عاشقی بودست در ایام پیش
پاسبان عهد اندر عهد خویش
سالها در بند وصل ماه خود
شاهمات و مات شاهنشاه خود
عاقبت جوینده یابنده بود
که فرج از صبر زاینده بود
گفت روزی یار او که امشب بیا
که بپختم از پی تو لوبیا
در فلان حجره نشین تا نیمشب
تا بیایم نیمشب من بی طلب
مرد قربان کرد و نانها بخش کرد
چون پدید آمد مهش از زیر گرد
شب در آن حجره نشست آن گرمدار
بر امید وعدهٔ آن یار غار
بعد نصف اللیل آمد یار او
صادق الوعدانه آن دلدار او
عاشق خود را فتاده خفته دید
اندکی از آستین او درید
گردگانی چندش اندر جیب کرد
که تو طفلی گیر این میباز نرد
چون سحر از خواب عاشق بر جهید
آستین و گردگانها را بدید(ادامه دارد)
چند نکته اخلاقی در این ویدئو هست که ممکن است برای شما هیچ جذابیتی نداشته باشد....ولی برای من تاثیر گذار بود..
دریافت
حجم: 29.7 مگابایت
مختاری/پیر دانا/ نگار الرعایا/ برق آسا /آتاری/ بادیگارد/ امید/ پلوتون /دوکندس / مامان ستاره /گوی