واحد اندازهگیری انسانیت
دست هاییست که گرفتیم
گرههاییست که از مشکلات دیگران بازکردیم
دلهاییست که به دست آوردیم
و اشکهاییست که به لبخند نشاندیم ...
واحد اندازهگیری انسانیت
دست هاییست که گرفتیم
گرههاییست که از مشکلات دیگران بازکردیم
دلهاییست که به دست آوردیم
و اشکهاییست که به لبخند نشاندیم ...
دیشب جاتون خالی..
رفته بودم عروسی پسرداییم...در واقع تتقاریِ یکی از دایی های عزیزم...
عروسی در یک تالار عروسی بزرگ در حوالی کرج بود که خودش مجتمع بزرگی حساب میشد، با دو تا سالن بزرگ و یه پارکینگ خیلی بزرگ و درختهای بید مجنون تو محوطه اش..در واقع جای قشنگی بود..همون پارکینگش خیلی عالی بود برای منی که تویوتای اف جی کروزم رو حاضر نیستم هر جایی پارک کنم!، البته منظورم همون اسب سفید خوشگل باباست!(ما هنوز نود و شش درصدی محسوب میشیم...بوخودا)
وقتی ماشین ها رو پارک کردیم، اول از همه کلی تلاش کردیم همدیگه رو پیدا کنیم!...مادرم که با اجازتون اشتباهی رفته بود اون یکی سالن که عروسی یه بنده خدای دیگه بود!! کلی هم اونجا میوه و بستنی خورده بود! تازه بستنی که میاوردن دو سه تا هم برای خواهرام نگه داشته بود که اینا برسن! بعد با خودش گفته که چرا همه غریبه به نظر میرسن! جالبه دومادمون هم اشتباهی رفته بود تو اون سالن!(البته قسمت مردونه اش) بعد من هی منتظر دومادمون هستم که بیاد تو سالن پیش ما بشینه! خدا پدرِ مخترعِ این موبایلا رو بیامرزه! اول از همه دومادمونو پیدا کردم بعد به مادرمون زنگ زدیم که مادرجون عروسی پسر دایی این یکی سالنه! مادرم میگه من کلی بستنی براتون نگه داشتم کجایید پس؟ خلاصه بعد که متوجه شده اشتباهی رفته گفته یالا صاحب عروسی همین الان بیاد اینجا، خلاصه بدبختو آوردن مادرم گفته من اینا رو خوردم اینا رو هم نخوردم، باید حلال کنی....اونم گفته از شیر مادر حلالتره! یه همچین مادر حلال خوری داریم ما:)
میگن یکی همسایه این جور تالارها بوده همیشه نهار و شامشو تو تالارا میخورده!!!!
خلاصه شب قشنگی بود، اونقدر خوندن و رقص نور گذاشتن و برقا رو روشن و خاموش کردن و دوماد رو رقصوندن و شاباش دادن که خسته شدن! وقتی دائیم ده هزارتومنی ها رو سر پسرش به عنوان شاباش میریخت، حساب کردم هر ده هزارتومنی معادل یه دلار هست! ولی خب دیگه این دلار ریختنا خیلی ادامه نداشت و یه جایی تموم میشه! واقعا اینایی که تو این روزها عروسی میکنن آی لاو یو دارن! خدایا خودت به همه جوونا کمک کن برن زیر یه سقف...
دیشب همین که فامیلا رو دیدم فرصت و توفیق اجباری خوبی بود! چقدر ماشالا همه بزرگ شدن....بچه ها بزرگ شدن و پیرا پیرتر.....ظاهرا ما بقیه رو نمی بینیم گرد سفید پیری رو چهره بقیه هم میشینه....
