امروز خیلی روز خوبی بود
خیلی اتفاقای قشنگی افتاد....اول اینکه یکی از مهمترین کارای بانکی ام رله شد و شنبه بناست مدارک ببرم براشون
دوم اینکه با شرکتی که تو شهرک غرب تفاهم نامه نوشتیم بناشد امضای قرارداد هم روز شنبه هفته آینده انجام بشه...البته درسته اسمش قرارداده و آورده بسیار کمی برای من داره ولی در هر صورت یه حرکت رو به جلو بود و بقول معروف خدا بده برکت..
و سوم اینکه یه پیامک از دانشگاه شین اومد که برای بررسی صلاحیتهای عمومی دو هفته دیگه باید برم تا به حساب خودشون ببینن من صلاحیت عمومی دارم یا نه؟ البته پرواضح و مبرهن است که من صلاحیتهای خصوصی ام بیشتر از صلاحیت های عمومی ام هست و معمولا تو این جلسات بهتره من اونا رو اررزیابی کنم تا اونا من رو ارزیابی کنن!! (اعتماد به سقف کاذب!)...
یه سوالی هم که همیشه تو آستینم برای چنین جلساتی دارم اینه که : کدوم سال بود که روز قدس افتاده بود وسط دهه محرم؟:))
در هر صورت خوشحالم که اونا هم به جمع خواستگاران علمی من اضافه شدن، مدیرگروهشون خیلی دور برداشته باشد و خیلی شارط و شورط میکرد..خیال کرده بود چه خبره؟ بابا هممون باید بریم تو یه متر و نیم جا بخوابیم...این هم ناز و نوز و قیافه و کرشمه و ادا کیلویی چند؟
در هر صورت روز مامانی بود امروز...خدا زیاد کنه از این روزا....
قالب وبلاگم هم یکم دلمو زده..شما رو نمیدونم...وقت کنم یکم فونداسیونش رو بریزم بهم...دنبال یه قالب مامان میگردم...........