دوازده مهر نود و پنج

بالاخره اسباب کشی یکی دو روز پیش تموم شد

چقدر هم اومدین کمک! ما رو باش با کیا اومدیم سیزده بدر؟؟؟!!!

خلاثه

الان انگشت کوچیکه دست چپم باند پیچیه! کف دست راستم هم یه دوسانتیه که بریده خیلی هم میسوزه، دیسک و صفحه کمرم هم یه نمه رد میکنه همچین، گمونم رگلاژ بخواد!!! دست چپم هم که کلا درد میکنه(لازم به یادآوریه که من دست چپم و همه کارامو با دست چپ انجام میدم غیر دنده عوض کردن اسب سفیدم)، 79 ساعت هم کمبود خواب دارم! کلی هم کار نکرده و درس نخونده مونده رو دستم!

میگم این بوی اسفندِ ماه محرّم منو دیووونه کرده.....از بچگی خیلی خاطره دارم....خدایا شکرت عمری بود و دوباره این روزها رو دیدم....

وظایف نیمه اول نود و پنج با موفقیت انجام شد..تمام!

خدا یا شکرت

تمام دقدقه های(راستی دقدقه درسته یا دغدغه؟ شک کردم..بی خیال بابا ) نیمه اول امسال یعنی سال 95 برای من با خوبی و خوشی تموم شد

اول همه از خالق هستی سپاسگزارم که به ما بنده های ناشکر و نافرمان و بی همه چی و اراذل و اوباش و ......(نذارید دهنم باز شه!) نهایت رحم و رافت رو داره و مهربونی هاش ما رو شرمنده کرده

بعد یه تشکر ویژه داریم از خورشید خانوم که سر وقت طلوع کرد و سر وقت مانتوشو پوشید رفت پشت کوه!

از جناب ماه هم تشکر ویژه داریم که سر موقع اومد و رفت به طوری که خیلی با خورشید خانوم روبرو نشه!

از رئیس کل اعظم، سامانه پردازشگر اصلی پیکره وجودم یعنی Main Processor of All of My Tasks  هم سپاسگزارم که فرمانهای لازم رو به دقت هر چه تمام تر با کمترین خطا ارسال فرموده تا من بتونم به وظایفم عمل کنم

ایشون به بنده در تحمل سختیها و داشتن صبر و تحمل و ارائه راهکارهای هوشمندانه و نوین کمک شایانی داشتند

سختی ها زیاد بود..اما شکر خدا انجام شد.

میریم برای نیمه دوم سال به امید خدا

باز هم گردنه های سختی هست...

وقت زیادی باید بذارم برای مطالعه و قطعا با این هم مشغله سخته ولی مهم اینه که من بارها تجربه کردم که کاری رو که بخوام انجام بدم بامید خدا انجام خواهم داد....

دستهاتون شبنمی، لحظه هاتون آناناسی....

کوکاکولا

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت. 
دوستی از وی پرسید: چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟
وی جواب داد: هنگامی که من به آن جا رسیدم مطمئن بودم که می‌توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی‌دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آن‌ها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

:one: پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

:two: پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می‌داد.

:three: پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می‌داد.

پوسترها را به ترتیب در همه جاهایی که در معرض دید بود چسباندم.

دوستش از وی پرسید: آیا این روش به کار آمد؟
جواب داد: متاسفانه من نمی‌دانستم عرب‌ها از راست به چپ می‌خوانند و لذا آن‌ها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند و فکر کردند که با خوردن کوکاکولا خسته و کوفته در بیابان بیهوش میشوند!

ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می‌دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌شود:
«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ»
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ می‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام می‌شود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.

تاریخ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ، ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ

پت و مت ایرانی!

یه کاریو فرصت نداشتم انجام بدم، دادم دست دو تا از نزدیکان که ای کاش فرسنگ ها با من فاصله داشتن!

الان از سگ آقای پتی بل پشیمون ترم که چرا این کار رو دادم به دست این دو تا پت و مت!

یکی به من بگه آخه کدوم خل و چلی تو کابینت mdf  شلنگ آب میگیره!  یاد رامکال بخیر که میرفت قند رو میشست! فقط شانس آوردم که مگس رو سقف خونمون ننشست والا این پت و مت به سقف هم شلنگ آب میگرفتن!

خلاثه این دو روز داشتم انفارکتوس میزدم از دست این پت و مت! دیروز ردشون کردم رفتن..جالبه زنگ زده یکیشون عذرخواهی میکنه ازم!

خدایا منو بگیر دارم میام!

میگن یه فیلسوفی گفته(نمیدونم جقدر مستنده ولی حرفش رو باید با طلا بنویسن):

  هر کاری رو خواستید که انجام نشه بدید یکی دیگه غیر خودتون اون کارو انجام بده!

حال همهٔ ما خوب است

شعری زیبا از سید علی صالحی

سلام! 
حال همهٔ ما خوب است 
ملالی نیست جز گم شدنِ‌گاه به گاهِ خیالی دور، 
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند 
با این همه عمری اگر باقی بود 
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم 
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و 
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! 

جــــــــادوی آرایــــــــش...

اگر به اینستاگرام  دوشیزه جهان بخت -پست اخیر(همون فیلمه رو میگم که نصف صورتش آرایش داره و نصفش نداره)- سری بزنید واقعا به جادوی آرایش پی خواهید برد و اینکه واقعا یه مسئله مهم برای خانوما همین مسئله اس و این ضرب المثل که لولو بده، هولو تحویل بگیر...!

اندر احوالات دهه هفتادی ها!

اول اینو گوش کنید:

 

دریافت
 

بنظرم این زبانحال دهه هفتادی های عزیز هست...البته اولش لازمه عرض کنم شاید همه اینجوری نباشن ولی خب بنظرم این آهنگ یه جورایی زبانحال و ویترین تفکرات دهه هفتادی هاست...البته بازم میگم استثنا قطعا وجود داره و همه اینجوری نیستن، اما در این خصوص باید عرض کنم که دهه هفتادیا: