نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۳ نظر موافقین ۱ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۴

💜حالم را خوب میکنند کارمندانی که حوصله دارند و لیست مدارک و مراحل کارها را یکریز پشت سر هم بلغور نمیکنند صاف و پوست کنده حالیت میکنند باید چکار کنی...


💜خوشم می اید از آقا و خانم دکترهایی که موقع ورود مریض زیرچشمی به او نگاه نمی اندازند. خوش و بش میکنند و صمیمانه از دردش میپرسند...


💜خوش خلقم میکنند راننده هایی که می ایستند و دست تکان میدهند تا تو از خیابان رد شوی...


💜با نشاطم میکنند ادم هایی که از شغلشان راضیند و کارشان را مزخرفترین شغل هستی نمیدانند.....


💜هیجان زده ام میکنند آدمهایی که برایت کاری میکنند بی آنکه از آنها خواسته باشی...


💜حس خوبی دارم وقتی رفیقی که کمتر همدیگر را میبینیم راهش را دور میکند تا بیشتر با هم باشیم...


💜جانم در میرود برای مادری که وقتی میرسم خانه و دلم غذای دلخواهم را میخواهد کتلتهای سرخ شده را توی سس گوجه فرنگی غلت میدهد...


💜خوشم می اید از رفیق شفیقی که زنگ میزند و میگوید "برنامه محبوبت شروع شده" و سریع قطع میکند...


💜خوشم می اید از مسافرانی که در صندلی عقب تاکسی یه وری لم نمیدهند...


💜هنوز هیجان زده ام میکنند رفقایی که اول صبح اس میزنند "سلام خوبی؟


💜خوشم می ایداز آدمهای خوش ذوقی که وقتی یک لباس نو میخرند فردا صبح تنشان میکنند...


💜احترام میگذارم به غریبه هایی که در آسانسور را باز نگه میدارند تا تو برسی...


💜خوشم می اید از آدم هایی که برای زندگی خوب هنرمندند





#$#$#  خوشم میاد از خوانندگانی  که منو بخاطر کش رفتن این مطلب از کانال دکتر احمد حلت سرزنش نمیکنن!

۱۳ نظر موافقین ۱ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۲

یه مفهومی در عکاسی هست تحت عنوان کنتراست یا تباین

که به عنوان نسبت حداقل شدت نور به حداکثر شدت نور یا بالعکس  در یک عکس تعریف میشه 

در انواع نمایشگرها این مفهوم بسیار مطرح و پراستفاده هست

۹ نظر موافقین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۳

خدایا خودت کمک کن...

به سرنشینای اون ریوی چپ کرده که هر چهارتا چرخش رو به آسمون بود

به دختر 17-18 ساله ای که کنارِ ماشینِ چپ کرده با درهای بازش، دراز به دراز افتاده بود..از نیم نگاهی که تونستم تو خیل جمعیت بندازم معلوم بود حالش خوب نیست ولی خدا بهش خیلی رحم کرده بود..احتمالا از ترس بیهوش شده بود

به 206 صندوقداری که به صورت معکوس رفته بود تو گاردریل وسط اتوبان

امیدوارم همه مصدومای این حادثه که ترافیک شدیدی درست کرده بود، آسیب مهمی ندیده باشن و به زودی به کانون گرم خانواده شون برگردن و هیچ مادری اضطراب دیر اومدن فرزندش رو نداشته باشه

خدایا ما بشرهای دوپا ضعیفیم..خیلی ضعیف


ضمنا خدایا خودت شاهدی که چقدر منتظر شدم امروز من این هفت سیخ کباب کوبیده لامصّب رو تو خلوتی ها ببرم تو آسانسور! خب چکار کنم هر دو تا آسانسور این ساختمون 12 طبقه به این زودیها خلوت نمیشه و مجبور شدم این هفت سیخ کباب رو در انظار به همراه  چند تا از همسایه ها ببرم تو آسانسور؟

خدایا خودت میدونی که این هفت سیخ کباب کوفتم شد و چقدر خودمو سرزنش کردم که ای کارد بخوره به اون شیکمت که حالیت نیست ماه رمضون موقع افطار هوس کباب به سرت نزنه! خوشبختانه همسایه ها دستشون بیشتر از من به دهنشون میرسه ولی میدونم کارم قابل توجیه نیست!

پسر 17-18 ساله یکی از همسایه ها نون بربری خریده بود بنده خدا هی باد مینداخت تو بینی اش که بوی کباب اذیتش نکنه! آخه لاکردار این کبابیه 5-6 تا فلفل هم کباب کرده بود کل فضای آسانسور رو بوی کباب و فلفل گرفته بود! میگم حالا شما دلتون نخواد!!!!! ای بابا؟ اینم شد زندگی ؟؟؟؟!!!


خدایا خودت میدونی که من آدم تقریبا نفهمی نیستم...ولی چه کنم امکانات کمه!

تازه یه سرویس اسانسور اومد پایین من دیدم بچه کوچیک همراهشون هست سوار نشدم!

خدایا کافیه یا بازم بگم غلط کردم؟

۱۰ نظر موافقین ۰ ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۱

یادم آید روز دیرین،

            خوب وشیرین،

                       اول ترم، 

                           وقت بسیار،

                                    درس اندک…




اما اینک روز آخر، 

          روز تلخ امتحانات، 

                         آخر ترم، 

                              وقت اندک 😢


                                     درس بسیار، 

                                          درس بسیار، 

                                                 درس بسیار 😭


سهراب سپهری درس نخونده😂😂😂

۹ نظر موافقین ۱ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۵