تبریک میگم سال جدید رو که با ماه مبارک رمضان هم متقارن شده
یادم باشد...(نه این دیکلمه ی مرحوم ناصرعبداللهی دیگه خیلی کلیشه ای شده)
امیدوارم در سال جدید آفتاب اینجوری بتابه تو خونه هامون
بعضی از دانشجوها نمیدونم چرا یه متن ساده فارسی رو نمیتونن بنویسن! طرف به اصطلاح اسمش دانشجوی کارشناسی ارشده، اونوقت متن پایان نامه اشو به زبان اصیل و سنتی فارسیِ دری بری! نوشته...بخدا خسته شدم از بس دنبال فعل و فاعل گشتم!...دو روزه دارم فصل اول رو میخونم هنوز تموم نشده! شونصد تا کامنت گذاشتم براش! باور کن از جزیره آدم خوارا یه نفر رو آورده بودم بهش فارسی یاد داده بودم از این دانشجوئه قشنگتر می نوشت!.....این گوگل ترانسلیت هم بد مصیبتی شده، طرف مقاله رو شوت میکنه تو گوگل ترانسلیت، فارسیشو کپی میکنه تو پایان نامه! الان بار دومه دارم کامنت میذارم، دفعه قبل به فارسیِ دربی بری سده ی 5 هجری شمسی نوشته بود، این بار ارتقا پیدا کرده به فارسی دربی بریِ سده ی 6 نوشته! هر کار میکنم تموم نمیشه! از اون طرف هم نمیتونم بی خیال بشم....اسمم رو پایان نامه اش خورده! به این نتیجه رسیدم هر کی خواست پایان نامه با من برداره، اول یک امتحان املا بعد یه امتحان انشاء حضوری ازش بگیرم، یه شعر هم از پروین اعتصامی بگم بره حفظ کنه! دستگاه سورس رو هم سوزنده این دانشجو!.شما نمیدونید چقدر محبت این آقا پسر تو دل من جا کرده میخوام بزنم منفجرش کنم! البته دانشجو خیلی تقصیری نداشت و عمر دستگاه به سر اومده بود....خدا رو شکر میکنم تدریس رو به حداقل رسوندم....واقعا وقت تلف کردنه...اونم با دانشجوهای این دوره زمونه...البته میدونم همه این جور نیستند و دانشجوی خوب هم داریم..ولی از شانس من، ابوعلی سینا یا ابوالحسن بهمینار افتاده گیر من!
و چقدر آدم خوشبحالش میشه یکی از ویس های خودشو که حدود 12 سال پیش ضبط شده لای فولدرها و فایلهای قبلیش پیدا کنه
این ویس ها رو به لطف یکی از دانشجوهای خانم کلاسم دارم....یه ویس ریکدر گذاشته بود رو میزم گفتم این چیه؟ گفت دارم کلاسو ضبط میکنم استاد، گفتم این کارا چیه آخه؟ کی وقت میکنی دوباره این چرت و پرتای منو مجددا گوش کنی؟ گفت استاد گوش میکنم..گفتم پس ضبط کردی فایلهاشو بمن هم بده که از اون فایلها این دو تا فایل رو نگه داشتم...چه خاطراتی که با این فایلها برام زنده نشد...چه بگو بخندهایی سرکلاس داشتیم...چه روزهایی بود..یادش بخیر
یلداتون مبارک، شاید بگید چقدر دلش خوشه و چقدر یلدا ندیده است، ولی باید بگم تو سن و سال من هم به یلدا نیاز هست، حالا مگر من چندسالمه؟ البته من از یلدا بیشتر دید و بازدیدش منظورم هست و بهانه ای که آدمهای کوچیک و بزرگ فامیل یا بهتر بگم خانواده دور هم جمع شن و خودشون مقید کنن همدیگر رو در حضور بزرگترها ببینن، در واقع یه جور چکاپ روابط خانوادگی و گارانتی برای محبت های کمرنگ شده است.از این بابت یلدا رو دوست داشتم...شکر خدا با مسیریاب ها دیشب هیچ ترافیک کلافه کننده ای ندیدم..از اسب سفیدم هم تشکر میکنم، خوب همراهی کرد...