موشکِ کاغذیِ سفیدم!
خداحافظ موشکِ کاغذی سفیدم! (در پیش زمینه آبی)..یادت بخیر!!!
نمیدانم از کی پالایش شدی؟ ولی امروز متوجه شدم که بدون پالایششکن! نمیتوان ورودی به تو داشت...
یادت بخیر..با تنی خسته از وایبر زیر سایهبانت جاخوش کردیم و بسانِ رهگذری خسته و تشنه، به تنِ نحیف و خمیده ات تکیه زدیم...چه روزهایی بود!!...دسته دسته آمدیم و سرزمین آبی رنگت را سبز کردیم با حضورمان، کی فکرش را میکرد که ما شهرکی تازه تاسیس را به کلانشهری بیست میلیونی تبدیل کنیم؟....خودمان ارتشی شده بودیم برای خودمان! کسی فکر نمیکرد این جا بتواند کانال و قناتی حفر کند چه برسد به آنکه کسب و کار راه بیندازد....همین کانالِ گیزمیز رحمت الله علیه تا دیروز آنقدر پیشرفت کرده بود که با یک و هفت دهم میلیون کاربر، برای تبلیغات روزانه، رقمی در حدود 400-500 هزار تومان شاید اندکی بیشتر یا کمتر، درآمد داشت! (راست و دروغش گردن ناقلش!) کی فکرش را میکرد؟ حتی همین رئیس جمهور خودمان که پیروزیش در انتخابات را در دورِ اول و شاید هم دورِ دوم مدیون تو بود، امّا به تو وفا نکرد، امروز دیدم از کابینه اش پیام رسانده که کی بود؟ کی بود؟ مانبودیم! ولی زدند و تو را پالایش کردند!
گفتند اژدادت(=اجدادت) گبر و یهودی هستند و تو دستاویز سیاسی شدی..میگویند با فروش اطلاعات ما ایرانیها که هشتاد درصد کاربرانت را تشکیل میدادیم 150 میلیون دلار یا بیشتر درآمد داشتی...واقعا؟ یعنی اطلاعاتِ ما ابرانیها اینقدر میارزد؟ میگویند میخواستی با گرام ما را سکّهی یک پول کنی؟ جانِ پاول؟؟!!..به چهره معصومت نمیاید.. اصلا چرا نیامدی در ایران نمایندگی بزنی؟ دو تا سِرور هم اینجا میگذاشتی؟ چه میشد؟ نکند اصلا تو یهودی هستی؟ جانِ مادرت راستش را بگو؟ یعنی تمام دردِ دلهایی که با سهیلا داشتم را تو هم خواندی؟ دیدی من و سهیلا چقدر با هم حرفِ مشترک داریم؟ جان تمام عزیزانت، لااقل از نقطه ضعفِ من در برابر سهیلا که همانا عشق و محبّتِ من به اوست به جایی خبر نرسان! پیش خودمان هزار نفر باشد! بگو جانِ احسان نمیگویم؟؟!!! نشنیدم! بلندتر بگو!! (دوستان قضیه سهیلا صرفا جهت افزایش بارِ درام و عاطفیِ این پست است، خیلی شاخکهایتان تیز نشود خبری نیست بوخودا :))))
موشکِ کاغذی سفیدم! چه شبها که فکر و ذهن دانشجوها پیش تو نبود، چه جزوه ها و عکسهایِ تخته وایت بردِ اساتید که در آن با خطِّ خرچنگ قورباغه، کلی ایکس و ایگرگ را کلّه هم کرده بودند، در بستر ارتباطی تو نچرخید! چقدر سئوالات تمرین و فایلهای ای بوک کتاب که برای دانشجوها نگذاشتم....یادش بخیر...تو رقیب وبلاگ درسیِ من شده بود و وقتی آدرس وبلاگم را به دانشجویان معرفی میکردنم همه مطالبه کانال و گروه داشتند....یادش بخیر...اوایل همه در گروهها و کانالها، عکس های همدیگر را چک میکردیم..خدا از سرِ تقصیراتمان بگذرد! بعدا فهمیدیم که کار خوبی نیست...
