دوش وقت سحر از سکته نجاتم دادند...
واندر آن ظلمت شب، آب هویجم دادند..
بیخود از فشفشهء پرتو وای فای کردند
تازه از غار تلگرام نجاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه لاونده شبی
آن شب سرد،که این ویبره به جانم دادند
بعد از این روی من و آینه ی وصف الکس
که در آلمان خبر از جلوه وصلم دادند
من اگر کام روا گشتم و تویوتاسوار چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آنروز به من مژده این وصلت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر از سخنم میریزد
اجز صبریست کزان شاخ نباتم دادند
همت احسان و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم آلکساندارجان، نجاتم دادند
(باکسب اجازت از حضرت حافظ شیرازی و امید به عفو حضرتش مر احسان شیرازی را..)
به نظر شما این عادلانه است که:
من به بچه هفت ماهه یه مادری بگم: ماست کم چرب(بس که این بچه خوردنی و بی شیله پیله و ماسته)،
بعد مادر این بچه، بی هوا بچه شو بدون پوشک اونم با خشاب پر بفرسته تو بغل من؟ و شود انچه که نباید بشود؟؟؟!!!
خدائیش تا حالا ابینطوری آبیاری نشده بودم!:)
واقعا این درسته؟
این دانشجوها کی میخوان دست از این اسباب بازی درست کردناشون بردارن؟؟!!
بابا یه ایده جدیدی!..یه حرکتی!...
مثلا چی میشه بجای اینکه جاروبرقی مامانشون رو که خراب شده به یه ربات معمولی تبدیل کنن، رو هوش مصنوعی کلاغ و جلبک کار کنن؟!
یا رو نورونهای کلاغ نر کار کنن اونا رو یکم باهوش تر کنن که نوک نزنن به سر دانشجوهای بدبخت!
یا مثلا رو مغز گربه های کوچه و خیابون کار کنن وقتی از کنار آدم رد میشن لبخند بزنن و سلام و خسته نباشید بگن!
و کلی کارهای دیگه..
دیدید چی شد؟
آبشش اسب سفیدم سوخت!
به همین سادگی...
چند روزه از زیر اسب سفیدم آب جاری میشه!!
گمونم کلیه هاش چاییده:))
یکی می گفت واترپمپ(آبشش) اسبت سوخته
امروز ببرم مکانیکی ببینم مکانیکم چی میگه؟
نذر کردم اگر آبششش سالم باشه ببرمش کارواش!!(بعد دوماه البته!)؟ نظر مثبتتون چیه؟:))