نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

تو پست قبلی نوشته بودم که فرشته ایمیل داده که یه هدیه کوچیک برات دارم، چند وقت پیش رفتم اتاقش و در کمال ناباوری، یه جعبه کوچولو که با کاغذ کادوی رنگارنگ و زیبایی کادوش کرده بود رو بهم هدیه داد.. بهم گفت بازش کنم و وقتی باز کردم.....

از تعجب خشکم زد! هدیه فرشته یه یه مهر ژلاتینی اتوماتیک بود که داده بود برام ساخته بودن.....روش نوشته بود:"دکتر احسان...." ...انگار دنیا رو بهم دادن..خیلی خوشحال شدم...اینکه فرشته برام وقت گذاشته بود و این مهر رو گرفته بود و من این مهر و این عنوان رو از فرشته میگرفتم برام خیلی ارزشمند بود.. خوشحالیمو کاملا بروز دادم که که فرشته متوجه بشه و چندین بار تشکر کردم و گفتم که این هدیه از طرف شما برام خیلی ارزشمنده...

همینجا باید اعتراف کنم که من فرشته رو خیلی دوست دارم و بنظرم غیر قابل پیش بینی ترین و ارزشمندترین هدیه زندگیم رو ازش گرفتم...بنظرم خیلی هم خوش فکره که منو دچار چنین شگفتانه ای کرد....


(تو پست قبلیم نوشتم فرشته کیه)


۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۲ ، ۰۳:۳۶

یه موس از دیجی کالا خریدم حدود 50 هزارتومن اونم یکسال قبل، روش زده ساخت ایران از برند armo مدل m21، رنگشم سفید و مشکیه، روش سفید زیرش مشکی، خیلی قشنگه، خدائیش خیلی راضیم ازش، اینقدر که این نرمه و بیصدا، معلومه که A4tec نمیشه ولی بنظرم اگر همینطور ادامه بده و ترشی لیته نخوره، ممکنه به a4tec برسه! من که راضیم خداهم ازش راضی باشه..تسکو داشتم خوب بود ولی صدا دار بود. در هر صورت جنس خوب رو باید تعریف کرد...

فرشته بهم ایمیل داده گفته یه هدیه کوچیک برات دارم، جواب دادم ما شرمنده محبت های شما هستیم این ما هستیم که باید هدیه به شما تقدیم کنیم...حالا ذهنم مشغوله که فرشته چه هدیه ای میخواد بهم بده؟ ذهنم فعلا رفته به سمت یه مداد بلند پاک کن دار یا آدمک دار، البته نه از اینا که سر مداد یه عروسک با سربند خال خالی و موهای مش کرده از زیر سربندش زه بیرون از اینا نه! اینا که مال دختراس، مثلا یه آدمک با کله ملوان زبل و بنتن و شایدم گوسفند ناقلا بهم هدیه بده:) خدائیش موندم هدیه کوچیک چیه؟ هر چی تو دهنم میگردم می بینم تو این شرایط هدیه کوچیک دادن به من سخته، من هدیه های بزرگتری مثل تویوتا اف جی کروزر نیاز دارم که الزاما کسی اینو بهم هدیه نمیده! شایدم یه جفت جوراب که توش یه دونه همستر باشه که من  عسلن از این چیزا خوشم نمیاد، یا یه دونه کارت تبریک، شایدم یه چک به مبلغ سندرقیت تومن، نمیدونم شاید هم یک خودکار کیان با نوک هفت دهم!، ولی فکر کنم یه هدیه معنوی باشه، مثل یه جلد کتاب چگونه یکم آدمتر شویم یا چگونه شعور اجتماعی خود را افزایش دهیم یاکتاب زندگیِ پس از زندگیِ پس از زندگیِ پس از زندگیِ پس از  مردگی! بدجوری این فکر نشسته تو ایستگاه مخ من منتظر اتوبوسه! شما فکر می کنید هدیه فرشته بمن چیه؟

پ.ن: فرشته= استاد راهنمای سابق که صدالبته آقا هستند (جهت تنویر اذهان عمومی و مخاطبان جدید این وبلاگ!):)


۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۰:۰۴

"تا باد مخالف نباشد، بادبادک ها بالا نمی روند."