چه گَرده ها و چه دورهمی هایی که زیرِ چراغِ گِردسوزِ تو تشکیل نشد و چه دلبران، که از طریقِ تو به آغوشِ یار نرسیدند! چه گروههای فامیلی که قرار هایِ شب نشینی در آن سِت نشد...قرار جلسات، تشکیل یا عدم تشکیل کلاسها و ....اصلا برنامه زندگیمان را کامپلت(تمام و کمال) در اختیار گرفتی!
اخبارِ پلاسکو و هواشناسیِ اصغری و قسمت های عشقِ اجاره ای و شوخی هایِ جناب خان و اخبار پیروزی ترامپ و زلزله و سوریه و ....همه را از تو باخبر شدیم...، کنار میله های استیلِ مترو، پشتِ فرمانِ ماشین، سرِ کلاس، روی میز صبحانه، وسط جلسه کاری، زیرِ پتو، بعضیها حتی در حمام و عدّه دیگری گلاب به رویتان در دستشویی!!، همه سرگردان و متحیّر در کانالها و گروه هایت میگشتیم و میگشتیم .....انگار که تو طلسم کرده بودی ما را..کسی چه میدانست؟ گویا تو از نقطه ضعف ما با خبر بودی و رگ خواب ما را میدانستی، از کمبودِ ما باخبر بودی که ایرانیهایی که هنر نزدشان است و بس، خوش ذوق و خوش قریحه اند، فقط یک پیام رسان کم دارند تا کلا زندگیشان را ببرند داخل پیام رسان!
کسی چه میداند؟.....اینقدر دلکش و جذّاب بودی که همه را مشغول کردی!....همه و همه.....دیروز که سه ساعتِ تمام در ترافیکِ باران زده همّت گیر کرده بودم حتی راننده ها مشغولِ تو بودند و جلویشان که خالی میشد، متوجه نمیشدند..مجبور بودم بوق برنم که آخر عزیزِ لامصّبم، برو جلو دیگر، بقیه میآیند جایت را میگیرند! اما امشب چه؟ امشب رانندگان حتما هوشیارترند ولی چه فایده؟ حالا که من نیستم؟
موشکِ کاغذیِ من! در نبودِ تو الان رقیب ایرانیت،سروش، هشت میلیونی شده! ولی تو جذّابیتِ دیگری داشتی! مثل این است که بگویند بجایِ سریالهای شبکه ضالّه و منحرف بووووووق، بیایید سریالهای شبکه آی فیلمِ صدا و سیما را ببینید! خب معلوم است سخت است دیگر....یادم هست آن زمان که وایبر زنده بود، من با وایبر ارتباط برقرار نکردم اما تو حتی قاپِ منِ بدگوشت را هم دزدیده بودی!
خیلی وقتِ ما را گرفتی موشکِ کاغذیِ من....از آنطرف خیلی اخبار را به ما رساندی، خیلی لینک ها برقرار کردی ،سئوالات و نمونه سئوالات و خدمات علمی هم داشتی...ولی نمیدانم آنان که عمری در تو صرف کردند آیا میتوانند از آموزه هایی که در کانالهای تو یا گروههای تو کسب کردند چند صفحه ای بر روی کاغذ بیاورند؟ حتما میتوانند؟ اصلا مگر بنا بود تو چیزی یاد بدهی؟ راستی چقدر گیف در تو دیدیم...چقدر جوک خواندیم و چقدر استیکر فرستادیم!!!.راستی اگر گیف نمیدیدیم چه میشد؟؟
آیا پیامرسان نیاز ما نبود؟ نیاز ما بود؟ الان که موشکِ کاغذیِ سفید به فنا رفته چه؟ با قند شکن همیشه میتوانیم وصل شویم؟ چطور میشود از یک پیام رسان بهتر استفاده کرد؟
خداحافظ موشکِ کاغذیِ سفیدم!
جزاکم الله خیراً
دردنامۀ زیبا و قابل تاملّی بود
بسی محظوظ گشتیم
محفوظ باشید انشاالله