دانشجوی ارشدی صبح زود یعنی ساعت هفتصبح با تنی خسته از بیماری کرونا، سوار بر موتور قراضه اش از روستای خود در یکی از غربی ترین استانهای کشور، خارج می شود و به امید جرعه اینترنتی بی مقدار و ناچیز فقط به دلیل آنکه هیمنه ی امواج اینترنت به روستایشان نرسیده، با چشمانی خسته از سیلی کرونا که تمام جانش را فرا گرفته عازم شهر می شود. خدا را شکر حداقل او مانند تنی چند از همدهی هایش بر روی تخت بیمارستان بستری نشده و هنوز با ته مانده رمقی، برای رسیدن به کلاس های آنلاین راهی شهر شده تا زیر سایه اینترنت شهر در کلاسهای روز دوشنبه حاضری بزند و غیبت نخورد که.......تصادف می کند و لپ تاپش خورد و خمیر می شود و ...... دیروز که از او پرسیدم چرا صدایت خسته است، بعد از کلی عذرخواهی گفت: شرمنده ام استاد، کمی بیمارم، کرونا گرفته ام، ببخشید که جلسه قبل را نبودم و... و وقتی بیشتر میپرسی و حالش رو جویا میشوی ماوقعی که در بالا نوشتم را می گوید و من آنجا مقایسه اش میکنم با تن پرورانی که مدرک میخرند، مدرک می سازند و ....
بعد از آنکه کلی برایش آرزوی سلامتی کردم، در دلم تحسینش کردم....امیدوارم زودتر از بقیه به قله موفقیت برسد، همین...