نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۲۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است



دیروز تو تلگرام میچرخیدم یدفه برخورد کردم به عکس جمشیدهاشمپور ستاره سینمای ایران در دهه شصت!



پسر چقدر پیر شده. زینال بندری اینه واقعا؟

رفتم تو ویکی دیدم 72 سالشه. خدا حفظش کنه

قهرمان دوران جوونی ما بود، من همش تو رویاهام، دوست داشتم یکی بشم مثل جمشید هاشم پور؛ به دلم مونده یه سفر باهاش برم سیستان بلوچستان با این قاچاقچی ها  بجنگم! البته الان کلاس دارم کلی هم پروژه ریخته سرم اصلا فرصت ندارم!خخخخخخ     اصلا صلابت و مردونگی این کاراکتر من رو شیفته خودش کرده بود...خیلی هم دوستش داشتم......چقدرم هم فیلم بازی کرده من خبر نداشتم..چه قبل انقلاب چه بعد انقلاب...

در هر صورت جا خوردم عکسشو دیدم....


ضمنا قابل توجه آقایون و خانومایی که از هر قشری چه بازیگر و غیر بازیگر دچار خودشیفته پنداری گشته اند و دو سه روزی تو این دنیا تصور میکنن آسمون پاره شده و اینا نازل شدن روی زمین و خودشونو زیباتر از بقیه میدونن!!!

همش هم جلوی آینه و تو اینستاگرامن و از ناخن لاک زده پاشون عکس میگیرن تا وسط دندون آسیاشون!!!

هر وقت زیبایی ات که به غلط فکر میکنی خودت نقشی داشتی در اون، موندگار بود و گذر ایام و نهایتن خاک قبر نتونست بهش خدشه ای وارد کنه و نپوسوندش و همیشه همینطور زیبا و با طراوتموندی،  اونوخ بناز به زیباییت!!!!!!

برید عکسای خانم سوفیا لوره و بازیگرای قدیمی رو ببینید و با جوونیاشون مقایسه کنید.ببینید تازیانه گذر عمر چه کرده با اینها!



 آهای احسان خان با شما هم هستم(خودمو میگم) اینقدر برای ملت کلاس نذار! درسته از لحاظ خوشگلی بعد بهرام رادان تو ایران دوم هستی ولی دلیل نمیشه که خودتو اینقدر تحویل بگیری! (در حال درمان اعتماد به سقفم هم هستم شما نگران نباشید،  خوب میشم!)


۱۱ نظر موافقین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۰

یه روز شهردار یکی از شهرهای دنیا تصمیم میگیره یه برج زیبا تو شهرشون بسازه.
برای این کار از سرتاسر دنیا از سه مهندس
( یه مهندس چینی، یه مهندس آمریکایی
و یه مهندس ایرانی) میخواد که بیان تا در مورد ساخت برج باهاشون صحبت کنه.

مهندس چینی میگه من این برج رو برات میسازم ولی قیمتش میشه 3 میلیون دلار.
1 میلیون هزینه کارگر و تجهیزات،
1.5 میلیون هزینه مواد اولیه
و 500 هزار هم دستمزد خودم.
شهردار با مهندس آمریکایی صبحت میکنه.





مهندس آمریکایی میگه:
ساخت برج 5 میلیون دلار هزینه داره؛
2 میلیون کارگر و تجهیزات،
2 میلیون مواد اولیه
و 1 میلیون هم خودم میگیرم.
شهردار سراغ مهندس ایرانی میاد.


مهندس ایرانی میگه:
ساخت این برج 9 میلیون دلار هزینه برمیداره!
شهردار با تعجب میپرسه، چطور ممکنه 9 میلیون دلار هزینه داشته باشه؟
مهندس ایرانی میگه:
3 میلیون خودت برمیداری،
3 میلیون من برمیدارم،
3 میلیون هم میدیم به مهندس چینی
که برج رو بسازه !!! 

شهردار می پذیره



و بدین سان بود که ما موفق شدیم تجربیاتمون رو صادر کنیم !

۱۲ نظر موافقین ۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۱

امروز در کمال ناباوری ملیجک تماس گرفت و بالاخره اومد! فکرشو بکن...اومد!

رفتم  خونه دیدم بالای نردبونه و داره کار میکنه!

گوشیشم گذاشته رو اپن و گذاشته رو بلندگو و فرت و فرت آهنگ گوش میکنه

درو که باز کردم از دیدن یه ملیجک 2 و نیم متری رو نردبون خشکم زد! میخواستم بگم بیزحمت دو تا نارگیل هم بنداز پایین روم نشد خدایی!

ولی دمش گرم بالاخره بعد چهار هفته دوندگی و شرکت در ختم تمام فامیلاش اومد! البته مطمئئن بودم من وسر میدووند!

حالا جالبه هر چی آهنگ قدیمیه گذاشته، یه خانومه داشت میخوند که امشب شوری در سر دارم! گمونم دکتر اصفهانی هم همونه خونده باشه

بعد ملیجک میخواست باب صحبت رو با من باز کنه، گفت قدیمی ها هم چه چرت و پرت هایی میخوندنا

منم هیچی نگفتم و فقط سکوت کردم!

تو دلم گفتم هر مضخرفی خونده باشن تو یکی کارتو تموم کن چند هفته اس بمن انفارکتوس دادی با این قول و قرارات!

خلاصه امروز شکر خدا از شر ملیجک خلاص شدم....

خدایا سپاس! (بقول فرشته جونده!)

۶ نظر موافقین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۳

برای دکوراسیون و تزیینات و... یه واحد مسکونی حدود 20 تومن خرج کردم هیشکی منو اذیت نکرد

برای یه کار کوچیک 800 هزارتومنی، چهار هفته است برای تکمیل کارش از بس امروز و فردا کرده دیگه حالم بهم میخوره ازش

متاسفانه گول ظاهر اون ملیجک رو خوردم و تمام پول رو واریز کردم به حسابش ولی ملیجک همش امروز و فردا میکنه

امروز رفتم با یکی دیگه صحبت کردم و هزینه اضافی احتمالی رو به جوون خریدم...هنوز طرف جدید نیومده ملیجک زنگ زده میگه بهم فحش ندیا..من فراموش کرده بودم!

ای بمیری با اون حافظه ات، تو این سه چهار هفته هر چی فامیل داشته مردن و رفته مجلس ختمشون! حالا بهونه آورده که فراموش کردم

جالبه همش هم مچشو میگیرم..دیروز تو لبنیاتی مچش گرفتم چند روز قبل هم تو مغازش

از اون ادمها هم نیستم که بخوام تلافی کنم  و مثلا چهار چرخ خودش یا ماشینشو بیارم پایین یا خسارتی به مغازش بزنم بخاطر پول ناچیز یا چند تا فن کیوکوشین بیام روش یا خلاصه ببافمش بهم!.....  شخصیتم اجازه نمیده، صبرم هم زیاده ...ولی واقعا این بشر خیلی پر روئه!!! خیلی!!!


البته همه اینطور نیستن با یه کابینت ساز حدود 13-14 تومن کار کردم ، بنده خدا یه روز هم بدقولی نداشت خیلی پسر خوش قولی بود..ازشم راضیم..ولی این ملیجک که دو متر و نیم قد داره و یک کیلو و سیصد پنجاه گرم ریش، حرفش به اندازه  ترشح بزاق شتر لاما تو مناطق بیابانی لیبی برای من ارزش نداره!

خدائیش حیف اون دومتر و نیم قد که نیم کیلو شخصیت نداره و برای حرف خودش حداقل ارزش قائل نیست!

اگر کارم ناقص نبود و پولو نداده بودم بهش، دقیقا به همین شعار تبلیغاتی عمل میکردم:

فکـــر نکن، پودرتو عـــوض کن!

  

۶ نظر موافقین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۷

امروز در حالی  که با گوشی موبایلم صحبت میکردم وارد مترو شدم...همینطور در حال صحبت کنار بقیه آقایونی که ایستاده بودن ایستادم

بعد از اینکه تماس تلفنیم تموم شد یهو چشم باز کردم دیدم روبروم یه سرباز نیرو انتظامیه که دستبند دستشه! نگاهمو ادامه دادم دیدم به دست بندم به دست یه پسره جوونه که کنارش ایستاده!

از تعجب خشکم زد! یعنی اینا مجرمو با مترو منتقل میکنن؟ !!! سرباز از اونا بود که اگر دماغشو میگرفتم اشک تو چشماش حلقه میبست، عوضش پسر جوونه تمام دستاش خالکوبی و از اون خلافکارای مامان محسوب میشد!

جالب بود برام که مجرمو اینجوری منتقل میکنن، بعد از این بنظرم باید شاهد چنین صحنه هایی داخل مترو باشیم:

- حمل مریض خوابیده رو تخت با دو سه تا سرم تو دستش، از طریق متروی عمومی

-حمل آتش نشان با تجهیزات کامل و سطل های آب از طریق متروی عمومی

-حمل متوفیان و میّت داخل تابوت با متروی عمومی

- کارناوال عروسی به همراه عروس و داماد از طریق متروی عمومی

- دسته های عزاداری با هدایت مداح محترم که داره میگه دم رو بگیر بیا سوار مترو شو...

- حمل تجهیزات نظامی نظیر تانک و توپ و .. از طریق متروی عمومی

- حمل مصالح ساختمانی سبک و سنگین از تیرچه بلوک گرفته تا تیرآهن 16 با متروی عمومی 

و.....

۱۱ نظر موافقین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۰