اواخر سال قبل خواستم مسافرت برم، کرونا مثل میگ میگ خودشو رسوند و بلیط قطار منو کنسل کرد!...خواستم پولمو به یه زخمی بزنم دلار کشید بالا همه چی گرون شد، حالا که همین دیروز تبلت خریدم دلار دو سه تومن کشیده پایین!!:)
خدایا درسته ما جنبه شو داریم ولی چرا با ما اینجوری می کنی؟:)
به این خانمها و دختر خانمهایی که پشت فرمون ماشین آموزش رانندگی در حال تعلیم هستند و سه دستی فرمون ماشین رو چسبیدن که یوقت در نره رحم کنید:)
اینا هیچ تکیه گاه و پشت و پناهی جز اون فرمون ندارن! خیال میکنن هر چقدر بیشتر فرمون رو بچسبن ماشین بیشتر تحت کنترلشونه..
اگر احیانا یک درصد هم همین الان دارید لبخند میزنید بدونید که همه مون یه روزی همین شکلی بودیم!البته من که راننده به دنیا اومدم شما رو خبر ندارم:)))
پس تا میتونیم ازشون فاصله بگیریم و بگذاریم اونا هم رانندگی رو با آرامش و دقت یاد بگیرن و حداقل از جانب ماشین ما خطری تهدیدشون نکنه..
شرایط یه جوری شده همه با چشمان اشک بار بهم نگاه می کنیم..انگار که دیگه لحظات آخره و هواپیمامون داره سقوط میکنه، ولی خب 5 دقیقه بعد یادمون میره و همون کروکودیلی میشیم که بودیم! (دور از جون شما) ....کجای کاری شما؟:)
حرفهــــا دارم اما … بزنم یا نزنم؟
با توام، با تو ،خدا را! بزنم یا نزنم؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که دوست
چــــه کنــم؟ حـرف دلــــــم را بزنــــم یا نزنــم؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیــــر قول دلــــــم آیا بزنــم یا نزنــم؟
گفته بودم کـه به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:
دست بر میــــوهی حوا بزنم یا نزنم ؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشـــم تمنا بزنــــم یا نزنــــم؟
دست بر دست همه عمر در این تردیدم:
بزنـــم یا نزنـــم؟ هـــا؟! بزنـــم یا نزنـــم؟
(قیصر امین پور)
پیرزنی دیدم قد خمیده و ایمیل و گلِ رز بر صورت مالیده و سایبان نرگسِ مستش اکستنشن شده، القصه ژیگول بیگول و دنیا دیده، در صف خرید دارالتّجاره ی زنجیره ای اِستاده و خرمنی ازخواربار سوار بر هم، در سبدی دسته دار، چرخدار و مشبّک، مقدّم بر من..پیرزن در کنار صندوق، به پسرک صندوق دار بانگ همی آورد که: "پسرجان کسی در این دارالتّجاره نیست از برایِ من پیرزن با این همه جنس که خریده ام کمکی نماید؟"، پسرک نگاهی به چپ و راست انداخت و با ابراز ندامت پاسخ داد که: "نه مادر جان کسی نیست!".
پیرزن از درِ شِکوه به روزگار، سخن راند که: "بچه ها رو بزرگ کردیم و فرستادیم اونور آب، حالا خودمون موندیم دست تنها اینور آّب!"، خواستم چلّه ی کلام در کمانِ سخن نهاده و پرتاب همی نمودندی و پیرزن را جواب گویم که: "مادر جان بچه ها را باید طوری تربیت میکردید که تو را هم با خود ببرند آنور آب!"، که ناگه تازیانه ی عقلم بر گرده ی نفس امّاره ام فرود آمد که: "خموش ای خیره سر! چه می گویی ای نخود مغز! این حرف را بزنی یا دل پیرزن میشکند و یا سرت بر اثرِ اصابت لنگه کفشِ پیرزن !"، لاجرم زبان بر کام گرفته و مود خفه را سلکت نمودندی!. در افکار خویش مشغول بودم که شنیدم پیرزن از صندوقدار پرسید : "چقدر شد مادر؟ " پسرک گفت: "یک میلیون و چهارصد و هفتاد هزار تومان مادر". پیرزن کارت خراجش را عیان نمود و پس از محاسبه ی خواربارِ خویش، رزق و روزیِ اینورِ آبی اش را با سبد به سمت سوزوکی گرندویتارایش هل داد! و من همچنان در این اندیشه که: " این پیرزن هم احساس میکرد که جا مانده است! ".
