آبان فصل قشنگیه
هر سال تو آبان خرمالوهای باغچه خونه مادرم میرسه و بیشتر مواقع وظیفه چیدنشون با منه
هر سال هم یادم میره عکس بگیرم از درخت...امسال هم خانم بهارنارنج تو وبلاگشون منو یاد خرمالو انداخت
ولی در هر صورت یه عکس زیبا از خرمالو مهمونتون میکنم:)
مقاله HJ شیش تا سایتیشن خورده..با توجه به اینکه سال 2021 منتشر شده بنظرم 6 تا قابل قبوله، البته چون مجله کیو وان هست و ترنزکشن با آی اف 11.8، 6 تا سایتیشن برای 2 سال کمتر از حد انتظاره و باید بیشتر باشه ولی باز قابل قبوله..
جالبه که توسط FH تشویق به مقاله دادن اونم از نوع ترنزکشن و IEEE شدم میگه مقالاتتو بیشتر کن و تو که از دانشگاه خوبی فارغ شدی و خارج هم نرفتی باید به کار علمی ات ادامه بدی..تو ظاهر میگم بله حتما ولی تو دلم میگم وقتی تو ایران برای این کارا ارزش قائل نیستن و کسی پولی نمیده برای چی باید این کار رو بکنم ولی عقل محاسبم میاد و دلمو تخطئه میکنه که باید راه پول درآوردنش رو هم خودت پیدا کنی و کار رو زمین نذاری!
ES میگه دکتر MM بعد از اینکه استادتمام شده تازه روآورده به کارهای پژوهشی ..حدسم میگه با خودش گفته من بمیرم و کار پژوهشی بکنم بهتره یا بمیرم و کار پژوهشی نکنم! راستی دیروز یه ویس گوش کردم که می گفت سازنده باشد و هر روز سعی کن یه کار مثبت انجام بدی مثل لگد زدن به گربه! نه ببخشید مثل رد کردن گربه از خیابون؟ نه اینم که نمیشه..خلاصه یادمه یه کاری بود توش گربه بود...الان یادم نمیاد:)
HK میگه بیا دانشجوهای ارشدمو بهت لینک کنم هدایتشون کن....تو دلم گفته یکیو میخوام باید من هدایت کنه!
دقت که میکنم همه اینا توش پول نیست...یکی به فکر کارعلمی مملکته، یکی به فکر خودش، یکی به فکر اچ ایندکس من، هیشکی هم نمیگه تو این مدتی که من داشتم عمرمو صرف این داستانا میکردم ماشین قیمتش 20 برابر شد! اینو آدم به کی بگه؟ دقیقا الان دنبال یه مهارت یا skill ای هستم که ساعتی 30 دلار ارزش درآمدی داشته باشه....سخته ولی پیداش میکنم
یه جوری افتادم تو فعالیتهای پژوهشی که دیگه وقت و جای خالی برای فعالیتهای آموزشی ندارم..هر چند خیلی به فعالیتهای اموزشی مثل تدریس علاقه داشتم ولی زدند و علاقه منو کور کردن! البته هر دو این فعالتیها چه پژوهشی و چه آموزشی تو مسیر درست و استانداردش درآمد خیلی کمی داره ! در عوض دلالی و ثبت نام ماشین تو زمان مناسب و فروشش درامد چند ده میلیونی و چند صد میلیونی داره! متاسفانه هیشکی هم نمیتونه این معضل رو درمان کنه.... باید دنبال یه سری فعالیتهای دیگه باشم...
واقعا آیا ضرورتی دارد مانیتور کامپیوتر یک کله پزی از مانیتور کامپیوتر من دکتر این مملکت که سخت ترین مفاهیم علمی و مقالات تخصصی رو بررسی می کنم، چهار پنج اینچ بزرگتر باشد؟!!
این یکی غصه رو کجای دلم بذارم؟ :)
امروز تو ورودی ایستگاه متروی دروازه دولت یه خانم با تیپ امروزی که شاید به زور وارد 40 سال شده باشه در حال نواختن یه آهنگ معروف ایتالیایی با نی بود..
برام جالب بود...هنرمندانه و ساده هم می نواخت، که من که از پله ها داشتم میومدم بالا اینقدر فرصت داشتم تا تو آرشیو ذهنیم بگردم و نت ها رو کنار هم بچینم و از اون نت ها بتونم موسیقی که با نی نواخته میشه رو حدس بزنم...
به طور قطع آهنگ بلاچاو بود که خیلی آهنگ معروفیه...
همه مسافرا که رفتند و خلوت شد پولهاشو جمع کرد و در یه آب معدنی کوچیک رو باز کرد و شروع کرد به آب خوردن....
در هر صورت از اینکه برای خودش محل درآمدی کسب کرده بود تو دلم تحسینش کردم...شرایط آدمها رو هم فقط خدا میدونه و من مجاز نیستم کسی رو قضاوت کنم.....بنظرم درآمدش از بعضیا حلال تر هم باشه