امروز صبح کله سحر که هنوز سگ ها هم یخشون آب نشده بود من باز هم رفتم پیاده روی در مناطق مرتفع. تقریبا چند ماهی میشه رهاش نکردم و هر چی میگذره این پیاده روی باعث میشه من چاق تر بشم!:) البته این تصور خود منه و انتظار من یه چیزی در حد سیکس پک هست! ولی خب تقریبا بهش عادت کردم و سعی کردم سرم بره، این قرار عاشقانه با سگ ها تو سرمای اول صبح و سوز سرما از یادم نره! تقریبا سعی کردم ادامه اش بدم..هوای پاک صبح در مناطق مرتفع نعمت بزرگیه که خدا رو شکر میکنم....کتاب برتری خفیف به کارهای کوچک ولی مداوم تاکید زیادی داره و من تقریبا این منطق رو پذیرفتم.....شاید اثرش خیلی دیر اتفاق بیفته ولی در نهایت سیکس پک اتفاق خواهد افتاد! امروز زمین کاملا یخ بسته بود و من رو یاد فیلم خوزه ممد مینداخت و شما چه میدانید فیلم شیلات و خوزه ممد یعنی چه؟! نهایتا حافظه شما به ارباب حلقه ها یا هری پاتر قد بده.
با فرشته تقریبا دارم شاخ به شاخ میشم ولی مگر فرشته ها شاخ دارند؟!!! خیلی بهونه گیر شده و هی ایراد میگیره...تحمل من هم حدی داره..روزای سختی رو دارم میگذرونم و این رو اصلا درک نمیکنه فرشته! روزها به سختی میگذرن و من منتظر رهایی هستم.....فرشته منو درک کن لطفا...
پ.ن: مجددا برای جلوگیری از هر گونه سو تفاوت(سوتفاهم): فرشته = استاد راهنمای جان که مذکر هستند!
خیلیا رفتن، یه عده ناامید شدن، بعضیها هنوز دنبال اینن که وبلاگشون جزو وبلاگ های برتر اعلام شه!
هنوز که هنوزه، به وبلاگ بعضیا که شور وبلاگ نویسی رو در من زنده کردن و باعث شدن من هم تو بیان، وبلاگ بزنم، سر میزنم ، ولی حیف که دیگه نیستن!
بعد دو سه سال و اندی تازه برای ملت فراخوان قالب دادن:(تازه پولم میدن)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا..... بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
(میگن این شعر رو شهریار برای عشقش که دیر اومده بود گفته اینم آهنگش)
تو چه کردی با ما بیان؟!!!!
چند وقتیه که موفق نشدم کتاب "برتری خفیف" رو تموم کنم و این موضوع بخشی از ذهنم رو مشغول کرده بود...تا دیروز که دیدم کتاب صوتی این کتاب تو اینترنت هست..دانلود کردم و رو فلشم ریختم و الان دارم تو ماشین گوش میکنم....به ذهنم رسیده با نرم افزارهای ادیت صوتی، فایل رو چند قسمتش کنم و هر قسمت رو با یه اسم و شماره ذخیره کنم تا دیگه مجبور نشم فایل صوتی رو هر دفعه از اول گوش کنم....