نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

گر نگهدار من آن‌ست که من می‌دانم

شیشه را در بغل سنگ‌ نگه میدارد

۵ نظر موافقین ۱۳ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۸:۳۴
صبح ها اول وقت حدودای ساعت 6 صبح دانشگاه بود، البته دلیلش بیشتر فرار از ترافیک صبحگاهی بود...چون منزلشون تا دانشگاه دور بود و نقطه مقابل دانشگاه در تهران محسوب میشد...
هر وقت ماشین شونو میدیدم متوجه میشدم که امروز دانشگاه  تشریف دارند...
هر وقت میدیدمشون تواضع مثال زدنی اش بیشتر از همه تو چشم میزد...با همه هم متواضع بود....چه زمانی که دانشجوش بودم تو دوره لیسانس و چه بعدها که با هم مشترکا داوری مقاله یا داوری پروژه داشتیم
تو یکی از جلسات که منم حضور داشتم دفاع تمام قدشون رو از خودم فراموش نمیکنم که جلوی همه از من تعریف کرد و گفت آقای احسان ....تو زمینه تخصص دارند....تو این موضوع ایشون! 
موفقیت های همه رو میدید....محبت ها و خوبی های بقیه رو میدید...غروری نداشت که مانع دیدن بشه.......حتی با همون عینک درشتش، خوبی های دیگران  رو حتی در حد یه ابسیلون میدید....
تو ترم هایی که به عنوان استادم بود و من دانشجو بودم و اگر اشتباه نکنم 9 واحد درسی با ایشون داشتم، ندیدم برای دانشجویی شاخ و شونه بکشه، کسیو تحقیر کنه، خودشو بالاتر ببینه یا.....مثال هایی که میزد سرکلاس همه فنی بود......شوخی هاشم فنی بود...لبخندهاش از ته دل بود و زیبا.....نسبت به بقیه اساتید باسوادتر بود..
تقریبا میشه گفت من از ایشون غّر نشنیدم، چه زمانی که دانشجوش بودم چه زمانی که نبودم، تو سلف غذاخوری دانشگاه ظرف غذاشو میگرفت دستش و میومد پیش من می نشست، با هم از همه جا صحبت میکردیم.....آدم پیچیده ای نبود و من با ایشون خیلی راحت بودم....برخلاف بقیه که خیلی پیچیده ان و با پلتیک باید باهاشون مذاکره کنی تا معاشرت...
یادمه یه بار می گفت دانشجوی دکترا باید جوری باشه که بعد کار پژوهشی و شبیه سازی هاش، یکی دو ساعت هم بره استخر، منظورش این بود که باید تفریح رو فدای درس نکرد....
خانمش هم استاد دانشگاه بود....برتری دیگران نسبت به خودش هیچ وقت حس رقابت یا حسادتش رو برانگیخته نکرد......حتی در مورد خانمش.
در یک کلمه دوست داشتنی بود.....هیچ وقت چهره اخموشو یادم نمیاد...هر وقت منو می دید لبخند میزد....برای بقیه هم همینطور بود
خیلی دوست دارم بیشتر بنویسم ازش.....
ولی چه فایده؟ هنوز که هنوزه باور نمیکنم ایشون رو همین چند روز قبل از دست دادم...دو هفته ای بود درگیر کرونا بود....وبعد از بهبودی به علت سکته یا ایست قبلی ناشی از لختگی خون.....شاید اگر واکسن زودتر رسیده بود و ایشون واکسن زده بود...نمیدونم.....من از تمام کائنات خبر ندارم و  مسئول شایدها نیستم....مهم اینه که یکی از باسوادترین و یا اخلاقترین اساتید دوره کارشناسی مو از دست دادم....
هنوز که هنوزه دوست دارم برم ببینمش....باهاش گپ بزنم و بگیم و بخندیم....
دلم برای لبخندهاش، مشاوره هاش و ....تنگ شده...واقعا خیلی زود بود برای رفتنش.....خیلی جاش خالیه..خیلی
با مردم آن‌چنان معاشرت کنید که اگر مردید برای شما اشک بریزند، و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما آیند.(حضرت علی(ع))
و ایشون بنظر من اینگونه بود:

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است....می چیند آن گلی که به عالم نمونه است.




۷ نظر موافقین ۱۰ ۲۵ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۰

یکی از لذتهای زندگی برای من اینه که بشینم مشاهده فایلهای ضبط شده رو که تو ادوبی کانکت درس دادم رو دوباره خودم گوش کنم..

باور کنید دوباره که گوش میکنم خودم ریسه میرم از خنده...از مطایبه ها و گوشه و کنایه هایی که کنار درس دادن میدم!

میگم چرا دانشجوها دونقطه پرانتز میذارن گاهی اوقات...نگو اونا هم خنده شون میگیره و صداشون در نمیاد

واقعا عاشق درس دادنای خودم شدم!



۷ نظر موافقین ۱۴ ۰۶ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۵

واقعا این حرکت های چیپ یعنی چی؟ البته بگذریم که بعضیا هم بدشون نمیاد!!

خب پسر خوب! شانستو امتحان کن.....با دوچرخه ات از روش رد شو....

یا مثلا یه تصادف ساختگی

۰ نظر موافقین ۱ ۰۶ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۳۸

شعرهای پروین اعتصامی در عین سادگی خیلی هم زیباست...دیروز وسط کلی شبیه سازی و مسائل پیچیده ذهنی، دیوان پروین اعتصامی رو برداشتم و چند تا مثنوی خوندم تا حالم جا اومد....

یه مثنوی براتون میذارم شما هم بخونید بد نیست:


عدسی وقت پختن، از ماشی...روی پیچید و گفت این چه کسی است

ماش خندید و گفت غره مشو...زانکه چون من فزون و چون تو بسی است

هر چه را میپزند، خواهد پخت...چه تفاوت که ماش یا عدسی است

جز تو در دیگ، هر چه ریخته‌اند...تو گمان میکنی که خار و خسی است

زحمت من برای مقصودی است...جست و خیز تو بهر ملتمسی است

کارگر هر که هست محترمست...هر کسی در دیار خویش کسی است

فرصت از دست میرود، هشدار...عمر چون کاروان بی جرسی است

هر پری را هوای پروازی است...گر پر باز و گر پر مگسی است

جز حقیقت، هر آنچه میگوئیم...هایهوئی و بازی و هوسی است

چه توان کرد! اندرین دریا...دست و پا میزنیم تا نفسی است

نه تو را بر فرار، نیروئی است...نه مرا بر خلاص، دسترسی است

همه را بار بر نهند به پشت...کس نپرسد که فاره یا فرسی است

گر که طاوس یا که گنجشکی...عاقبت رمز دامی و قفسی است


۳ نظر موافقین ۱۵ ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۷