این آخر سالی سعی کردم در حد توان به اسب سفیدم(ماشینم) یه حال اساسی بدم
دیشب با هم (اسبم) رفتیم تعویض روغنی
کلا روغن پارس پایا با نیم لیتر اضافه+فیلتر هوا+فیلتر روغن+اجرت و تنظیم باد= به عبارت 52 چوق!
الانم که جو گیر شدم و شنیدم برای عوارض خودرو شهرداری تخفیف میده البته اونم به شرط اینکه تا 29 اسفند پرداخت بشه
رفتم تو سایت و دیدم 106 تومن عوارض اسبمه!
شیطونه گولم زد و پرداخت کردم! خالا نمیدونم این سایتش راستکی بود یا از اون کلاهبردار بود؟
دوستان اگر کسی اطلاعاتی مبنی بر صحت سایت داره تو نظرات اعلام کنه به من..مرسی...سایت اینه
خلاصه که ما جو گیر شدیم و پرداخت کردیم! حالا در مورد جریمه ها چیزی نمیگم! (البته بهتره چیزی نگم!!)
امروز صبح هم که اسبمو بردم کارواش و حسابی همه جاشو شوشته کردم!!!!!صبح زود رفتم که خلوت باشه
ششتشوی موتور+ روشویی+ جاروبرقی +شستشوی رودری ها + واکس داشبورد + عیدی کارگر= میکنه به عبارت 39 چوق!!!
تا حالا تو عمرم اینقدر پول کارواش نداده بودم!!!
ولی بنظرم لازم بود
اولندش که قابل اسبم رو نداره،
دومندش که 3 ماه بود نشسته بودمش چون به شدت مشغول درس خوندن بودم،
سومندش واقعا لازم بود چون اصلا نمیشد نیگاش کرد اسبمو
اینم عکس از کارگر کارواش و اسبم و ...
سلام به همه دوستانی که تشریف آوردند اینجا
راستش مدتیه با خودم کلنجار میرم که در این وبلاگ بنویسم یا نه؟
موضوع دلنوشته رو هم خیلی وقته ایجاد کردم ولی هنوز دستم به نوشتن نرفته بود جز این پست
بعد از مهاجرت از بلاگفا به بلاگ شاید این اولین پستم باشه که خودم مینویسم...بماند که کلی عکسها هم پاک شد با اون آپلود سنترهایی که عمرشون بیشتر از یکسال نیست....امیدوارم بلاگ امانتدار خوبی باشه
اول از همه یکم از پراکندگی موضوعی در این وبلاگ عذر میخوام...آخه انحراف معیار و واریانس موضوعی اینقدر زیاد؟!!!!!
بگذریم.....
سال 94 سال سختی بود....این دو سه ماهی که نشستم برای کنکور دکترا خوندم واقعا دوران سختی بود...اما خوبیهایی هم داشت از جمله دوباره به زندگی علمی ام سری زدم
سال 95 هم که اصلا نمیدونم چی بگم در موردش!
از اعلام نتایج کنکور دکترای آزاد و سراسری اش بگم؟ از پیشنهاد ادامه تحصیلی که در یک کشور خارجی بهم شده بگم و یا از اتفاق مبارکی که در شهریور ماه بناست بیفته؟خدایا حداقل دو سه تا از این کارا رو مینداختی تو سال 96..خصوصا اون اخریه رو...و این وسط تا اردیبهشت هم باید مدرک زبان بگیرم.... ولی کو فرصت برای کلاس زبان...بیشتر میخوام سلف اس تادی برم جلو...میدونم روش مفیدی نیست ولی دِر ایز نات چاره!!!
خیلیها هم که میان اینجا فقط یه مرور کلی میکنن و خداحافظ! نه همدلی ای..نه نظری!! واقعا که!!!!!
در هر صورت کم کم باید دو باره به برنامه ریزی چند ماه قبل بر گردم و آماده شم برای شش ماهه اول و پر اتفاق سال 95
خدایا ما که حرفی نردیم...سال 95 میخوای کلی چرخونه ما رو بچرخونی ، خب بچرخون اون چرخونه رو...منم سعی میکنم خوب بچرخم!..فقط دمت گرم جاهای خوبشو بیشتر نگه دار و از جاهای سخت و بدش زودتر رد شو...
دمت گرم!!!!
با من ساده باش و ساده بگو
مثل پرتو طلایی خورشید
و صدای گنجشکان شادمان از بهار، واضح و شفاف
این گرمی آغوشت، کس دیگری را به آرامش فرانخوانده؟
این شانه های محکم و استوارت، تا ته زندگی قابل اعتماد است؟
و لبخندهایت؟
زودگذر و مقطعی است یا از عمق جان است؟
با این لبخند میتوانم بنای زندگیم را شنارژ بندی کنم؟ و با سرمایه اندکم مصالح ساختمان زندگیم را فراهم؟
تو را به جان آرامشت....چه من چه دیگری..زودتر جوابم را بده
من منتظرم..
منتظر لبخندهای نسیه ات که زندگی نقدم رو با آن بسازم.....
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید:
ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم...
شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم!!! اما روزی ...
برای کامل کردن نقاشیمان به دنبال هم خواهیم گشت ..
به شرطی که همدیگر را تا حد نابودی نتراشیده باشیم....!