کلاس هفده تا بیستَم..
این کلاس هفده تا بیست ما هم برای خودش داستانی شده،
چون آخر وقته و تعدادشون هم کم، به همه چی شبیه است الا کلاس..خب من چکار کنم، نسل سوم تشنه حقایق زندگی، خودشون بیشتر دوست دارن بحث کنن تا درس داده بشه..خصوصا اینکه بیشترشون شاغلن و کارهای تجربی و فنی زیاد انجام دادن..خلاصه دیروز تمام مشکلات اقتصادی اجتماعی فرهنگی کشور رو سرکلاس حل کردیم!
فقط لابلای بحث،صحبتای یه پسر 21 ساله توجهم رو جلب کرد که واقعا هوش و استعداد بالایی داره، ولی به علت اینکه پدرش چندین سال قبل کلا اینو داداش و مامانشو رها کرده مجبور بوده هم کار بکنه و هم درس بخونه، می گفت الان هم رفته یه وانت خریده و با یه سری آدم معمولی و کم سواد سروکله میزنه که بتونه ماهی یک میلیون و نیم در بیاره که کمک خرجش باشه..مادرش هم پرستاره..البته از این موارد زیاده...99 درصد بچه ها هم شاغلن هم درس میخونن..ولی با توجه به هوش و استعدادی که داشت ذهنش آزرده شده بود که من تو ایران نمیتونم در یک برنامه ریزی مشخص به اون جایگاهی که میخوام برسم و کلا ناامید از پیشرفت و بهتر شدن وضع زندگیش بود.و مطمئن بود بره خارج همه مشکلاتش حل میشه!..و موقع صحبت کردن بغض پنهانی رو که اصرار داشت معلوم نشه تو صحبت هاش میشد پیدا کرد....
(میگفت با پروفایل یه دختر ایرانی با یه آلمانی از طریق شبکه های اجتماعی آشنا شده و اون فرد برای اقامت یک هفته ای بهش پیشنهاد داده که بیاد آلمان! تا کارهای اقامتش رو درست کنه! البته خودش هم میدونست سرابی بیش نیست)- به درستی یا غلط بودن کارش کاری ندارم ولی ببین کار به کجا رسیده! متاسفانه از این موارد زیاده
خلاصه من و یکی دو تا از دانشجوهای دیگه ریختیم سرش(برای بحث)! من گفتم من با آدمای زیادی برخورد داشتم و میدونم تو آی کیوی بالایی داری(در همین لحظه میشد لبخند رضایت و خوشحالی درونی رو گوشه لبش پیدا کرد..ظاهرا خیلی وقت بود کسی ازش تعریف نکرده بود) ولی بنظرم تو خوب نتونستی زندگیتو مدیریت کنی،یه آدمی مثل تو چرا باید این کار(کار با وانت) رو برای خودش انتخاب کنه..اصلا چرا باید بیاد چنین دانشگاهی تو ایران تو این مقطع در حال درس خوندن باشه! تو بهتر میتونستی مدیریت کنی و بعد کلی پیشنهاد های جورواجور دادیم بهش که بتونه تغییری تو زندگیش بده..بهش هم گفتم الزاما همه آدما تو خارج موفق نیستن ...کلی هم مثال زدیم براش که تو همین ایران این آدما بدون هیچ پارتی و امکانات مادی با همت خودشون تونستن به مدراج بالای ترقی برسن....حالا نمیدونم چقدر بتونه گلیم خودشو رو از اب بکشه بیرون...معلوم بود که راهنمای مناسبی نداشته ..ولی خب همه چی به خودش بستگی داره
در هر صورت از این موردها زیاده....نسل جوون ما به عنوان بزرگترین ثروت کشور متاسفانه سردرگمی های زیادی داره، مسئولین براش هیچ برنامه ریزی خاصی ندارن ...خیلیاشون احساس زیادی بودن میکنن(حالا یا خودشون به نتیجه میرسن یا مستقیم یا غیر مستقیم) و واونایی هم که درست فکر نمیکنن متاسفانه کارشون به خودکشی میکشه!!!..حالا با روشهای مختلف..یکی خودشو پرت میکنه از پل عابرپیاده، یکی میره زیر مترو... یکی معتاد میشه یکی موادّی میشه و....... البته نمیخوام سیاه نمایی کنم، از این موارد تو همه کشورها هم هست...تو کشور ما هم زیاده....ولی به نظرم بزرگترین ظلم در حق هر کسی اینه که امید رو ازش بگیری....فرقی نداره! چه با ندونم کاری، چه با سیاست های اشتباه چه با تبلیغات غلط...
خلاصه تو این کلاسها متوجه شدم که نسل جوون ما اگر از پای تلگرام و فیس بوک(که شده حیات خلوت ما ایرانیها) همت کنه بلند شه بیاد تو عالم واقعیت، حرف برای گفتن زیاد داره ولی خب این حرفها هم خیلی امیدار کننده نیست...خود ما ها هم خیلی وقتها انگیزه و امیدمون رو از دست میدیم..خصوصا دیروز که با همکارا در مورد فیش های حقوقی بیمه مرکزی صحبت میکردیم!!!
در آخر نابرابری و ناعدالتی تو کشور ما زیاده و متاسفانه چند سال اخیر زیادتر شده.....سوال اینجاست آیا کاری از من بر میاد یا نه؟ در ثانی با ناامید شدن من مشکلات حل خواهد شد؟ پس لزومی نداره من دست از تلاش بردارم و زندگیمو نابود کنم....بهترین کار اینه که من به نوبه خودم کارمو درست انجام بدم...به دیگران هم کمک بکنم به زندگیم هم امیدوارم باشم..زندگی تو خارج از کشور هم برای بعضیا که جنبه اش رو دارن و میتونن موفق باشن هیچ اشکالی نداره و خیلی هم خوبه ولی راه حل همه ما خارج رفتن نیست(هر چند خودم حداقل برای تحصیل عاشق خارج رفتن هستم)...ضمن اینکه هیچ کجا وطن نمیشه حداقل برای یکی مثل من...امیدوارم روزی برسه که نسل جوون به زندگی تو این کشور حسابی امیدوار باشه ....