حتی درختان نیز میدانند که زمستان موقتی است.
با انرژی میمانند، و بعد از آن دوباره شکوفه میدهند.
پس چرا ما باید در زمستان زندگیمان تسلیم شویم؟
(کانال باکلاس باشیم)
حتی درختان نیز میدانند که زمستان موقتی است.
با انرژی میمانند، و بعد از آن دوباره شکوفه میدهند.
پس چرا ما باید در زمستان زندگیمان تسلیم شویم؟
(کانال باکلاس باشیم)
«ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﺩﯼ ﺁﻧﺠﻠﺲ» ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ «ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ» می گوید:
ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﻣُﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ!
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ!
ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ، ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ:
ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ!
کانال باکلاس باشیم..
راستش نمیدونم تا حالا گیرِ یه گودزیلای دهه هشتادی افتادید یا نه؟!! اگر نیفتادید بدونید به کرونا نمیرسه ولی در حد یه جور زیگیله!:)
خلاصه گیر سه پیچ که برام یه ربات دست ساز بساز!
چه کار کنیم ملت انتظار دارن دیگه!
مهم این بود که باید از وسائل نسبتا ابتدایی ساخته میشد:
مواد لازم:
-یک عدد آرمیچر بچه بازی!
-یک جای باتری
-دو عدد باتری قلمی
-یکعدد کِشِ پول!
-یه ظرف یک بار مصرف پنیر(ترجیحا کاله!)
-یه تیغ موکت بری
-دو تا قرقره
-یه مفتول فلزی با قابلیت انعطاف لازم
-چهارتا در نوشابه خانواده
-چسب از انواع مختلف، یک دو سه، ماتیکی، رژلبی، رازی، نواری، جانسون و...
-سیم تلفن
-دو لیوان شربت و دو تا بشقاب میوه(با دهن خشک و خالی که نمیشه از این چیزا ساخت:))
-هویه و سیم قلع
-سنجاق قفلی
-یخ شکن برای سوراخ کردن چرخها
-یک فروند دانشجوی دکترای بیکار و فاقد اختیار!
-یک عدد زگیل یا گوذزیلای مدل دهه هشتاد!:) خدائیش پیگیریهای زیگیل نبود تا ده سال دیگه این ماشین به حرت نمیفتاد:
نتیجه:
شما اصلا حواستون بود من تو این چند روز افتادم تو بستر بیماری؟
کمپوت بخوره تو سر شهردار ووهان! شما نباید بگید..؟ نه یکم منطقی که فکر میکنم واقعا چیزی لازم نیست که بگید:)
از شنبه بدن درد شدید و لرز و .....
سرماخوردگی و سردرد...
بی حالی و خستگی مفرط ...
خودم دیگه مطمئن شده بودم کرونا گرفتم....
آماده بودم که برم بستری شم و تست کرونا بدم
و اون 48 ساعت لعنتی انتظار برای جواب تست کرونا رو تجربه کنم
اخبار ضد و نقیض هم کم نبود....
کلا خدا نکنه تو ایران یه چیز ناشناخته و جدید بیاد....
دیگه داشتم خودمو برای حیات پس از مرگ آماده میکردم....
ولی یه لحظه به خودم اومدم...
با خودم گفتم: هِِی جک! مقاومت کن....(ولی من که جک نبودم باید میگفتم احسان!:)) تو نباید تسلیم شی....آلکساندرا هنوز منتظرته!
یهو یه برقی تو چشمام زد( مثل همین برقایی که یهو تو چشم کاکرو میزنه و بازی 5-0 باخته رو 7-5 میبره!)
کار و درس و کوفت و ....همه رو تعطیل کردم
پناه آوردم اول به گوشی جدید و بعد به رختتخواب عزیزم.....
خدا کاشف قرص سرماخوردگی بزرگسال رو با حضرت ادریس نبی مشهور کنه......البته مشهور که هست احتمالا فقط من اسمشو یادم نیست، محشور کنه!
هر 8 ساعت یه دونه! منظم و سرِ وقت.....
قرص آ س آ یا بقول ما عوام الناس قرص دورنگ(حالا انگار همه قرصا یه رنگن!) اونم پشت سر قرص سرماخوردگی....خدا کاشف این یکی رو هم با ادریس نبی محشور کنه....
داروهای گیاهی آنتی بیوتیک و ...
شکر خدا بعد چند روز خوب شدم....البته امروز یکم سردرد دارم.....یکم هم کمبود در پشتوانه مالی در حساب بانکیم به میزان چندرغاز چند میلیارد به شدت احساس میکنم!
منی که تقریبا بیشتر علائم کرونا ویروس رو داشتم، الان تقریبا خوب شدم
خواستم بگم دوستان به زندگی امید داشته باشید
بنظر شما حیف نیست ما که این همه مصائب و مشکلات و بلایا رو پشت سر گذاشتیم بخاطر یه ویروس الکی، غزل صارمی نه ببخشید غزل خداحافظی بخونیم؟
فقط کافیه به یه چیز خوب مثل الکساندارا فکر کنید...البته شما نه...شما لازم نیست دقیقا به الکساندرا فکر کنید......من فقط به الکساندرا فکر میکنم...شما به اتابک، کوکب، ستاره و چیزای دیگه فکر کنید!:)
اینو چه جوری درست میکنن؟ سیبا رو با چی بستن که نمی افته؟