پسر خاله ام که دم به تله و تن به ازدواج نمیده و همیشه کلی دختر دور و برش هست و خلاصه پلنگ بازیه برای خودش و تو کار آزاده و چند سال پیش مزدا تری زیر پاش بود و الان احتمالا سوار کشتی تایتانیک میشه ، دیشب میز کناری ما نشسته بود، اومده با من سلام و علیک کرده میگه چرا به ما سر نمیزنی، اصلا میدونی خونه ما کجاس؟ بهش میگم تو چی؟ تو هم میدونی خونه ما کجاس؟ !! میگه آره میدونم! میگم مگر با نرم افزار waze پیدا کنی خونه مارو! نمیدونم چرا همه تو عروسیا جو گیر میشن؟ سال به دوازده ماه از هم خبری نمیگیرن اونوخ میان عروسی دور بر میدارن و میگن ما اینجا فقط باید همدیگه رو ببینیم؟ چرا نمیای خونه مون؟ همین پسر خاله شفیق بنده،میخواستم بهش بگم تو دخترا رو ول کن یه زنگ به من نه، به خاله ات بزن، والا....اینا اینقدر وقت پلنگ بازی دارن اونوخ از من با کلی کار و درس انتظار دارن برم خونه شون! منی که همش سرم تو کار خودم بوده و تازه وقتی دخترا هم منو محاصره میکردن مثل اون پسره تو سریال پدر خودمو از پنجره پرت کردم پائین! (چیه بهم نمیاد؟)
خلاصه دیشب مداحشون! همه چی خوند، از ترکی و کردی و بندری و بانو هلن و .....اینقدر همه صدای اکوهاش بلند بود که سردرد گرفتم! نمیدونستم پسر دایی هام اینقدر ضایع میرقصن، حیف که اسلام دست و پای منو بسته بود والا یه رقصی تو مایه های جکی جان نشونشون میدادم که مداحشون هر جلسه منو با خودش ببره تو برنامه هاشون..رقصیدن هم هنریه برای خودش! جدیدا به رمز و راز این هنر پی بردم، این هنر میتونه آدمو تا مقام شاخ اینستاگرام ارتقا بده! (یوخ فکرتون نره سمت مائده! باور کنید تهِ هنر من خطاطیه، یوخ منو نبرید صدا سیما)
خلاصه دیشب خوش گذشت..جاتون خالی..راستی این صحنه رو هم بگم و تمام...خواستم برم پارکینگ یهو یه پلنگ جلوم سبز شد! پلنگه کلا سه تیکه لباس داشت: مانتوی جلو باز، کفش پاشنه بلند،یه لباس زیر بالاتنه! یعنی پائین تنه گمونم کلا چیزی نداشت! (تو یه اسنپ شات اینو متوجه شدم) من که همون لحظه نگامو درویش کردم و با چشمام زمینو گاز گرفتم! گمونم این جنّ بود که خدا برای امتحان من اینو فرستاده!، منم به هوای اینکه شاید بخاطر ترک این معصیت به مقام نبوت برسم نگامو درویش کردم! مدیونید یوخ فکر کنید دلیل اینکار آبروداری جلوی فک و فامیل و اینکه نگن من چقدر هیزم اینکارو کردم! خلاصه پلنگه واقعا پلنگی بود برای خودش...... خدایا حیات وحشتو قربون::) (البته لازم به ذکره زندگی با این پلنگا زیر یه سقف کار هر کسی نیس! )
ﺗﻤﺮﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ
1 ـ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺭﺩﻳﻒ ﻫﺎﻱ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ .
2 ـ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﻳﻦ ﻛﻨﻴﺪ .
ﻋﺪﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ 2ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭﺩ :
ﺍﻟﻒ : ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ
ﺏ: ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺿﻌﻒ ﻭﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ
3 ـ ﺳﺮﻋﺖ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻛﻨﻴﺪ .
ﺣﺮﻛﺎﺕ ﺑﺪﻥ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻭﺍﻛﻨﺶ ﺫﻫﻦ ﺍﺳﺖ . ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺸﺎﻥ ﻛﻤﻲ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﻳﺪﻥ ﺍﺳﺖ , ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻬﻤﻲ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻛﺎﺭ ﻣﻬﻤﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
4 ـ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺟﺪﻱ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻴﺪ .
5 ـ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﺪﻱ ﺑﺎﺷﻴﺪ .
6 ـ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﻧﻈﺮ ﺑﺪﻫﻴﺪ .
7 ـ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ . لبخند ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻤﺒﻮﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ.
8-رها سازی ذهن(چیزی رو به خودتون نگیرید!!)
10-در هر مکالمه تلفنی خود را معرفی کنید
11-در برابر هر کاری که برایتان انجام میدهندلفظ متشکرم را بکار ببرید
12-همیشه با زبان مثبت با دیگران هم صحبت شوید
@bakelasbashim
اول بگم همه اینا نظر شخصیه بنده اس و بر اساس تجربیات شخصی بدست اومده، بنابراین و لطفا این قواعد رو به دین و سیاست و انقلاب و آزادی و جمهوری اسلامی و میدون بهارستان و سه راه اندیشه و چهارراه کوکاکولا و.....گره نزنید:
1- تو این کشور هر چی دادن و ثبت نام کردن بگیر- از یارانه و دفترچه بیمه و سهام عدالت گرفته تا آلزایمر و ویروس سرماخوردگی! ممکنه بگید این آخریاش برای چی دیگه؟ خب معلومه ممکنه بدتر از اون بیاد!!!
