اسب سفیدم مادیان کُش شده!! تو اتوبان یکی دو تو مادیان افتاده بودن دنبال اسب سفیدم سرمو از پنجره اوردم بیرون گفتم خجالت بکشید مگه شما ها برادر پدر(در مقابل خواهر مادر) ندارید؟!:)..خلاصه خیلی مامان شده اسب سفیدم...عروسک....ماه....

به اون آقا پسر افغانستانی گفتم اهل کدوم بخش از افغانستانی، کابل؟ قندهار؟ گفت شمال افغانستان..اسم شهرشو نگفت....گفتم نکنه نزدیک ولایت شاه احمد مسعود هستی..گفت بله دقیقا...گفتم زن داری؟ گفت آره 2 تا! گفتم چرا 2 تا؟ چند تا بچه داری؟ گفت 5 تا! 5 تا بچه دارم..گفتم تو این سن چرا اینجوری؟ گفت از وقتی طالبان اومد من از افغانسات فرار کردم و زن و 5 تا بچه امو پیش پدر و مادرم گذاشتم اومدم ایران...اینجا هم ازدواج کردم با یه دختر افغانستانی..دیگه بهش نگفتم حالا چه عجله ای بود صبر میکردی طالبان دوره اش تموم میشد برمیگردی افغانستان..چون شرایط هر کسی به خودش ربط داره..گفتم سرباز بودی گفت آره..دیگه ادامه ندادم....گفتم الان طالبان بهتره یا قبلا که طالبان نبود..گفت الان امنیت طالبان بیشتره چون کسی جرات دزدی نمی کنه چه برسه به کارای دیگه..دست دزد رو قطع میکنن و میگردونن تو شهر...ولی بخاطر ارتباط کم دولت طالبان با بقیه کشورها اوضاع اقتصادی قبل از طالبان بهتر بود........گفتم چطور خرج این همه زن و بچه رو میدی..گفت تازه برای زن و بچه ام تو افغانستان خرجی میفرستم..... گفتم ارزش پول ما که اومده پایین گفت آره میدونم ولی چاره چیه؟ گفت اون موقع که با 50-60هزارتومن خرج یکسال ما تو افغانستان بود خیلی خوب بود..الان یک میلیون تومن ایران معادل 64 هزار واحد پول اوناست الان یادم رفته واحد پولشون چی بود میترسم اشتباه بگم.. گفتم با خانواده ات تماس داری؟ گفت آره البته گوشیمو فروختم یه گوشی نوکیا قدیمی دارم باهاشون در تماسم...گفتم این پولی که میخوام کارت به کارت کنم به اسم خودت که نیست چون کارت بهت نمیدن..گفت دوستم برام هم سیم کارت آورد هم کارت..گفتم ناامید نیستی....تو این شغل راضی هستی..گفتم چکار میشه کرد..گفتنم نگران بچه هات نیستی گفت دلم که خیلی تنگ شده ولی چکار میشه کرد..گفتم نگرام روزی شون نیستی..گفت ما افغانستانی ها یه اعتقادی داریم که هر چی که الله میده خدا روزی شو هم میده...یکم خودمو گذاشتم جای اون دیدم هم توکلش از من بیشتره و هم امیدش بیشتر از منه..هر چند من جای اون بودم اینقدر بی گدار به آب نمیزدم ولی من که تو شرایط اون نبودم و اصلا نمیدونم کی هست و چه شر ایطی داشته؟شاید مجبور بوده.. بهتره کسیو قضاوت نکنم.... براش آرزوی موفقیت کردم و اسب سفیدم رو تاخت کردم و اومدم خونه..

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۵