نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام بر دکتر ارنست عزیز و خانواده محترم:



دکتر جان، امیدوارم حال شما و متعلقین و متعلقات و منزل خوب باشد و ضمن آنکه هنوز در قید حیات هستید در قید و بند کورنا نباشید...

اگر احوالات ما را خواسته باشید، ملالی نیست جز دوری شما، گرانی دلار، کرونا، سیل، زلزله، شهاب سنگ، گرانی اف جی کروزر، کمبود ماسک و ضدعفونی کننده، تعطیلی دانشگاه ها و کار و زندگی، توصیه های بی پایه و اساس دکتر ساسی مانکن، قرنطینه و.....:)

دکتر عزیز، از عنفوان کودکی شما را دوست داشتم و باید اقرار کنم که شما یک الگوی من در زندگی بوده اید....هر چند مثل شما مسیر پزشکی را انتخاب نکردم که البته خدا را شکر میکنم چون الان باید شب رو روز تو بیمارستان در خط مقدم مبارزه با کرونا می جنگیدم!

دلالیلی که باعث شد شما و خانواده محترم به عنوان یک الگوی زندگی همیشه در ذهن من باقی بمانید:


1- وقتی که به دعوت دوست خود آقای الیوت از کشور نیکیها و ناز و نعمت سوئیس به کشور کانگورها یعنی استرالیا با متعلقین سفر کردید و کشتی شما دچار طوفان شد، شما خودتان را نباختید و مثل نقی معمولی که در پایتخت 5 زن و بچه را از دریا جمع کرد، سوار بر یک کرجی دست ساز به جزیره ای ناشناخته وارد شدید و خود و خانواده را با شرابط آن جزیزه نا شناخته تطبیق دادید.



2- در عالم خواهر و برادری و به چشم خواهری یا برادری یا مادری(چمیدونم؟ اینجا باید به کدوم چشم بگیم بچه ها؟)، همسر محترمه خانم آنا زن زندگی و یار و مدد کار همیشه شما بودند، شکست ناپذیر با دهانی فوق العاده کوچک که غذا خوردنش اصلا معلوم نبود! غذاهایی که روی آتش می پختند حسابی دهان ما را آب انداخته بود...




من مانده ام چرا هیچ وقت لباس های ایشان کثیف یا چین خورده نبود.. ضمن اینکه ایشون در تربیت کودکان اهتمام خاصی داشتند:)



3- زندگی در دل طبیعت تجربه های خوبی برای خصوصا بچه ها بود..

4- ترفندهای زندگی در یک جزیره دور افتاده و آموزش آن خصوصا به بچه ها:



5- رواج بازی ادا بازی:


6- آموزش نظامی به کودکان:



7- طراحی و ساخت بهترین خوابگاه جنگلی برای اعضای خانواده:

(..راستی چه اتاق خواب لاکچری ای برای این بچه ها درست کرده بودید...)


8- آمادگی در برابر انواع خطرات به همراه فرانس پسر بزرگ خانواده:



9- آزادی عمل کودکان و ارتباط نزدبک با طبیعت:




در انتها از این که یک سبک زندگی جدید را در مقابل دیدگان ما به نمایش گذاشتید و نشان دادید در هر شرایطی باید سپاسگزاری کرد بی نهایت سپاسگزارم..

امیدوارم سبک زندگی شما جهانی شود...



این نوشتار مصور به سفارش منتظر اتفاقات خوب (حورا)  و ایده آقاگل نوشته شد...آنطور که پیداست چالشی برگزار شده و زبانه هایش دامن من را نیز گرفته:) (هر چند من به خاطر ندارم از دامن استفاده کرده باشم:)) ضمن تشکر از دعوت کننده محترم  که ما را از لاک خود بیرون کشیدند، امیدوارم در چارچوب چالش نوشته باشم و خاکی نزده باشم! خدائیش چالشم کجا بود؟:)

بنده دلم نمیاد بنده خدایی رو در این چالش گیر بندازم...از من که خیلی وقت گرفت:)

۱۳ نظر موافقین ۱۵ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۴۰

بارالها….

از کوی تو بیرون نشود

 پای خیالم 

نکند فرق به حالم ....

چه برانی،

چه بخوانی….

 چه به اوجم برسانی 

چه به خاکم بکشانی….

 نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی....

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد….

نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

خواجه عبدالله انصاری

۰ نظر موافقین ۱۵ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۱۸
خودرویی که در عکس مشاهده میفرمایید یک ماشین بالای یک و نیم میلیاردی تا نهایتا سه میلیاردی هست،
 یک بی ام دبلیوی 20xx یا نهایتا 20yy که چند وقتیه همسایه اسب سفیدم شده در پارکینگ خونه،
 البته این موضوع برای من هیچ کلاسی محسوب نمیشه!،
 تازه همش نگران اسبم هستم که یوخ خیال نکنه من بهش توجهی ندارم!، یوخ خودشو گم نکنه و دچار افسردگی نشه،
 و اعتماد به نفس خودشو حفظ کنه ..
همینطور که در عکس می بینید، راننده محترم این ماشین یک و نیم و میلیاردی درِ عقب ماشین رو حسابی مالیده! 
بالاخره صافکار نقاش هم باید یه پول اساسی بگیرن شب عید دیگه....
 من این وسط نگران هیچی نیستم جز دلِ اسب سفید من! 
واله و شیدا دل اسب سفیدِ من، بی‌سر و بی‌پا دلِ اسبِ سفیدِ من...##



۱۴ نظر موافقین ۱۲ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۳۷

فقط کرونا میتونست سرمایی رو از این آزمایشگاه پرت کنه بیرون!

