نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

آقای کت! ( شایدم خانم کت)!

این درسته بعد سه ماه و نیم عازگار، من اسب سفیدم رو ببرم کارواش بعد تو پارکینگ شما بیایی گوشه سمت چپ شیشه اسب سفیدم، هر چی در توان و ذخیره آبیت هست رو روی شیشه اسب سفید من تخلیه کنی؟! گربه ها ادب نباید داشته باشن؟ گربه ها آدم نیستن؟!

الکی طفره نرو، کار کارِ خودته! چقدرم غلیظ کار میکنی! حالا من اینو کجا ببرم بشورم؟! گربه هم گربه های زمان رابین هود!

ملت تو خونه شون گربه نگه میدارن از این غلطا نمیکنن، اجازه میگیرن میرن دبلیو سی! شانس ماست باید  با یه عده گربه بی فرهنگ زندگی کنیم!

۳ نظر موافقین ۹ ۱۰ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۴۷

خب چکار کنم؟!

بنا بود دوتاشون پذیرفته بشن و من الان جای دیگه ای باشم..ولی نشد.....

دوباره تلاش میکنم....

"گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود"


دریافت

۵ نظر موافقین ۶ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۴۲

از شما چه پنهان، به سرم زده تا به حمایت از کشور جنگ زده اوکراین، از استاد راهنمایم خداحافظی کنم و با اسب سفید به جنگ پوتین این شیطان متوسط بروم! خدا را چه دیدی شاید هم جنگ روس اوکراین را کنترات برداشتم! دلم برای مردمان کیِف میسوزد..خصوصا دلم برای پیرزنهایشان که مجبورند سلاح به دست بگیرند! و شما مشغل ذمه من خواهید بود که اگر ابسیلون درصد بخاطر دختران زیباروی اوکراینی از این فکرها به سرم زده باشد! من حس نوعدوستی ام قَلَیان کرده و اصلا در برنامه ام نیست که از اوکراین به آلمان پیش آلکساندرا بروم....شاید در همان اوکراین پاگیر شدم و مرا به غلامی پذیرفتند خب طبیعی است که بمانم و غلامی یک زیباروی اکراینی را بکنم...شما اگر بودید چه می کردید؟

۰ نظر موافقین ۰ ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۲۷