امشب به صورت کاملا اتفاقی صدای اخبار یکی از شبکه های صداو سیما توجهمو به خودش جلب کرد!...و نام یک خانم خبرنگار که در انتهای گزارش اسمشو گفت...چهره شو ندیدم ولی اینقدر اسم و فامیلش منحصر بفرد بود که کاملا شناختمش...ایشون دانشجوی من بود در چند سال قبل چه جالب!! عه بهرام....عه شهرام!!!! صداش دقیقا صدای خودش بود....عجب زمین گرده یا عجب دنیا کوچیکه یا کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه!!(واقعا اینطور موقع ها ادم چی باید بگه؟ کدومشو بیشتر بکار میاد؟)..
یه خانم دیگه هم صدابردار رادیو بود...یادمه اهل رشت بود.....یکی دیگه از دانشجوهای دیگه ام هم یکی از خواننده های بسیار معروف که نسل جوون خیلی دوستش دارند..البته لازمه عرض کنم دیگه ایشون آقا بودن...
حس جالبیه...باید تجربه اش کنید...وقتی می بینید دانشجوتون یه موقعیت یا شغل نسبتا مهم و تاثیر گذار داره....
ولی امشب جالب بود.... پس عجب...خانم ... .......خبرنگار شد....لازمه عرض کنم که مشخصا ایشون خانم بودن نه آقا یا نه لازم نیست؟:)
یعنی ژورنالی که روز عید فطر برای داورای تخصصی اش نامه پیگیری ارسال میکنه واقعا کارش درسته
هر چند شاید این پیگیری ها اتوماتیکه و توسط ربات انجام میشه ولی باز جای تقدیر و تشکر داره
تعهد کاری و مسئولیت پذیری تون منو به وجد آورد...
عاشقی بودست در ایام پیش
پاسبان عهد اندر عهد خویش
سالها در بند وصل ماه خود
شاهمات و مات شاهنشاه خود
عاقبت جوینده یابنده بود
که فرج از صبر زاینده بود
گفت روزی یار او که امشب بیا
که بپختم از پی تو لوبیا
در فلان حجره نشین تا نیمشب
تا بیایم نیمشب من بی طلب
مرد قربان کرد و نانها بخش کرد
چون پدید آمد مهش از زیر گرد
شب در آن حجره نشست آن گرمدار
بر امید وعدهٔ آن یار غار
بعد نصف اللیل آمد یار او
صادق الوعدانه آن دلدار او
عاشق خود را فتاده خفته دید
اندکی از آستین او درید
گردگانی چندش اندر جیب کرد
که تو طفلی گیر این میباز نرد
چون سحر از خواب عاشق بر جهید
آستین و گردگانها را بدید(ادامه دارد)
چند نکته اخلاقی در این ویدئو هست که ممکن است برای شما هیچ جذابیتی نداشته باشد....ولی برای من تاثیر گذار بود..
دریافت
حجم: 29.7 مگابایت