چه طور جرات میکنی بگویی
از چشمانش معلوم است که آدم خوبی نیست؛از حرف زدنش پیداست که آدم بی پدر و مادری ست؛از راه رفتنش پیداست که لات بی سر و پایی ست؟
چرا کالبد انسانی،جسم،میتواند دستاویزی برای قضاوت باشد؟
و چرا حتی نام میتواند در تو آن حسی را ایجاد کند که احتمال نادرست بودنش وجود دارد؟
از چه میترسی؟
ازینکه مردی به دلیل چشمانی با رگهای سرخ،دست های آلوده ای داشته باشد؟
آیا تو باور گذشته ها نیستی؟"
"ویران باید کرد.
چه بسا معیارها را که فرو باید ریخت.
چه بسا مَثَل ها را،که فراموش باید کرد.
چه بسا سخنان بزرگان را، که دور باید ریخت.
چه بسا منطق ها را،که جواب باید گفت.
و چه بسیار بهانه ها و قوانین را،که دگرگون باید کرد..."
نادر ابراهیمی
@bakelasbashim
احسان آمد...
احسان با دست پر آمد..
احسان در باران آمد....
احسان با اسب سفید آمد...
احسان با نمرات بالای ۱۰ آمد.....
احسان با لبخند رضایت دانشجویان آمد....
احسان با وژدان درد برای پاس کردن ۹ دانشجوی افتاده و تزریق ۹ مهندس بیسواد به جامعه آمد....
احسان با رضایت مدیر گروه آمد....
احسان بدون آلکساندرا آمد....
احسان بدون تویوتای سی اچ دی آمد....
ب آخر.....ب غیر آخر!!!!
امروز باید نمرات رو اعلام کنم..از دو تا کلاس چهل و خورده ای، ۳۵ نفر امتحان دادن از این ۳۵ نفر، ۹ نفر تو آمپاس هستن! یعنی میفتن!
یکی از دانشجوهام یعنی همون خانمه که کمربند مشکی کاراته داره در حال افتادنه!
اوایل خیلی منظم میومد سر کلاس و تمریناشو منظم تحویل میداد
از وقتی که اون نره خر(بلانسبت خوانندگان عزیز) اومد آدامسشو دزدید(یا شایدم اون آدامس پسره رو دزدیده باشه دقیق نمیدونم) و با هم سر وسری پیدا کردند و برو بیایی و سر کلاس من همیشه کنار هم می نشستند و حواسشون بهم بود دیگه دل به درس نداد! واقعا ارزششو داشت؟ اینم شد زندگی؟ ایزی پایپ؟ ایزی پایپ؟:))
(لازم به ذکره که نره خر یه پسر نسبتا خوش تیپ با پدری پولداره که مسئول محترم گروه خانم ....تلفنی توصیه کرده که من نندازمش چون فامیلشونه ولی چون نره خر از ۱۰۰ نمره امتحان پایان ترم، ۲ گرفته و بجای حل مسایل امتحان برای من یا برای شبکه پویا نقاشی کشیده لذا من مصمم هستم نره خرو بندازمش حتی اگر ترم دیگه برام درس نذارن!)
خب معلومه که من اصلا حسودیمون نمیشه:) خود من آلکساندرا دارم چه آلکساندرایی!! این دوران رو هم گذروندیم و دقیقا درکشون میکنیم و میدونیم که گوشت شده کیلویی یک میلیون ریال..همینطور میدونیم که الان دیگه شوهر جامع الشرایط و بر وفق مراد خیلی پیدا نمیشه و مخارج عروسی هم بالاست و همینطور اون نره خر یا همون آقا پسره از یک فروند بابای پولدار برخورداره!!!!
پس سر به گریبان فرو برده و بدان بانوی جسور و جنگجو حق داده و با خاطری آسوده و وجدانی آرام، او را به ورطه افتادگی سپارده تا ترم دیگر با همان نره خر دوباره در همین کلاس ثبت نام نمودندی و نماید همان چه این ترم نمود!
نره خر! (پسروه رو میگم!)
وای خدای من...این پست از کانال باکلاس باشیم محشره:
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نیز در شعرى چنین میفرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهایى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ...
