نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

سحرها اگر خواب نمونم میزنم شبکه پویا!! (مگه چیه؟ بخاطر کودک درونم این کارو میکنم..همون کودکه که خیلی وقتها ازم یه مامان خوشگل و قدبلند میخواد و من دلسوزانه میخوابونم تو گوشش!)..این آقا احسان و آقای مدرّس، پارتنری شدن برای خودشون! خلاصه که کلّه سحری کلی از دست این احسان میخندم!

افطارها هم بخاطر اینکه همه سریالِ حاج رسول تولّایی رو می بینن لاجرم منم مژبورم این سریال رو ببینم!..اونجا هم از دست این نیما شعبان نژادِ خندوانه که اومده قاچاقی بازیگر شده تو این سریال میخندیم! البته سریال کاملا جدّی ای هست و به صورت نیمه یواشکی یا عریان میخواد پیام فرهنگی شو که همون حقّ الناس هست به مخاطب القا کنه....مطمئنا اگر کسی غیر امین تارخ نقش اول سریال بود نگاه نمیکردم چون معمولا  جوّ سریالهای تلویزیون تو این ماه یه جورین!  ولی چکار کنم که من بازیای امین تارخ رو دوست دارم....فعلا گزینه دیگه ای هم نیست مگر بعضی شبا که والیبال داره و اونم نمی بینم!...تنبلا فستیوال باخت راه انداختن امسال!! شبکه دو هم سریالِ بچّه مهندس داره..تقریبا اونم مژبورم..... چون صداش میاد....فقط بگم دلم برای مامان صدّیقه خیلی میسوزه..کاش میتونستم برم مامان صدّیقه و جواد جوادی رو  از دست خانم جاهد و  صورت زخمی نجات بدم!!!احسان علیخانی هم نمیشه همون ریتم گریه ای برنامه خودشو حفظ کنه؟! برادر من تو چکار داری به واکسن سرطان؟ خلاصه همیشه ماه رمضونی موج راه میندازه این احسان!

دوباره این دختر مازندرانیه(مسیح علی نژاد) برای خودش چالش اعتراضی راه انداخته که چون چند تا سفره افطاریِ  کمیته امداد تو غزّه بوده، صندوقای کیمته امداد رو میندازن دور! والا تا اونجا که من یادم میومد این صندوقا اینقدر محکم تو زمین سیمان شده بود به این راحتیا در نمیومد!!..تازه رئیس کمیته امداد هم گفته که برای هر کشوری برای نیازمندای همون کشور خرج میشه! یه عده هم چشم بسته و جوگیر، کوکورانه منتظرن ببینن مسیح چی میگه! بابا یکم فسفر بسوزونید آخه...آخه شاید مسیح خانوم بمناسبت این روزا از جای دیگه ای ناراحته و با اصل و ریشه کمیته امداد مخالفه..شما دیگه چرا؟ شوخی شوخی با صندوقق کمیته امداد هم شوخی؟! یادتان هست که اگر صندوق کمیته امداد کار نکنه چه بلایی سرتون میاد؟!!!:)

این روزا همش در مورد ساده زیستی و قناعت پیشگی صحبت میشه..همه این حرفها قبول ولی لامصب تویوتای اف جِی کروز 2018 خیلی مامانه!!!! یه سرچ بزنید تو نت ببینید نارنجیش بدجوری به آدم چیشمک میزنه...خدایا به حق این شبهای عزیز، از خرانه غیبت یه نارنجیشو بفرست من تعطیلات عید فطر باهاش برم گردنه حیران!، بعد تعطیلات قول میدم سالم با باکِ پر برش گردونم بیارم درِ امامزاده‌ای مسجدی جایی!:)...فقط بیزحمت پلاک بین المللی هم داشته باشه من بتونم یه سر به کشورهای همسایه هم بزنم! اگر سند بنام خودم باشه که چه شود!

...اخخخخخخ.اینجا رو داشته باش...خدا به همه پدر بزرگ میده به ما هم پدر بزرگ داده....یه پدربزرگ داشتیم الان باید براش فاتحه و الرحمن بخونیم ...یه پدر بزرگ هم داریم اینجوری!!

خدایا بخاطر همه چی شکرت......بابت این تویوتای اف جی کروز که بناست به زودی بدستم برسه هم بینهایت سپاس..دمت گرم!


۳۳ نظر موافقین ۱ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۰۳

در اینکه انسانها کاملا آزاد هستند و مختار، شکّی نیست..

در اینکه صاحب اختیارِ جیب و پولشون هم هستند، بازم شکّی نیست...

در اینکه آزادن پولشونو چطور و کجا و برای چی و برای کی خرج کنن، نیز شکّی نیست..به من و امثال منم ربطی نداره!

شکِّ من فقط در اینه که با خرج کردنِ پول برای این یکی یا این یکی  آرامش و رضایت درونیِ بیشتری عاید آدم میشه یا اون یکی؟ شاید اینم بمن ربطی نداشته باشه!  شایدم مقایسه درستی نباشه..

