نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۶۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

امروز رفتم یه عینک دودی خریدم

خیلی وقته میخواستم بخرم فرصت نمیشد

نمیدونم چشمای من نورخورشید رو بیشتر جذب میکنه یا  خورشید خانم پرنور تر شده؟

عینک جدید خوشبختانه تستها یو وی و پلاریزاسیون رو بخوبی پاس کرد

امروز موقع رانندگی هم ازش استفاده کردم واقعا احساس راحتی کردم. نمیدونستم خورشید خانم اینقدر تاثیر داره

قبلا فکر میکردم واقعا نیازی به عینک آفتابی ندارم ولی امروز متوجه شدم اشتباه میکردم

همیشه این سوال برام بوده خوب پس قدیما مردم بدون عینک دودی چه میکردن؟ چرا مشکلی پیش نمیومد؟

دوتا پاسخ به ذهنم رسید که نمیدونم چقدر درسته

اول اینکه پیشرفت علم در خیلی از موارد به بشر کمک کرده یکیش همین مورد

دوم اینکه ما امروزی ها چشمهای ضعیفتری داریم نه از این جهت که با چشم ضعیف به دنیا اومده باشیم بلکه از این نظر که ساعتهای زیادی به تلویزیون مانیتور کامپیوتر و صفحات روشن با نوسانات و تغییر رنگهای لحظه ای خیره میشیم.

البته این دومی علمی نیست و جای تحقیق بیشتر داره ولی خب شاید بی تاثیر هم نباشه

۴ نظر موافقین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۷

۲ نظر موافقین ۲ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۴


 میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر گرامیباد





۲ نظر موافقین ۱ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۳

امروز روز اول اردی بهشت یعنی دومین ماه سال هست(خوب باشه ملت چه کار کنن حالا؟)

هوا عالی، نعمت ها فراوون، یه خدای مهربون و همراهان خوب برای زندگی و من هم طبق معمول، گرفتار و چکش به دست، در راه مسیری ناهموار بر دامنه کوهی به اسم زندگی و در سودای رسیدن به قلّه ای به نام آقا کمال!

القصه یا الغصه، دیشب رفتیم برای آشپزخونه کابینت دیدیم...عجب مدلهای جدیدی! ولی دیزاین خودم یه چیز دیگه اس! (اعتماد به سقف!)

فقط مشکل  یافتن یه آدم سالم و حلال خوره که اولا وقتی باهاش صحبت میکنی بوی سیگار از دهان مبارکش به مشامت نخوره(چون من شخصا با سیگار مشکل دارم همینطور قلیون) و ثانیا بتونی بهش اعتماد کنی که جنس بیخود بهت نندازه! (البته سهوا مینندازن والا کسیو نداریم که عمدی جنس بنجل بندازه- ملت ایران، داریم؟؟؟) خدایا یه آدم سالم جلوی ما ظاهر کن- هزینه چاپش با خودم!

خلاصه، یه وبلاگم دارم اونور برای دانشجوهای عشق مدرک!، این ترم حسابی سرم شلوغه، باید براشون تمرین بذارم حسش نی! نمیدونم چرا فقط ماها متعهد موندیم و باید وقت بذاریم؟ اونوخ دانشجوها تو تلگرام پلاس باشن یا دور عخششون بگردن (اینجوری @) و بهش بگن عجیجم!!؟ (البته وعده ما با این جوجوها: پایان ترم)

دیروز بابای همون دانشجوهه که گفتم نامزد کرده بود ( به اینجا مراجعه کنید: پست پنج شنبه متفاوت من) زنگ زده گفته :

۵ نظر موافقین ۱ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۷