شاید بلاگرهایی که زودتر بیان رو رها کردند و کرکره وبلاگشون رو کشیدند پایین، کار عاقلانه ای کردند و ما که موندیم به امید روزهای بهتر خیالپردازی کردیم برای خودمون!...بنظرم اونا مثل آدمهایین که زودتر خرمشهر رو رها کردند و سوار وانت ها شدن و رفتن!..و ما موندیم و یه شهر ویران بیان با ارتش مکانیزه ی سوشال مدیا:) دیگه خرداد ماه بود گفتم مناسبتی بنویسم:)..نمیدونم..واقعیت اینه که اونایی هم که رفتند به چشمه آب حیات نرسیدند! گروهی در اینستا پرسه میزنن، گروهی در تلگرام، یه گروه تلگرامی هم تو همین روزها اخیر برای بلاگرهای بیان زده شد اما کو انسجام و همفزایی و..؟ کو کامنت هایی که دلمون غنج میزد و کو پستهایی که میخوندیم وحالمون خوب میشد؟....البته نمیتونم دقیق بگم بلاگرها رو سوشا مدیا آواره کرد یا خودشون خودشونو آواره کردن ؟؟؟!!!....ولی بنظرم این ما هستیم که تصمیم میگیریم....من به این زودیها خودمو به دست اینستا و تلگرام نمیسپارم....من به اینا نمیبازم:)...بیان هم بسته بشه من وبلاگ و وب رو رها نمیکنم....ماندگاری در وب است و افتراق در سوشال مدیا....همه که برن، بیان که بسته بشه، منم میرم:) (چیه خیال کردید میمونم اینجا؟) بیان هتل نیست که اگر خوشمون نیومد عوضش کنیم! (اینو یه جایی خوندم خوشم اومد البته در مورد وطن نوشته بود نه بیان!)... فعلا دارم مخ فرشته رو میزنم اونم یه وبلاگ باز کنه برای خودش....برای بار n ام باید عرض کنم که فرشته آقا هستند....با تاخیر روز دختر رو هم تبریک میگم.....
درسته دارید گورتونو گم میکنید از شهر و یار ما، ولی زدید جلسه منو با فرشته(استاد راهنمای جان) ترکوندید و یکهفته کار منو عقب انداختید!!!
با زمین گرم بخورید ذرّات معلقِ هوا!
واقعا کسی میدونه آخر ماجرا چی میشه؟ الان کنیزه مُرد یا خوب شد؟ یعنی مولانا هم با "پایان باز" شعر می گفت؟ بعد قرن هفتم مولانا از کلمه نفت صحبت میکنه؟! اگر اینطوره من مطئنم نهایتا یک قرن بعدش پتروشیمی هم داشتند فقط صداشو در نمیاوردن!:)