2- تو این مملکت رو هیچی تعصب نداشته باش! از سلبریتی محبوبت و پرسپولیس و استقلال گرفته تا کاندید محبوبت تو عالم سیاست!!! چون جز اعصاب خوردی چیز دیگه ای نداره و بالاخره گندش درمیاد!!
3- تو این مملکت در حق کسی خیلی خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار نداشته باش در مقابل خوبیهات به تو خوبی کنه!!!
4- قبل از سرکار اومدن هر رئیس جمهورِ جدید یا قبل از آغاز دوره دوم ریاست جمهوریش، خریدهای بزرگت مثل خونه و ماشین رو حتما انجام بده!!! چون تو دوره دوم میخوان خودِ واقعی شونو نشون بدن و هنرنمایی هاشون شروع میشه!!
5- وام دادن تونستی بگیری دریغ نکن ولی ضامن کسی نشو تا تونستی...اگرم خواستی ضامن بشی ضربدری ضامن هم بشید!! نخواستی هم برو تو وضعیت تک تیر!
6- پول تو دستت بود هر چی لازم داری بخر!!!.... لازم نداری سکه بخر بازم لازم نداشتی... طلا بخر خونه بخر.....موبایل بخر..تبلت بخر....بازم لازم نداشتی سیب زمینی پیاز بخر...اصلا پاستیل بخر!....اگر بازم لازم نداشتی بده بمن!!!....خلاصه پول بی زبون رو معطل نکن!! که ارزشش، رئیس جمهور به رئیس جمهور میاد پایین!
7- شراکت، رفاقت، مجاورت، ملاحظت ...همه چی تعطیل..با داداشتم شریک نشو!!
8- پول دست هر کی دادی رسید بگیر!!! من که میگم اصلا به کسی پول نده!!!
9- اداره میری و کار اداری داری همه مدارکت رو ببر حتی شده مدراک مادربزرگت! البته تو کیف هم نذار بدزدن ازت..بذارتو این کاورها خیال کنن مشقاته! یا مثل جلیقه انفجاری ببند به خودت!!
10- تو هر اداره ای رفتی اول از همه بجای روابط عمومی برو سراغ آبدارچی (البته خودم میدونم این خیلی تکراری بود)
11- تو هر حالت و وضعیتی که هستی بگو خدا رو شکر، هر زمامدار و رئیس جمهوری و مسئولی هم بالاسر مملکته قدرشو بدون، از قیمت دلار و سکّه هم راضی باش، چون یقینا فردا بدتر خواهد شد!!..هم از لحاظ مسئولین مملکت هم از بابت قیمت دلار و سکه.....امروز رو دریاب داداش!!!
12- تو این مملکت با دو نفر بحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و...نکن؛ یکی راننده تاکسی، یکی هم آرایشگر یا همون سلمونی، اینا سیاست مدارای قهّاری هستند که اتفاقا رانندگی یا آرایشگری هم میکنن!! یه چیزی در حد جان بولتون و تخت روانچی هستند که چون به اندازه کافی تو وزارت خارجه جا نبوده دارن رانندگی و آرایشگری میکنن! بنابراین با اینا بحث نکن که کم نیاری! بعضیاشونم موج رادیوشون رو رادیو فرهنگه و همش مجلسو رصد میکنن! اونا رو که دیگه بیخیال شو! اگر خیلی ادعات میشه ازشون بخواه کولر برات روشن کنن!
13- تو این مملکت عادت کنید به چیزی عادت نکنید!
@ ورک شاپ عملی(کارگاه علمی؛ کار در خانه؛ تمرین):
این دو تا آهنگ رو گوش کنید و تلاش کنید مخاطب این آهنگها رو دلار و سکّه در نظر بگیرید، اگر تونستید؛ در زندگی آدم موفقی خواهید بود و الا اگر فکرتون رفت سمت مخاطب خاص، بدونید که مخاطب خاصتون الان بجای شما داره به سکّه و دلار فکر میکنه بنابراین جز علّافی چیزی براتون نداره!!!! (صدای بوق بی ام و 2018 رو در نظر داشته باشید قطعا از صدای بوق پراید دلنشین تره!!)