اولا از مخاطبای محترم وبلاگم پوزش میخوام که مطالب من بیشتر به دانشجوهام اختصاص پیدا میکنه! خب یکم به من حق بدید...
طبیعیه که کسی که مکانیکه، بیاد از دنده فلاویل و گیربکس و لنت چرخ عقب صحبت کنه! اونی که دندونپزشکه بیشتر ذهنیت و پستهاش در مورد نحوه تعاملش با مریضاس و دندونایی که میکشه یا پر میکنه! من هم این ترم حداقل با 100 فروند(ارابه، آمپر..؟) دانشجوی جویای نام و جویای جزوه و جویای یار و خلاصه جویایِ همه چی الّا درس! سر و کار دارم (البته از حق نگذریم خوشبختانه هنوز نسل دانشجویای جویای درس منقرض نشده و تو هر کلاس، چند تایی از این نسلِ نادر موجود هست! گمونم تعدادشون از تعداد یوزپلنگای ایرانی بیشتر باشه:))
این مقدمه نسبتا طولانی رو گفتم که نگید چرا هی از دانشجوهات پست میزنی؟ در مورد چی پست بزنم پس؟ در مورد بانوی ژرمنی؟ در مورد تویوتای اف جی کروزر که دیگه محاله به دستم برسه؟ یا در مورد دلار و...یا در مورد سیل مازندران؟ ولی باز من ترجیح میدم در مورد دانشجوهام بگم:
به همون دانشجوی بوکسورم عرضه داشتم:
چطور دلت میاد پاتو روی شونه یکی دیگه بذاری و بالا بری؟
چطور دلت میاد با سیاه و کبود کردن صورت حریفت، مدال طلا به گردنت آویزون کنی؟
چطور دلت میاد، موفقیتت رو با کوبیدن مشت به صورت حریفت رقم بزنی؟
چند ثانیه ای سکوت کردم و منتظر بودم حرفهام مثل قرص جوشان، وژدان دانشجوی بوکسورم رو بیدار کنه ولی اون جوابی داد که تا حالا اینطور قانع نشده بودم!،
ایشون برگشت گفت:
استاد! میرفتم محتاد(معتاد) میشدم خوب بود؟؟؟؟:))))