نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

کرونا بالاخره یه روزی میره، ولی اون روزی که کرونا بره مطمئنم ما دیگه آدمای دیگه ای شدیم! البته بشرط حیاط؟ حیات؟ هیاط؟ هیات!

راستی یه سوال  تا حالا دیدید کسی که مدام ماسک میزده کرونا گرفته باشه؟

از اونطرف تا حالا دیدید کسی که تا حالا ماسک نزده باشه و تو مناطق پرخطر هم باشه به هیچ وجه کرونا نگرفته باشه؟

من نمیخوام بگم ماسک تاثیری نداره..اتفاقا خیلی مهمه ولی کم کم دارم به این نتیجه میرسم که کرونا مثل گاز خردل نیست که هر کی استشمام کنه مثل بیژن قالپاق و باقالی تو اخراجی ها بگیره!

نمیخوام پاتو کفش سرداران سلامت بکنم ولی بنظرم این ویروس با مهندسی ژنتیکی خاصی تولید شده و جامعه هدف خاصی از ژن ها رو مدنظر داره....


۱۵ نظر موافقین ۱۲ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۱۰:۰۰
سه شنبه هفته گذشته اولین جلسه مجازی آزمایشگاه محبوب قلبها، چکاوک جنگلهای ارسبارانِ زندگی من، یعنی استاد راهنمای عزیزم، به صورت کاملا مجازی برگزار شد.
قبلش اولین جلسه آیلاند؟ آیلان؟ برخط؟ آنلاین؟ رو روز جمعه هفته گذشته با چکاوک دوتایی برگزار کردیم...جالبه ساعت 8 شروع شد و نزدیکای 10 تموم شد..گفتیم و گفتیم و گفتیم...حرفهامون تمومی نداشت با چکاوک....ببینم هنوز حافظه تون از خط اول همراهی میکنم که من دارم از صنعت جناس استعاره تشبیه ..استفاده میکنم یا حواستون رفته پیش چکاوک؟
میگم این کرونا در همه مشکلات و سختیهایی که داره، بنظرم بزگترین موهبتی که نصیب من کرد بریده شدن پای خانم سرمایی از این آزمایشگاه بود!!..یعنی الان اینقدر احساس خوشبختی میکنم که منتظرم مهران مدیری زنگ بزنه و ازم بپرسه احساس خوشبختی میکنید و من بگم خییییلی!....تازه حاضرم تمام ماژیک ها و خرت و پرت های سرمایه رو هدیه کنم به موزه دورهمی!! واقعا که بعضی آدما چقدر نچسبن! البته در مثل مناقشه نیست منظورم رفتارشونه!
این روزا هر مقاله ای از سایت سای هاب که دانلود میکنم این خانومه میاد! بنظرتون منظورش چیه؟ چی میخواد بگه؟ شیشه پاک میکنه یا داره خداحافظی میکنه؟