(گلستان احسان تهرانی- باب هفتم- حکایت بیست و هفتم)
آقا و خانم هر دو دبیر آموزش و پرورش. آقا معاون دبیرستان و خادم افتخاری. بسیار خوش اخلاق و خوش رفتار. دو تا دخترخانم گل کنکوری دارن. آقا بسیار فعال. حتی تو کارهای خونه. شنیدم صبحها قبل از اینکه سرکار بره اگر ظرفی نشسته ای مونده بود اول ظرفها رو می شست و بعد میرفت سرکار. بیشتر کارهای خونه هم برای آقا بوده. تو یکی دوتا برخوردی که با آقا داشتم جز مهربونی و خیرخواهی چیزی ندیدم. یکی دو سال قبل که به همراه پدر و مادرم رفتیم شهرشون تا متوجه شد اونجا هستیم دعوتمون کرد منزلشون. خانمش از دوستان چندین ساله خواهرم تو دانشگاه هست. چقدر خوشحال بود که داره خونه شو عوض میکنه و خونه اش بزرگتر میشه. چقدر هم برای پدرم احترام قائل بود . چند وقت پیش گفتند کرونا گرفته و چون بیماری زمینه ای داره مجبور شدن خون شو عوض کنن و هزینه درمانش خیلی بالا رفته. همه خیلی براش دعا کردیم. چه امیدها و آرزوهایی داشت.. متاسفانه چند روز پیش شنیدم بعد تحمل کلی درد و سختی به رحمت خدا رفتند.
کرونا این روزها بدجوری میتازه و بدتر از اون اینکه به شدت خوبها رو میشناسه و از ما میگیره اونا رو..
ما را چه می شود؟ هر کلیپ اینستاگرام را که پلی میکنی، در واپسین ثانیه هایش، خواهری آذری زبان نوحه سر میدهد که : سوسماز! (کالبیمین یاراسی)!!!
استاندارد IEEE 802..11 برای کلیپ های اینستا شده آیا این سوسماز؟! لاجرم، علامه گوگل را پرسیدم سوسماز یعنی چه؟
فرمودن: خفه شو! شات آپ!!:) البته به من نه در جواب معنی سوسماز فرمودند!
عجب..پس سوسماز یعنی خفه شو؟ نمیدانستم..البته مصرع اولش همین است:
سوسماز کالبیمین(یا در یک روایت گونلومون، نمیدانم کدام درست است؟) یاراسی که یعنی صدای زخم قلب من هرگز خفه نمی شود! (چه کسی میرود این همه راه را؟)
چند سوال!
1-مگر سوسماز فعل امر نیست چرا در جمله سوسماز کالبیمین یاراسی مضارع می شود؟
2- نفی جمله سوسماز کالبیمین یاراسی در کدام کلمه یا واژگان است؟
3- کالبیمین یعنی چه؟
4- یاراسی یعنی چه؟
5- چرا این شعر در انتهای اینستاگرام های فارسی؟ چرا اشعار دیگر نه؟
بقول کلیپ اول در این لینک، الکی یک خواننده مزخرف خارجی را این همه بزرگش کردند در حالیکه خودمان این همه خواننده مزخرف داخلی داریم:)
واقعا به کجا داریم میریم ما؟:)
چند روزی بود به شدت گرفتار بودم...سرم شلوغ بود....گزارش ماهیانه آزمایشگاه دیر شده بود!...من باید حدود اول مهر میفرستادم..12 ام مهر فرستادم!(هر چند بدمم نیومد یه بار دیر بفرستم ببینم اوضاع از چه قراره!).....ببینید چه اتفاقی افتاده که من با این وژدان کاری و انضباط بیست اجتماعی، بجای اوایل مهر 12 مهر گزارش ایمیل کنم!...خدا و فرستادگان خدا و استاد راهنمای عزیزم از سر تقصیرات من بگذره.....تو این چند روز نمیدونم بخاطر سردی هوا بود یا چیز دیگه اسب سفیدم سلسله.....یا تکرّر......گرفت! همش زیرشو خیس میکرد! اونم بجای آب، روغن لیتری فلان قدر! پارکینگ به قاعده یک سینی پر از انار، یا پر از اشرفی، روغنی شده بود...تا دیشب که نه پریشب بردم هوشتکشو یا همون فشنگی روغنشو که خراب بود عوض کردم! هم تکرّر ..اش خوب شد هم دیگه روغن نمیریزه زیرش و جاشو خیس نمیکنه! گمونم بخاطر سردی هوا بوده کلیه هاش چاییده:)