جمله ای رو که زیاد تو این وبلاگ از پائولوکوئیلوی برزیلی مطرح کردم اینه: سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه دیگران گرفتن خودت از آنها باشد..
راستش منظورم این نیست که بگم من خیلی کاملم یا خیلی کارم درسته....ولی اعتقاد قبلیم اینه که تو تدریس دانشجوهام ازم راضین..حتی اگر بندازمشون...دانشجوهام دوستم دارن......الان تلگرام منو باز کنید( البته با اذن دخول کامل و سلام و صلوات!) پیامهای تشکر و استاد ترم بعد هم استاد ما باش، استاد دلمون تنگ شده و از این داستانا کم نیست..البته هنوز نمرات رو اعلام نکردم....نمرات رو اعلام کنم که از سرو کولم میرن بالا؛ استاد غلامتم..استاد مردی رو دوباره تعریف کردی؛ استاد هیچوقت این لطفتونو فراموش نمیکنم...راستی الان یادم اومد چند سال پیش یه دانشجوی خانمی بود خیلی هم خوش تیپ بود جای خواهری....تو برگه اش نوشته بود استاد به علی خیلی مردی! خلاصه ما یه هفته داشتیم جمله اشو تفسیر میکردیم!:) اون ترم دانشجوهای پسر مخصوصا منو خیلی دوست داشتند...خلاصه تدریس برای من عشقه....اصلا نمیتونم بذارمش کنار
ولی گمونم دیگه دوره تدریس من به سر اومده....من قبلا روزای پنج شنبه رو برای تدریس کنار گذاشته بودم ولی الان دیگه واقعا نمیتونم پنج شنبه مو فدای تدریسم کنم!
از لحاظ مادی هم که به صرفه نیست..با روزی یه لیتر بنزین بخوام از این ور تهران برم اونور تهران اصلا نمیصرفه!
اونم با ساعتی ۱۶-۱۷ هزارتومن! باورتون میشه؟ یا درس پروژه ای رو که برای دانشجوی کارشناسی که ترم پیش استاد راهنماش بودم را دیروز پرسیدم که چقدر بناست بخاطر اون درس پروژه بمن بدن گفتند ۵۰ هزارتومن!!! خیلی وقت بود که میدونستم نمیصرفه و وفقط بخاطر عشقم به تدریس و شنیدن حرف دلم میرفتم..ولی نمیدونستم تا این حد!!! الان دیگه اصلا نمیصرفه...یه نگاهی تو اینستاگرام انداختم یه صافکاری بتونه کاری توسط ارایشگر خانم ها چقدر درامد داره!؟؟ بعضیاشون اندازه یه پزشک درآمد دارن!!....یه خانم آرایشگری تو اتوبان تهران کرج تبلیغ کرده به چه بزرگی! شنیدم که خیلی وضعش خوبه!!! خداپیش منم هم نقاشیم خوبه هم خطم هم سفالگری ام! مطمئنم از اون خانم قشنگتر عروس آرایش میکنم...میگید نه؟ امتحانش مجانیه:) کاش میشد منم آرایشگر شم! شاسی اسب سفیدم رو میبردم بالا و شاسی بلندش میکردم! اصلا با درآمد اسنپ هم مقایسه کنم بازم نمیصرفه....اصلا من برم آرایشگر مردونه بشم گمونم درآمدش بالاتر باشه....هر چند درآمد تدریس تو زندگی من تعیین کننده نیست...ولی استثمار و این همه بی توجهی به آموزش تو کشور ما قابل تحمل نیست!.....زمانه عجیبی است..متاع ما مشتری نداره....و در عوض کارهای دیگه ارزشمنده...شاید دوره ما تموم شده...
فعلا درسامو برای ترم آینده تایید نکردم...دیگه هم بنا نیست تایید کنم
تو دانشگاهی که درس میدم یه استاد پیری بود..ازش پرسیدم استاد واقعا نمیصرفه آدم وقتشو بذاره اینجا...گفت چکار کنم؟ چاره چیه؟ وقتی پنج شنبه جمعه ها بچه ها و نوه هام میان نباید شرمنده بشم...زندگی خرج داره!!
بنظرم تو ایران این شغل رو خدا به هر کی داده خیلی دوستش داشته: پسر(دختر)حاجی پولدار