لبی بام آمدی کردی اشاره.....
دوش وقت سحر از سکته نجاتم دادند...
واندر آن ظلمت شب، آب هویجم دادند..
بیخود از فشفشهء پرتو وای فای کردند
تازه از غار تلگرام نجاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه لاونده شبی
آن شب سرد،که این ویبره به جانم دادند
بعد از این روی من و آینه ی وصف الکس
که در آلمان خبر از جلوه وصلم دادند
من اگر کام روا گشتم و تویوتاسوار چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آنروز به من مژده این وصلت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر از سخنم میریزد
اجز صبریست کزان شاخ نباتم دادند
همت احسان و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم آلکساندارجان، نجاتم دادند
(باکسب اجازت از حضرت حافظ شیرازی و امید به عفو حضرتش مر احسان شیرازی را..)
زیباست ♡_♡