هرچند من مخالف حمایت و رسیدگی به حیوانات نیستم ولی بنظرم قبل از هر چیز همنوعان و دوروبری هامون در اولویت هستند...هر چند رسانه های جوّ زده چیز دیگری رو تبلیغ کنن!

امّا نداخانومِ درونم میگه: فرشته ها به اون یکی نزدیکترن!

۱۸ نظر موافقین ۱ ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۲۹

ارزش ثانیه را کسی میداند که در مسابقه ای نقره گرفته است.....

۱۵ نظر موافقین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۸

الان 25 آگوست هست...

و من اسب سفیدمو گذاشتم تو پارکینگ و با این ماشین نوستالژیک و آلمانیِ خیالی زدم به کوه و دمن!

یه جایی نزدیک جنگلهای هامبورگ .....

لوسی دیاکوسکا هم با من نیومد..و من لاجرم تنهایی زدم به کوه و دمن!

این جا خبری از استاد راهنما هم نیست، خوشبختانه یا بدبختانه!

ولی کرمهای داخل قوطی که بناست طعمه ماهی های رودخونه‌ی بزرگ جنگل هامبورگ بشن خیلی به هم میلولن!!

قلاب ماهیگیریم هم آماده است تا شاهد هنرنمایی من در ماهیگیری باشه! قزل آلاهای بزرگ این رودخونه اینقدر باحالن که مطمئنم دو سه تا از اون بزرگاش گیرم میاد....

راستی بنظر شما ماشینم عجیب نیست؟ این ماشین فقط و فقط حال میده یکی که موقع رانندگی کنار دستت نشسته  و خیلی فک میزنه و مختو داره تیلیت میکنه رو با یه ترمز و شل کردن در ماشین، به جلو و خارج از ماشین مثلا تو رودخونه پرتش کنی!

گوشت فیله ای هم که دیشب آماده کردم  داخل یخچال کوچیک ماشین هست تا بعد از ماهیگیری تبدیل به یه کباب جانانه بشه! وای بوی ترکیب کباب و زغال.....میدونید که چی میگم؟

و بعد از کباب چی میچسبه؟ چسب رازی؟ نه! قطعا خواب تو تخت آویز از دو درخت مجاور.....

...

...

از خیالات که بگذریم در این فکر هستم که چرا هیچوقت برای خودم نیستم....کار و درس و پروژه و مسئولیت و.. تو این مدت بدجوری منو تو  گوشه رینگ در آمپاس نگه داشته بودن..ولی من تسلیم نخواهم شد....جبران میکنم...حالا هامبورگ نشد سیاهکل یا دیلمان یا گردنه حیران که میشه...اینا هم نشد اوشان فشم و دیزین که میشه!


۱۲ نظر موافقین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۵۱

الان برای بار دومه که آزمون جامع من کنسل میشه! بیخود و بی جهت!

باید سه فروند استاد یک ساعت بشینن و به هدفِ انهدامِ برجکِ اینجانب، یکساعت وقت بذارن تا آزمون جامعِ حقیرِ سر تا پا تقصیر، اونم به صورت شفاهی برگزار بشه و بنده خِلاص بشم و برم سرِ کار و زندگیم و بچسبم به جویدنِ مقاله های بی سر و ته! و دو سه تا مقاله‌ی بی سر و ته دیگه از خودم در وَکِنَم(امیدوارم گویش برره رو درست ادا کرده باشم)..

یکی دو روز پیش شب و روزمو زیگزاگی به هم دوختم تا برای جلسه دیروز ساعت یازده و نیم، چهارتا درس رو آماده کنم که اساتید عظام شفاهی از من بپرسن ..ضمن اینکه هدف نهایی از این آزمون این هست که اساتید محترم اَدامَالله ظلّهم اجمعین،اثبات بفرمایند که دانشجویی که من باشم هِچّی نوفهمم! (کلا برای همه روال همینه نه وفقط من باشم)و  اینکه یکی از این عزیزان بتونه عقده های چند سالشه رو سر من خالی کنه! دیروز  چون علت تامّه محقق نشد و یکی از اساتید نیومد، کلا جلسه به فنا رفت! تازه خودشونم راحت کردن گفتن جلسه رو خودت هماهنگ کن! 

دیگه امروز دقیقا حسّ و حال عراقچی و تختِ روانچی رو دارم که باید برم انگلیس و فرانسه و آلمان رو هماهنگ کنم و دوباره بکشونم پای میزِ مذاکره! خودشونم یه پا کدخدان!

 دقیقا اون وضعیت، یه" اَی خِــــدا" میخواست که با کظم غیظی که در من سراغ دارید، گذشتم ونگفتم و اژبارن (اجباراً)قبول کردم....

عشقِ اول و آخرم هم که زندگیمو گره زدم به اسب چموشِ خواسته هاش!،(استاد راهنمامو میگم بابا، گنجشک سرگردانِ افکارِ بازیگوشتون نره سراغ سهیلا خانم و مریم جان و آرزو خانوم!) هم کمکی نکرد، اصلا ببخشید همین عشق اول و آخرم بود که این بلا رو سر من آورد تو این ماه رمضونی...اینم در وصف عشق اول و آخرم:

 


دریافت

 

۱۲ نظر موافقین ۱ ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۷