۶ نظر موافقین ۱۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۱۵:۴۰
دیشب از جلوی چلوکبابی محلمون رد میشدم یهو جا خوردم....کلا جمع کرده بود...دو تا داداش بودن با مادر پیرشون....مادرشون تو آشپزخونه غذا میپخت و پسرا هم کباب سیخ میزدن و ....تقریبا 15 سالشو خودم یادمه که سابقه داشتن....ولی یدفعه...کرونا و شرایط اقتصادی بدجوری همدست شدن بر علیه مردم!
راستی دیشب نوشابه لاکیدوی کاله خریدم 9000 تومن! اینم خودشو جدا کرد از بقیه!:)
یکی از پیجهای اینستاگرام  در حوزه الکترونیک یه سوالی مطرح کرده، پرسیده اگر یه مقاومت تو مدار بسوزه و رنگهاش هم از بین بره چکار کنیم مقدار اهم مقاومت مشخص بشه؟ (حتما میدونید که از لحاظ ظاهری از روی رنگهای مقاومت میشه اهم مقاومت  رو تعیین کرد)
حالا کامنت های ملت رو ببین:(یعنی با این هموطنا چطور میشه کرونا رو شکست داد؟ :)) 
  1. اینقدر آب داغ روش میریزیم تا خودش به حرف بیاد و اهمشو اعلام کنه! 
  2. با ایمان،تقوا  و عمل صالح! 
  3. به سختی! 
  4. باید به زور ازش حرف بکشیم! 
  5. دست به دامن خدا میشیم! 
  6. پوست مقاومتو جدا میکنین یا میتراشین با سمباده...سپس درون ظرفی قرار داده و ده دقیقه آبپز کنید؟! 
  7. از خودش میپرسیم! 
  8. یک تک میزنی شمارش میفته! 
  9. ازش اعتراف میگیریم! 
  10. میکاریمش تو زمین درخت که شد ازش یه دونه میچینیم میزاریم جاش تازه چندتا مقاومت هم انبار میکنیم برا روز مبادا! 
  11. اگر شانس بیاریم اونو سریع ببریم سوانح سوختگی که زنده بمونه و گرنه دیگه راهی نداره! 
  12. به همسایه اش خازن خانم میگیم چقدر مقاومت کرد تا سوخت؟! 

۵ نظر موافقین ۱۵ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۳:۰۶

نظر مثبت تون چیه جملگی اینجا رو بسپریم دست صاحبش و کلید رو هم برگردونیم و بریم در دریای موّاج توئیتر خودمون رو به دست امواج بسپریم؟

گمونم تا چند وقت دیگه هم خدا توئیتر رو آزاد کنه و دیگه قندشکن نخواد!

دیگه از وعده و وعیدهای سرخرمن و ایرانخودروییِ مسئولین بیان هم مبنی بر تغییرات اساسی خلاص میشیم!

بزنیم به آب؟؟؟ 

۲۱ نظر موافقین ۱۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۰۷:۱۹

امروز متوجه شدم یکی از بهترین وبلاگ نویسها از تابستون امسال دیگه  نمی نویسه، علت؟ فضولی و خوشمزگی یکی دو خواننده که احیانا آشنا بودن...

صد حیف که آن ماند و این یکی رفت!

  • آیا در فضای وب و در چارچوب وبلاگ نویسی می توان پاسخ مهمترین سوالات زندگی نظیر ازدواج، طلاق، بچه دار شدن، آینده زندگی و ... را یافت؟  فکر نمیکنم. 
  • چه ضمانتی برای رعایت حریم خصوصی افراد در وبلاگ وجود دارد؟ بنظرم هیچ..
  • وبلاگ بنویسیم یا ننویسیم؟ نمیدونم
  • آیا فضای مجازی انعکاس فضای واقعی است؟شاید!

متاسفانه در فضای مجازی سیبیلهای ما آقایون و عده قلیلی از بانوان دیده نمیشه و بعضی از مخاطبین تصور میکنن که ما همکلاسی شون هستیم!

لحن، جایگاه افراد، شخصیت شون و هزار ویژگی دیگه باعث میشه که بلاگرها از کامنتهای نتراشیده و نخراشیده ما برنجن!

درست مثل یه کامنت نابخردانه ای که خودم تو وبلاگ یه بدبختی به مناسبت صندلی داغ گذاشتم و شد آنچه نباید میشد!

جواب دادن به کامنتها هم خیلی حساسه، با ارواح خبیثه یا ارواح لطیفه یا ارواح ملوسه ی برخی مخاطبین باید با جانب احتیاط برخورد بشه که خدایی نکرده کسی نرنجه!

