نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۳۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

واقعا دلم برای نعیمه تنگ شده

خونه شون روبروی خونه ما بود و ما خیلی بهم علاقه داشتیم

خیلی دختر مهربونی بود و البته اگر بعض شما هم نباشه خیلی دختر خوشگل و باکلاسی بود!

البته بیشتر من میرفتم خونه شون و مادرش کاملا منو میشناخت، اون هم میومد خونه ما ...ولی کمتر

از همون اول خیلی دوستش داشتم اون هم منو خیلی دوس داشت ولی خب برای همدیگه نمی مردیم!

نمیدونم چرا دارم اینا رو به شما میگم..خلاصه،

میونه ما خیلی خوب بود و یادمه غیر از یکی دوبار میونه ما شکر آب نشد و تقریبا خوب بودیم با هم...

متاسفانه الان تقریبا چندین سالی میشه که دیگه خبری ازش ندارم...امیدوارم هر کجا هست سلامت و موفق باشه

از اول آشنایی مون شاید یکی دو سال بیشتر طول نکشید که از محله ما رفتند...یادمه باباش طلافروش بود

مادرش هم خانم خوبی بود..من هر وقت میرفتم خونه شون مخالفتی نداشت و به من میگفت برو نعمیه تو اتاقشه!

و هر بار که میرفتم اتاقش با دیدنش روحم تازه میشد، اینو جدی میگم..... اونم خوشحال میشد..

خلاصه چه روزهایی داشتیم با نعیمه، یادمه خیلی به پفک نمکی علاقه داشت و ما به هر بهونه ای سعی میکردیم باهم پفک بخوریم

چقدر پفک خوردیم با هم! یادش بخیر

یادمه آخرین باری که دیدمش باباش براش یه ماشین نارنجی خریده بود..خیلی هم اون ماشین رو دوست داشت..

البته چند باری هم ماشینشو رو داد دست من....اون روزها این ماشین نعیمه ،خیلی تو بورس بود!

خلاصه نمیدونم چی شد یاد نعیمه افتادم!!!

اگر کسی سراغی از نعیمه جان داره سلام منو برسونه خدمتش!!!!




۵ نظر موافقین ۱ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۶

مهربانی را  از درخت شکوفه زده آموختم،


 چون وقتی به او لگد زدم او بجای تلافی تمام تنم را شکوفه باران کرد...!!!




۴ نظر موافقین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۷

بالاخره داستان ما و اون دانشجوی زیاده خواه .  .   به سرانجام رسید

این آخرین پیامکشه به من: 




پ.ن1:  یه ضرب المثل چینی هست که میگه در انداختن دانشجو لذتی هست که در نمره پاس دادن نیست!..کاش انداخته بودمشا

پ.ن2: انصراف؟!! یکی دو تا از این میمیک های مهران مدیری اینجا خیلی به کار میاد!

پ.ن3: ما آخر نفهمیدیم کار خوبی کردیم نمره دادیم یا کار بدی کردیم؟



۱۲ نظر موافقین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۲۱

بعد از مدتها یه فیلم خوب دیدم

البته بیشتر شبیه مستند و رازبقا هست ولی در حمایت از حیوانات با سناریوی خوبی ساخته شده و بنظرم فیلم زیبایی بود..من که از اول تا اخرش رو دیدم و لذت بردم 

بعد از مدتها بنظرم واقعا لازم بود دیدن چنین فیلمی

فیلم ظاهرا محصول فرانسه هست و فصل ها ، تهدیدات محیط زیست و مشکلات زندگی رو برای حیوانات بخوبی به تصویر میکشه 

برای این فیلم زیبا حدود 30 میلیون دلار هزینه شده و بنظرم فیلم خوبی از کار دراومده

توصیه من به شما: این فیلم رو ببینید قشنگه


۴ نظر موافقین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۳
نمیدونم چرا این لب تاب با من بازیش گرفته!
حتما یادتون هست که کیبرد و کارت گرافیکش به ملکوت اعلی رفت..میدونم که حتما یادتونه! اونم کی؟ شما....کی؟ ننه فرانکی!!! (ببخشید تو اون سریاله میگه من گفتم!)
خلاصه جدیدا هم که شارجرش به ملکوت اعلی پی یو ست کرده! (شارژر نه و شارجر درسته! آررررّررره؟؟؟...آرررررّرررره!!!)

اینم سندش: عکس امحا احشاء شارجرم:



حالا چکار کردم؟ هیچی دیگه رفتم یه نو خریدم! 
خلاصه..
این روزا یه خبری که انتظارش رو داشتم شنیدم...شاید اگر خیلی وقت پیش این خبر به من میرسد از خوشحالی تو پوستم نمی گنجیدم..ولی یه اخلاق بدی که دارم مسائل برام خیلی زود عادی میشه و دیگه خیلی ذوق نمیکنم..واز همه مهمتر این که خیلی ایده آل طلب شدم جدیدا و خیلی انتظارات از خودم بالا رفته...موندم چکار کنم

راستی امروز هم که رفته بودم  شارجر بخرم  یه نیسان آبی توجهم رو جلب کرد که یه جمله حکیمانه-فیلسوفانه-تراژدی-موشکافانه ای پشتش نوشته بود و تو یه فرصت طلایی ازش عکس گرفتم
حیف که نمیدونم چرا تنظیمات دوربین گوشی موبایلم بهم خورد بود و رنگها کلا قاطی شده ولی عکس گویای همه چیز هست
ضمنا بانوان محترمه لطفا کنن این عکس رو به هیچ وجه من الوجوب نبینن!!! (رو عکس کلیک کنید و تو اندازه واقعی تصویر نوشته پشت نیسان رو بخونید!) 


۹ نظر موافقین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۱