و تو شدی رئیس مرکز بووووووق!!
به همین سادگی به همین خوشمزگی!!!
مناسبات و پستی بلندی های دنیا همینه...
اگر پست و مقام موندنی بود به تو نمیرسید....
یه تایم دیوریشن کوتاه بهت فرصت دادن که یا گند بزنی بهش یا با برنامه ریزی مناسب بازهم برای خودت فرصت ایجاد کنی
دیدی دنیا چقدر بی ارزشه؟
دیدی واقعا اینقدر مهم نبود که لحظه هاتو با فکر کردن بهش خراب کنی؟
راضیم ازت که در مقابل زیرآب زنی های همکارای دلسوزت صبر کردی و مقابله به مثل نکردی و شخصیتتو حفظ کردی، طوریکه آخرش خودشون برات پیامک فرستادن که بفرمایید این مسئولیت رو قبول کنید....
راضیم ازت که چسبیدی به کارت و با کارت خودتو جار زدی......خوشحالم که حرفهای مفت دیگرانی که فقط زر مفت میزنن رو نشنیده گرفتی و به کارت ادامه دادی....
حالا گذشته ها گذشته....
با همین فرمون به کار کردن ادامه بده، با کارت باز هم خودتو جار بزن....
به زیر دستانت هر چند زیرآبتو زدن محبت کن و گذشته هاشونو فراموش کن....پلاریزاسیون اونها باید در میدان مغناطیسی محبت های تو همسو و هم جهت بشن
با هر دو پا در استخری که عمقش معلوم نیست پانگذار و بی گدار به آب نزن
خیلی وقتها سکوت کردن و فکر کردن بهتر از تصمیم عجولانه گرفتنه
بعضی وقتها هم تا تنور گرمه بچسبون...
دیگه توصیه نمیکنم احسان جان..
ضمنا حواست به درس و مشقات هم باشه...
جون تو و جون استاد راهنمات.....غافل نشی ازش.....تصمیم کبری به هیچ وجه نباید تغییر کنه!
تو باید درستو زودتر تموم کنی....چون ظاهرا بقیه عجله شون بیشتر از توئه..بقیه رو بیخیال..خودت رو عشقه...مواظب باش جلوی خودت کم نیاری..
و در آخر، نگاه های زیبا و محبت آمیز خدا رو ببین و درک کن....با تمام وجود ....و مطمئن باش که این نگاه از روزهایی که فکر میکردی رهات کرده و بیرحمانه شکست رو برات رقم زده شروع شده...نه..اشتباه میکنم..از خیلی وقتها پیش این نگاه شروع شده که تو اصلا یادت نمیاد......
گرمی خاکی که از اون خاک خلقت کرد رو روی پیشونیت، با گرمی محبتهاش گره بزن و امیدت رو بهش بیشتر کن و بیشتر از قبل کارهاتو بسپر بهش....
برنامه ریزی اش حرف نداره.....یه وقتهایی از یه پشت ینجره هایی بهت لبخند میزنه که هم باورت نمیشه و هم اشک شوق جمع میشه تو چشمات..هواشو داشته باش حسابی
می بینمت...