واقعا دلم برای نعیمه تنگ شده
خونه شون روبروی خونه ما بود و ما خیلی بهم علاقه داشتیم
خیلی دختر مهربونی بود و البته اگر بعض شما هم نباشه خیلی دختر خوشگل و باکلاسی بود!
البته بیشتر من میرفتم خونه شون و مادرش کاملا منو میشناخت، اون هم میومد خونه ما ...ولی کمتر
از همون اول خیلی دوستش داشتم اون هم منو خیلی دوس داشت ولی خب برای همدیگه نمی مردیم!
نمیدونم چرا دارم اینا رو به شما میگم..خلاصه،
میونه ما خیلی خوب بود و یادمه غیر از یکی دوبار میونه ما شکر آب نشد و تقریبا خوب بودیم با هم...
متاسفانه الان تقریبا چندین سالی میشه که دیگه خبری ازش ندارم...امیدوارم هر کجا هست سلامت و موفق باشه
از اول آشنایی مون شاید یکی دو سال بیشتر طول نکشید که از محله ما رفتند...یادمه باباش طلافروش بود
مادرش هم خانم خوبی بود..من هر وقت میرفتم خونه شون مخالفتی نداشت و به من میگفت برو نعمیه تو اتاقشه!
و هر بار که میرفتم اتاقش با دیدنش روحم تازه میشد، اینو جدی میگم..... اونم خوشحال میشد..
خلاصه چه روزهایی داشتیم با نعیمه، یادمه خیلی به پفک نمکی علاقه داشت و ما به هر بهونه ای سعی میکردیم باهم پفک بخوریم
چقدر پفک خوردیم با هم! یادش بخیر
یادمه آخرین باری که دیدمش باباش براش یه ماشین نارنجی خریده بود..خیلی هم اون ماشین رو دوست داشت..
البته چند باری هم ماشینشو رو داد دست من....اون روزها این ماشین نعیمه ،خیلی تو بورس بود!
خلاصه نمیدونم چی شد یاد نعیمه افتادم!!!
اگر کسی سراغی از نعیمه جان داره سلام منو برسونه خدمتش!!!!