این جمله رو اولین بار روی بلیبورد شهرداری تو یکی از اتوبانهای تهران دیدم.. جمله بسیار پرمعنا و پرمفهومیه..هر چند استثناء هم زیاد داره و همیشه معلوم نیست درست از آب در بیاد!.. تو کتاب "استاد عشق" به قلم مهندس ایرج حسابی پسر دکتر حسابی که در مورد گوشه هایی از زندگی دکتر حسابی هست، دکتر حسابی تو اتریش به عنوان یک مهندس برق مشغول کار شده بود و مهندسای اتریشی بخاطر کینه ای که از دکتر حسابی بهر دلیل داشتند، وقتی که دکتر بالای دکل برق بوده، یکدفعه کلید برق رو روشن می کنند و برق، دکتر حسابی رو میگیره!، اثرات اون برق گرفتگی تا سالهای سال در بدن دکتر حسابی بود و اذیتش میکرد!...ولی این باعث نشد دکتر حسابی کم بیاره و قویتر از گذشته ادامه داد!....من خیلی وقته این کتاب رو خوندم  و ممکنه دقیق این ماجرا رو تعریف نکرده باشم، توصیه هم نمیکنم حتما برید این کتاب رو بخونید!...کلا تو این دوره زمونه سعی کنیم توصیه نکنیم چون الان عصر اطلاعات و ارتباطاته و در و دیوار دادن به آدمها، فرت و فرت داده میدن و آدمها از داده بیشتر فراری هستند و خلاصه اینکه دو صد گفته چون نیم کردار نیست و از این صوبتا!:)...ولی فکر کنم چون اینجا وبلاگ خودمه بتونم بگم که من از خوندن چند باره این کتاب لذت بردم و میبرم و خوام برد......هر چند معتقدم مهندس ایرج حسابی خیلی بیشتر از اینها باید برامون مینوشت...همه ی دکتر حسابی اینی نبود که تو این کتاب هست..ولی باز دستش درد نکنه...یه دوستی هم میگفت.. حتما به خونه دکتر حسابی که الان حالت موزه پیدا کرده و بازسازی شده برید..خیلی چیزهای آموزنده ای برای دیدن و یادگرفتن هست... از جمله انواع ابتکارات و اختراعات و پیچ ها و ابزاری که خونه رو به یک کارگاه تبدیل کرده بود و خیلی از چیزهای دیدنی دیگه..من خودم هنوز موفق نشدم برم ولی خیلی دوست دارم یه روز برم و از نزددیک خونه دکتر حسابی رو ببینم... ذهنم بدجوری رفت سمت کتاب دکتر حسابی و شخصیت ایشون، به طوری که اصلا داشت یادم رفت برای چی اومدم اینجا...اومدم بگم باید تشکر کنم از کسی که با غرض یا بی غرض (که صدالبته با غرض) تمام کارهای وقت گیر رو از برنامه من حذف کرد تا من بهتر و سریعتر به کارهایی که علاقمندم و عایدی بیشتری برام داره برسم!...این ترم واحدی برام نگذاشت و به توسط ایشون نظارت من برای بعضی از پروژه های کوچیکی که برای من گین چندانی نداشت حذف شد.. خدائیش بعد این همه سال این کارا برام تکراری بود و جذابیتی نداشت...اینو واقعا از ته دلم میگم....تدریس هم معمولا به دلیل تعهدی که تو قوت گذاشتن دارم، خیلی زمان از من میگرفت....خواستم بدینوسیله از همینجا و از همین تریبون از این دوست مخالفمون تشکر کنم که بدجوری برنامه من رو آپتیمایز کرد و باعث شد به کارهای دیگه ام برسم!..میخوام از این وقت بیشتر استفاده کنم..با یه شرکت خیلی فعال میخوام بنای همکاری پاره وقت بذارم، تا پایان سال یکی دو تا مقاله دیگه میخوام بنویسم، اگر وقت کنم به منزل دکتر حسابی برم...یکمی میخوام بیشتر فیلم ببینم...از سینما تیکت هم میخوام استفاده کنم و بلیط فیلمهایی که دوست دارم رو بخرم...برنامه کوهنوردیم خیلی وقته عقب افتاده ..به امید خدا از شنبه که نه از پنج شنبه یا جمعه راهش میندازم:) کتابهای نخونده و پارکهای نرفته و ....اووه..من چقدر کار داشتم...راستی یه سر هم میخوام بازار برم.....یه کت و شلوار خوب تو نظرم هست بگیرم..فعلا تو نخ رنگ طوسی هستم مگر اینکه پیشنهاد بهتری در مورد رنگ بدستم برسه....دیگه از اینترنتی جنس خریدن خسته شدم و میخوام برای همه این کارهام وقت بذارم...




۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۰:۱۱

دانش آموزی بودم ماجراجو...

ارودی دانش آموزی آمده بودیم به پابوستان...

آخرین زیارتمان بود و بنا بود اتوبوس بعد از زیارت حرکت کند

من حواسم پرت زیارت شد و یکی دو ساعتی بود که اتوبوس رفته بود

و مطمئن شدم که جا ماندم

و چه فرصت خوبی شد که پسرکی جامانده دور حرم بچرخد و درددل کند

یکی دو ساعت بعد همه اتوبوس و فرستاده اتوبوس آمد و من را پیدا کرد و با خودشان بردند

شاید هم آنها گم شده بودند و شما برایم پیدایشان کردید

هر چه که بود برای من چیزی شبیه معجزه بود....جالب این که هیچ کس هم به من غر نزد!

رفتم نشستم رو صندلی خودم و اتوبوس حرکت کرد...

از آن روز راه این خانه را گم نکردم و به امید خدا گم نخواهم کرد...

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۰۱

سورپرایزش کن با  گل رز... با یک پیام به...

این جمله، پشت یک وانت پراید که عکسش رو چند وقت پیش گرفتم و الان براتون گذاشتم، توجهم رو جلب کرد...


یعنی برای سورپرایز کردن طرف مقابل هم اینا راهکار دارن؟ با یک گل رز؟ خوبه نگفتند سورپرایزش کن با یک بوسه یواشکی!! به ما پیامک کنید، ما انجامش میدیم! حالا واقعا از کجا معلوم که با یک گل رز طرف مقابل سورپرایز بشه؟ من خودم رو که وارسی کردم دیدم بعیده با یک گل رز سورپرایز بشم! احتمالا جامعه هدف این پیامک تبلیغاتی افرادی غیر از من هستند:) به احتمال زیاد خانمها با یک گل رز سورپرایز بشن ولی آیا به صورت غیر مستقیم و با یک پیامک و توسط شخص دیگری و یا با وانت پراید که براشون گل رز بیارن این امر محقق خواهد شد؟ درسته این روزها ایده های کسب و کار مجازی در حال رشد و گسترش هست، اما تا این اندازه شو دیگه من ندیده بودم!.....ببین تا کجا فکر کرده؟ شاید هم مبتلابه خودش بوده....البته کثرت افرادی که باید سورپرایز بشن در تحقق این ایده شاید بی تاثیر نبوده!.....شما روزی 50 نفر رو بخوای سورپرایز کنی، با پیامک خب راحتتره تا حضوری بری گل بخری و ... البته من اعتراف میکنم هنوز که هنوزه کاملا متوجه این پیام تبلیغاتی این وانت پراید عزیز نشدم و مطمئنم ابعاد گسترده ای از این تبلیغات رو هنوز درک نکردم و به اهمیت و جایگاه این کار هنوز پی نبردم!....در هر صورت با شما به اشتراک گذاشتم که در جریان باشید و اگر کسی نیاز داشت از این تبلیغات استفاده لازم رو بکنه....ما که نه پیامو گرفتیم نه به کارمون میاد!..بحق چیزای ندیده و نشنیده:)

۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۰۱