دوباره شروع شد
اینورس ماتریس گرفتن، پیدا کردن گلوبال ولوکال ماکزیمم ، رند ال ان پی؛ پیدا کردن آ هت و تتا هت!
خوبه ها ولی وقت گیره، یا مثلا اون پوزیتیو دیفینیت!
تتا هت مساوی است با اچ در اچ ترانسپوز اینورسش در سیِ تتا اینورسش ضربدر ایکس وکتور (اینا فحش نیس بوخودا)
آخرش زیر یکی از این ماتریسا له میشم!
امروز صبح از آسانسور اومدم پائین استعغفرالله ربی و اتوب الیه!
برای دانشجوها یه روز رو هم برای تحویل تمرین و انتخاب موضوع پروژه تمدید نکردم.....بنظرم خیلی باد خورده پشتشون..بذار یکم ارزش زمان رو بدونن...حالا هر چی دوست داشتن بگن..خسته شدم بسکه با همه راه اومدم..میخوام یه چندتاشونم به عنوان یادگاری نگه دارم برای ترم بعد!!!!(بد نباشه یِوَخ؟؟؟)
بعضی وقتها ارفاق و کمک عین ظلمه، متاسفانه تو ایران ما خیلی از واژه ها معنی اصلی خودشونو از دست دادن.....
عادت کرده ایم هرروز دوش بگیریم،
اما یادمان میرود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد.
گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید.
یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر،
عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما،
ولی غافلیم.
شبانه روز چقدر خبر و گزارش
و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان؟!
بعد هم با همان کله ی بادکرده به رختخواب می رویم
و توقع داریم در خواب پدربزرگمان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند می گوید بفرما
امروز امتحان عملی گرفتم از دانشجوها...ولی تقریبا پشیمون شدم
بس که هوا گرم بود امروز....کلی هم ازم انرژی گرفت..
ضمن اینکه امروز تقریبا وقتم از کفم رفت و من نتونستم آنچنان درس بخونم
نمیدونم این تعهد کاری چرا دست از سر من بر نمیداره؟ تازه وژدان درد هم دارم که چرا بعضی مباحثو به دانشجوها نگفتم!
البته پروژه تعریف کردم برای دانشجوها....یه چند نفری اختیاری یه کارایی دارن میکنن....به جواب رسیدن شاید عکس و فیلماشو بذارم براتون..االبته اگر عمری بود
بعد امتحان یکی از دانشجوها که تو شرکت هواپیمایی کار میکرد کارتشو بمن داد و گفت که اگر پروازی لازم داشتم در خدمته....منم تشکر کردم....با خودم فکر کردم که کی میشه منم یه فراغتی داشته باشم و به بهونه کنفرانس یا فرصت مطالعاتی سفر خارج از کشور داشته باشم...فعلا که باید مثل بولدوزر درس بخونم!
تو راه برگشت پشت فرمون همش تو خواب بودم.....خدا رو شکر که گاردریلی نشدم!
اومدم خونه و تخت گرفتم خوابیدم..بعدشم بلند شدم دیدم صدای ماه عسل میاد..ناچارا نشستم دیدم...جالب بود چه همت های بلند و مردونه ای ......خدا واقعا چه بنده هایی داره؟
بعضی وقتها من خودم شرمنده میشم
خدائیش غیر ناشکری کدوم کار رو ما خیلی خوب بلدیم؟