۰ نظر موافقین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۱۳

حتی درختان نیز می‌دانند که زمستان موقتی است. 

با انرژی می‌مانند، و بعد از آن دوباره شکوفه می‌دهند.  

پس چرا ما باید در زمستان زندگی‌مان تسلیم شویم؟

(کانال باکلاس باشیم)


موافقین ۱۷ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۲۵

«ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﺩﯼ ﺁﻧﺠﻠﺲ» ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ «ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ» می گوید:

ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ!

ﺑﻌﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﻣُﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ!

ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ!

ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ!

ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ!

ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ، ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ:

‏ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ! 


کانال باکلاس باشیم..

۷ نظر موافقین ۸ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۲۲

راستش نمیدونم تا حالا گیرِ یه گودزیلای دهه هشتادی افتادید یا نه؟!! اگر نیفتادید بدونید به کرونا نمیرسه ولی در حد یه جور زیگیله!:)

خلاصه گیر سه پیچ که برام یه ربات دست ساز بساز!

چه کار کنیم ملت انتظار دارن دیگه! 

مهم این بود که باید از وسائل نسبتا ابتدایی ساخته میشد:

مواد لازم:

-یک عدد آرمیچر بچه بازی!

-یک جای باتری

-دو عدد باتری قلمی

-یکعدد کِشِ پول!

-یه ظرف یک بار مصرف پنیر(ترجیحا کاله!)

-یه تیغ موکت بری

-دو تا قرقره

-یه مفتول فلزی با قابلیت انعطاف لازم

-چهارتا در نوشابه خانواده

-چسب از انواع مختلف، یک دو سه، ماتیکی، رژلبی، رازی، نواری، جانسون و...

-سیم تلفن

-دو لیوان شربت و دو تا بشقاب میوه(با دهن خشک و خالی که نمیشه از این چیزا ساخت:))

-هویه و سیم قلع

-سنجاق قفلی

-یخ شکن برای سوراخ کردن چرخها

-یک فروند دانشجوی دکترای بیکار و فاقد اختیار!

-یک عدد زگیل یا گوذزیلای مدل دهه هشتاد!:) خدائیش پیگیریهای زیگیل نبود تا ده سال دیگه این ماشین به حرت نمیفتاد:

نتیجه:




۲۲ نظر موافقین ۱۷ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۴۶

شما اصلا حواستون بود من تو این چند روز افتادم تو بستر بیماری؟

کمپوت بخوره تو سر شهردار ووهان! شما نباید بگید..؟ نه یکم منطقی که فکر میکنم واقعا چیزی لازم نیست که بگید:)

از شنبه بدن درد شدید و لرز و .....

سرماخوردگی و سردرد...

بی حالی و خستگی مفرط ...

خودم دیگه مطمئن شده بودم کرونا گرفتم....

آماده بودم که برم بستری شم و تست کرونا بدم

و اون 48 ساعت لعنتی انتظار برای جواب تست کرونا رو تجربه کنم

اخبار ضد و نقیض هم کم نبود....

کلا خدا نکنه تو ایران یه چیز ناشناخته و جدید بیاد....

دیگه داشتم خودمو برای حیات پس از مرگ آماده میکردم....

ولی یه لحظه به خودم اومدم...

با خودم گفتم: هِِی جک! مقاومت کن....(ولی من که جک نبودم باید میگفتم احسان!:)) تو نباید تسلیم شی....آلکساندرا هنوز منتظرته!

یهو یه برقی تو چشمام زد( مثل همین برقایی که یهو تو چشم کاکرو میزنه و بازی 5-0 باخته رو 7-5 میبره!)

کار و درس و کوفت و ....همه رو تعطیل کردم

پناه آوردم اول به گوشی جدید و بعد به رختتخواب عزیزم.....

خدا کاشف قرص سرماخوردگی بزرگسال رو با حضرت ادریس نبی مشهور کنه......البته مشهور که هست احتمالا فقط من اسمشو یادم نیست، محشور کنه!

هر 8 ساعت یه دونه! منظم و سرِ وقت.....

قرص آ س آ یا بقول ما عوام الناس قرص دورنگ(حالا انگار همه قرصا یه رنگن!) اونم پشت سر قرص سرماخوردگی....خدا کاشف این یکی رو هم با ادریس نبی محشور کنه....

داروهای گیاهی آنتی بیوتیک و ...

شکر خدا بعد چند روز خوب شدم....البته امروز یکم سردرد دارم.....یکم هم کمبود در پشتوانه مالی در حساب بانکیم به میزان چندرغاز چند میلیارد به شدت احساس میکنم!

منی که تقریبا بیشتر علائم کرونا ویروس رو داشتم، الان تقریبا خوب شدم

خواستم بگم دوستان به زندگی امید داشته باشید

بنظر شما حیف نیست ما که این همه مصائب و مشکلات و بلایا رو پشت سر گذاشتیم بخاطر یه ویروس الکی، غزل صارمی نه ببخشید غزل خداحافظی بخونیم؟

فقط کافیه به یه چیز خوب مثل الکساندارا فکر کنید...البته شما نه...شما لازم نیست دقیقا به الکساندرا فکر کنید......من فقط به الکساندرا فکر میکنم...شما به اتابک، کوکب، ستاره و چیزای دیگه فکر کنید!:)



۲۸ نظر موافقین ۲۳ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۳۷