علیرغم آور کانفیدنسِ(=اعتماد به سقف یا اعتماد بنفس) کاذب و بالایی که در فضای مجازی دارم، ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم ظاهرا در عالم واقعی آنچنان کانفیدنسی ندارم، چه برسه به آور کانفیدنسش!!! چونکه هنوز موفق نشدم دل همه همکارا و کارمندامو بدست بیارم (نمیدونم موفق شدم با استعمال این کلمه خارجکی غیرمستقیم به شما القا کنم که کلا کلاس ما بالاست و زبان ما آورفوله یا نه؟!!! نمیدونم چرا بمن ایمان نمیارید!)، بنظر من تعیین کننده روابط کلیه انسانها و در اشل کوچکتر روابط مابین ایرانی ها، ظاهر آدم هاست، همین! من با پوست و خونم به این ایمان دارم،آدمها تو ایران کلا به دو دسته تقسیم میشن، یا تیپ و قیافشون به دل شما میشینه و اصطلاحا با قیافه شون حال میکنی، یا به دل شما نمیشینن و رو دل شما میشینن و با قیافه شون حال نمیکنی!!!! برای سهولت در نامگذاری من به گروه اول میگم: گروه + و به گروه دوم میگم: گروه -، بقیه دسته بندی ها تو روانشناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی بنظرم سوسول بازیه، دسته بندی همینی که گفتم: + و -!!! گروه مثبت اگر در حد هیتلر جنایت هم بکنن باز مشکلی با اینا نخواهی داشت، چون با تیپ و قیافه شون حال میکنی، گروه منفی اگر در اعلی علیین با اوصیا و ابرار همنشین باشن یا با محبت ترین مردمان روزگار خودشون باشن، و تریلی تریلی کانکس بفرستن کرمانشاه بازم با اونا مشکل خواهی داشت! این تئوری منه، بنظرم تو ایران همینه، در هنگام برخورد و مراوده با گروه مثبت سریع اخت میشی عیباشونو نمی بینی و خیلی سریع میرید سر اصل مطلب، با گروه منفی سلام هم که میدی بر اساس ذهنیات قبلیت جواب سلام میشنوی و بدبخت رو میفرستی تو گروه منفی، و سریع دهن به دهن یا یقه به یقه میشی و اگر متشخص تر از این حرفها باشی نهایتا از دایره آدم های ذهنت(با تاکید بیشتر بر کلمه آدم) پرتش میکنی بیرون! تو کار جمعی، ارتباط اجتماعی و ....همه این ذهنیات و پیش داوری ها نقش داره، برای هر نفر، تو ذهنت یه الگوی ذهنی ساختی که اون فرد رو سریع میفرستی تو مجموعه ای به نمایندگی اون الگو(مثل نمودار ون)، و سریع در موردش قضاوت میکنی،ریشه بسیاری از دعواها و مشاجرات و عدم تفاهم ها همین مساله است، یعنی قضاوت بیجا یا باجای ما ایرانیها در مورد همدیگه، (البته خیلیای دیگه هم هستن که باهاشون روابط عادی داری، اونا هنوز دسته بندی نشدن که بیان تو گروه مثبت و یا منفی و خنثی حساب میشن!)یه چیزی خیلی قبلتر شنیدم به نام عالم ذرّ، که ما قبل از تولد در اون عالم بودیم. (من که یادم نمیاد شما رو نمیدونم!!)تجربه ای که برای عالم ذر مثال میزنن میگن شده بعضی وقتها یکی رو می بینی که انگار قبلا اونو جایی دیدی و چهره اش برات خیلی آشناست و حس خوبی هم بهش داری، دلیلش اینه که تو عالم ذر قبل از تولد با هم بودید و یا اونجا رفیق هم بودید، لذا براتون آشناست، یه مدت من خیلی به این موضوع فکر میکردم، ولی خب شواهد ملموسی پیدا نکردم، هر چند ظاهرا آیات یا احادیثی در این زمینه داریم که اذعان میکنم در این حوزه سواد چندانی ندارم، در هر صورت ما حصل کلام آنکه با اجازتون بنده اخلاق رو در سال 2018 دوباره از نو تعریف میکنم، اخلاق همان مجموعه باورها،رفتارها ، کنش ها، واکنشها، حالشو بکن تو قوطی و هواشو داشته باش هایی است که فارغ از هرگونه پیش داوری و گرایش ها درونی و بر اساس ارزشهای والای انسانی بدون در نظر گرفتن حب و بغض های شخصی در ارتباط با انسانهای مقیم ایران در نظر گرفته می شود.(کتاب دردست طبع اخلاقِ احسانی، صفحه دوم بعد از بسمه تعالی، جلد اول!)
بفرما..
اینم معاون اول رئیس جمهور، معاون خاص،اسحاقِ الماس!(اسحاق جهانگیری) دیروز فرموده باشند:" این دهه شصتی ها هر جا پا میذارن مشکل ایجاد میکنن!"
اینم لینکش
البته دهه شصتی ها هم سریع عذرخواهی کردن #
بنظرم دهه شصت و پنجاه رو بسته بندی کنید بفرستید کشورهای همسایه!
هم مشکلات کشور رفع میشه هم شما از شرّشون خلاص میشید!!
فقط بیزحمت یادتون نره منو فقط بفرستید آلمان!!! من جای دیگه باشم میمیرم!!! خخخخخ
پ.ن: خسته نباشی سرنوشت!
یکی از دوستان دیروز رفته نمایشگاه بهاره
یهو دیده از رادیوی نمایشگاه، آهنگ خواننده زن گذاشتند!
خلاصه گل از گل همه آقایون شکفته!!!
گمونم از دستشون در رفته باشه....
خلاصه میخواین یه چیزی پخش کنید فولدرهاتونوم چک کنید خخخخ
یه دوستی داریم کارمند دولته
میگه دولت 847 هزار و 500 تومن به ما عیدی داده، همه از ما عیدی میخوان بگیرن!!
میریم آرایشگاه میگه عیدی بده! میریم میدون میوه تره بار میگه عیدی بده! میریم گوشت بخریم میگه عیدی بده!..
از اونطرف شارژ مجتمع رو زیاد کردن، بعد میگن عیدی نگهبان فراموشتون نشه
از سال 97 بلیط مترو گرون میشه، کرایه ها میره بالا..میگن عیدی گرفتید دیگه!
این دوستمون میگه بابا نخواستیم این عیدی رو..بیایید خودتون بگیرید خودتون هم به ما عیدی بدید!
اسفند
خواهش پسر بچه ای ست وسط پیاده رو که:
"ماهی قرمز می خواهم!"
شوق زوجی ست که در شلوغ ترین عصر شهر به دنبال لباس نامزدی، مغازه ها را می گردند.
حال خوش دستفروشی ست که می تواند چند روزی بی دغدغه ی مامورین بساط کند.
قول پدری ست به دخترش که:
"بازار شب عید خوب است؛ لباس عیدت جور است!"
امید یک بیمار سرطانی ست به بهار؛ به رویش دوباره ی موهایش.
غرغر دخترکی ست که به اجبار مادر باید دستی به سر و روی اتاقش بکشد!
شک و تردید پیچاندن کلاس ها:
"از بیستم یا بیست و پنجم؟"
اسفند
حس هم آغوشی گربه های روی بام و عطر گندم هایی که کم کم باید سبز شوند...
عطر خوشی است!
بوی عیدی بوی کاغذ رنگی...
@باکلاس باشیم