چند روز پیش یه دختره زنگ زده با کلی ادا و اصول و قشنگ کردن صداش وانمود کرد دانشجوی من بوده
بعد میخواد با من قرار بذاره!
منم که این گور به گور شده ها رو خوب میشناسم و میدونم هدفشون چیه محلش ندادم
دوباره فرداش تماس گرفت....رفتم دیدم این مار ماده، اصلا دانشجوی من نبوده!
یه کاری کردم که دیگه فکر این غلطا به کله پوکش خطور نکنه!
جالب بود نه؟ پس تا برنامه بعد!
تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده. تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد. به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد. دارو فروش به هیچ وجه راضی نمی شود. به هیچ وجه. حالا مرد ما دو راه دارد. یا دارو را بدزدد و یا نظاره گر مرگ همسرش باشد. مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد. پلیس شهر او را دستگیر می کند.