نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۰ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یکی از مهترین آفت ها در انجام انواع پروژه در ایران، چه پروژه های کوچک و چه پروژه های بزرگ، اینه که   مدیر پروژه، دانش مدیریت پروژه نداره و صرفا در یک رشته مربوط به خودش تخصص داره...نمودار SWOT و کنترل پروژه خیلی مهم هست.....معمولا پروژه هایی که این موارد رو رعایت می کنند، به سرانجام خوبی میرسند، ولی بقیه پروژه ها دچار مشکلاتی میشن که مهمترین اونها طولانی شدن پروژه یا به پایان نرسیدن اونهاست...شاهد مدعای من هم طولانی شدن بعضی پروژه ها تو ایرانه

۰ نظر موافقین ۹ ۲۶ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۵۵

لیتیوم به چه دردی میخوره؟ اکثر باتری های موبایل از باتری لیتیوم استفاده می کنند و کلا هر چی که نیاز به ذخیره انرژی برای مدت طولانی تری داره.....خودروهای برقی و شرکت تسلا یکی دیگه از کاربردهای باتری لیتیوم هست..

معدنِ لیتیوم جهان کجاست؟

چرا عربستان سعودیِ لیتیوم؟ این روزها کجا دچار تنش شده؟

توصیه میکنم مستند"بیست" رو از شبکه سه در تلوبیون ببینید...من ایرانی با دیدن این مستند فققط افسوس خوردم..دیدن این مستند برای افغانستانی ها بنظرم بسیار ضروری هست...

۰ نظر موافقین ۸ ۲۵ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۳۱

چند روز پیش متوجه شدم آرم اسب سفیدم در کمال ناباوری نیست! مشخص بود که دقیقا یه نفر با زور اونو کنده! البته امیدوارم اسب سفیدم دردش نیومده باشه....من میتونم دو جور عکس العمل داشته باشم::

ری اکشن1: خدا بگم چکارت نکنه دزد نابکار!!! چکار به آرم اسب سفید مردم داری؟ آخه اون آرمو میخوای به کجات بزنی؟ دستت بشکنه که ماشینمو از قیمت انداختی  و...

ری اکشن 2: خدا رو شکر که آرم اسب سفید من توجه یه نفر رو به خودش جذب کرده...چرا آرم اسب سفید بقیه رو نکنده؟ حتما آرم اسب سفید من یه ویژگی مثبتی داشته! از دزد محترم ممنونم که به من یادآوری کرد حتی آرم اسب سفید من هم ارزشمنده چه برسه به چیزای دیگه ای که دارم!..ممنونم ازت دزدِ آرمِ اسب سفیدم!


۰ نظر موافقین ۱۵ ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۲۲

دیروز 22 مرداد بود روز جهانی چپ دست ها

وقعا آیا همه ما وظایمون رو به درستی در قبال این برگزیدگان خدا و فرشتگان روی زمین انجام داده ایم؟ (مدیونید فکر کنید من چپ دست هستم!:))

۰ نظر موافقین ۱۵ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۰۱

نمیدانم با این وبلاگ چکار کنم؟ باری شده بر دوش من.....نه توان کشیدنش را دارم و نه توان رها کردنش...

نوشته هایم به خودم هم وفا نمی کنند چه برسد به شماها....میدانم احترام به مخاطب یکی از اصول وبلاگ نویسی است..ولی مگر بناست من وبلاگ نویس باقی بمانم؟!

گمشده ای دارم ولی مطمئنم که این گمشده را در بیان نخواهم یافت...گمشده ام از جنس نوشتن و همدلی است نه چیز دیگر.....بیان......چه کردی با ما که یاری نوشتن ندارم؟!!

مثل مرغ سرکنده ای شده ام که به عادت قبل، بال بال میزند ....

که چه شود، که چه شودها، امانم را بریده، اینها سئوالاتی است که معمولا هنگام پست گذاشتن گریبانم را فشار می دهد و مثل گرگی درنده، برّه های ریرنقش نوشته هایم را می درند..

و من مات و مبهوت از این سردرگمی...

سابقه ذهنی از برخی کاربران و یادآوری خاطرات خوش و لحظات شیرین باقیمانده در ذهن تنها دلخوشی این وبلاگ شده.

هر چند میدانم قانون نانوشته ی بقای یک وبلاگ نویس، نوشتن و نوشتن و کامنت گذاشتن و کامنت گذاشتن است!

نمیدانم چه اتفاقی افتاد که  همه چیز به یبکاره منفجر شد و چقدر بد منفجر شد...مهمترین چیزی که منفجر شد همین اطلاعات بود، بیان که سهل است... و پس لرزه های انفجار  که چیز زیادی باقی نگذاشتند...

نمیدانم هستم یا نیستم، مینویسم یا نمی نویسم، هر چند، بودن من همچون لطیفه ای ماند که گنجشککی بر شاخه های درخت نشسته و اصلا درخت متوجه نیست که گنجشکک کی آمد و کی برخاست.....

فقط این را هم بگویم که امیدوارم در این وبلاگ کسی از من نرنجیده باشد و کسی هم احساس نکند کلاسی گذاشته ام که کامنت نمیگذارم...

بگذارید به حساب احوال ناخوش این روزها..هر چند محرّم حال و هوای دیگری به شهر داده...با بوی اسفند بر روی آتش در خیابان ها، روحم تازه میشود و من را میبرد به دروان کودکی و خاطراتش

بوی اسفند محرم برای من جان است و روح تازه........این روزها با هرچه میشود باید حالمان رو خوب کنیم

امیدوارم حال دل من و حال دل همه شما خوب باشد...

باقی بقایتان



۰ نظر موافقین ۱۳ ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۴