قضاوت کردن افراد هم بسیار کار بدیه! تا حالا خود من چند تا مخاطب که همشون از خانمها بودن رو حسابی رنجوندم و علیرغم اینکه سوتفاهم بود یا حقشون بود ولی خب بعدش پشیمون شدم..راستی چند سال پیش یه دانشجوی خانم داشتم که چادری بود...نمیدونم چی شد تمرین نیاورده بود یا دیر اومده بود...با لحن شوخی و جدی که معمولا قاطی میکنم و همیشه شده بلای جونم گفتم خانم شما این درس رو افتادی برو حذف کن! این تقریبا مهمترین حربه من بود که دانشجو رو یکم به تحرک وادار کنم، چندین مورد جواب گرفته بودم و به بعضی از پسرای پوست کلفت(یا بقول ما اساتید نره خرا، بلانسبت) گفته بودم یکم خودشونو جمع و جور کرده بودند و یکم رفته بودن درسخون شده بودن...حالا نگو این خانم هم شاگرد اوله و هم ازون حساس هاست!.. بعد کلاس یا وسط کلاس رفته بود کلی گریه کرده بود، پشت سرش هم درسو حذف کرده بود!! یعنی اگر من میدونستم یه همیچین تاثیر کلامی دارم الان آلک...(استغفرالله) خلاصه الان یارانه ام بیشتر بود! خلاصه دیگه ندیدم اون خانمو..ولی به دوستاش گفتم بگید من به همه اینجوری میگم و لازم نیست حذف کنه! به در میگم دیوار بشنوه! ولی دیگه کار از کار گذشته بود! مثل تیر که تو چله کمان گذاشتی و پرتاب کردی..دیگه رفت که رفت! خدا از سر تقصیرات ما بگذره با این دو کلام سوادی که داریم یا نداریم چقدر ملت رو اذیت میکنیم!!!....اون پسر بوکسوره رو انداختم!!..اون دختر کاراته کاره کمربند مشکی رو انداختم!!!..این خانم چادری رو باعث شدم حذف کنه!!!...ولی خوشحالم که یه پسره رو نصفه و نیمه به راه راست ارشاد کردم....داستان از این قرار بود که یه روز وسط کلاس دیدم یه پسره با کلاه کاسکت و لباسای پاره و پوره و خاکی اومد رفت ته کلاس نشست...بهش گفتم از اینکه وقتتونو در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم ولی ما دیگه یواش یواش داشتیم میرفتیم! گفت استاد ببخشید دیر اومدم...با موتور تصادف کردم باعث شد دیر بیام...گفتم جدا؟ کجا با چی؟ گفت با یه پرشیای نوک مدادی..نامرد زد و در رفت! گفتم حالا خیلی کلاس من واجب بود با این هیبت بیای سر کلاس؟ گفت استاد درستون مهم بود ترسیدم عقب بیفتم! (حالا یا منو گرفته بود یا جدی می گفت رو نمیدونم..ولی بنظرم جدی می گفت پسر پرتلاشی بود) گفتم ببین از فردا میری موتورتو میفروشی والا میندازمت! گفت استاد راه نداره؟ گفت نه! راه مسدود است! موتور وسیله نیست که..البته هستا ولی برای رسیدن به جهان آخرت!..گفت باشه استاد میفروشم..هفته بعد دیدمش گفت فروختم..گفتم سند بیار..فکر کنم آورد....ولی بی وجدان شنیدم درسه رو که پاس کرده ترم بعد رفته دوباره یکی خریده:) بی وجدان!

خلاصه در دوران کسادی بازار وبلاگ همین تک و توک خواننده هم غنیمته!

هر کسی هم گفت من برای دل خودم مینویسم. بهش بگید برو تو دفترچه یادداشتت بنویس! اگر گفت خودکار گرونه یا دفتر یاداشت ندارم یا قدیمی شده و میخوام اینجا بنویسم بگو پس بذار منم بخونم و هر جور خواستم قضاوتت کنم، اگر گفت لازم نیست قضاوتم کنی تو این حق رو نداری، بگو کجای کاری شما؟ قضاوت حق مسلم ما ایرانیهاست!


۸ نظر موافقین ۱۵ ۲۲ تیر ۹۹ ، ۱۷:۲۹