نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «جوجه دکتر :: دکترا» ثبت شده است

تو پست قبلی نوشته بودم که فرشته ایمیل داده که یه هدیه کوچیک برات دارم، چند وقت پیش رفتم اتاقش و در کمال ناباوری، یه جعبه کوچولو که با کاغذ کادوی رنگارنگ و زیبایی کادوش کرده بود رو بهم هدیه داد.. بهم گفت بازش کنم و وقتی باز کردم.....

از تعجب خشکم زد! هدیه فرشته یه یه مهر ژلاتینی اتوماتیک بود که داده بود برام ساخته بودن.....روش نوشته بود:"دکتر احسان...." ...انگار دنیا رو بهم دادن..خیلی خوشحال شدم...اینکه فرشته برام وقت گذاشته بود و این مهر رو گرفته بود و من این مهر و این عنوان رو از فرشته میگرفتم برام خیلی ارزشمند بود.. خوشحالیمو کاملا بروز دادم که که فرشته متوجه بشه و چندین بار تشکر کردم و گفتم که این هدیه از طرف شما برام خیلی ارزشمنده...

همینجا باید اعتراف کنم که من فرشته رو خیلی دوست دارم و بنظرم غیر قابل پیش بینی ترین و ارزشمندترین هدیه زندگیم رو ازش گرفتم...بنظرم خیلی هم خوش فکره که منو دچار چنین شگفتانه ای کرد....


(تو پست قبلیم نوشتم فرشته کیه)


۵ نظر موافقین ۸ ۱۲ آذر ۰۲ ، ۰۳:۳۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۱:۲۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ تیر ۰۲ ، ۰۶:۲۰

دیگه با فرشته ندار شدیم....دوست دارم یه روز منو دعوت کنه خونشون..چند باری تا یه جایی رسوندمش....دردل هاش با من بیشتر شده...نمیدونم چرا منو رها نمیکنه؟( فرشته= استاد راهنمای جان که صد البته آقا هستند)


۱۱ نظر موافقین ۹ ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۹

 "اگر سر کلاس بودی و برای جا انداختن یک مطلب مجبور شدی معلق بزنی، باید بزنی. چون تو حقوق می‌گیری که یاد بدهی، نه این‌که بگویی من استاد هستم. وقتی مطلب را یاد دادی فرآیند آموزش انجام‌شده است و صرفاً حضور در کلاس کافی نیست، بلکه بازده کار مهم است." 

لینک


خیلی نصیحت پر مغزی هست فقط نمیدونم وقتی استاد برای یادگیری بیشتر دانشجو معلق زد و دانشجو هم برای مقاومت در برابر یادگیری بیشتر، معلق زد، واقعا تکلیف چیست؟!

۸ نظر موافقین ۱۶ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۷

من هی میگم مقاله کنفرانسی دیگه از ما گذشته....ما الان باید لب علمو جابجا کنیم، این پسره(دانشجوی  دکترا که رفیقمه) میگه نه حداقل یه دونه از خودت مقاله کنفرانسی دروَکن! آخه من الان خیز گرفتم برای یکی دو تا ژورنال معتبر به امیدخدا...به استاد راهنمای جان میگم، میگه بفرست اشکال نداره...الان که فرستادم نشستم کلی هم وبینار تهیه کردم با هزار زحمت، استاد راهنمای جان میگه چرا این یکی کنفرانس؟، بفرست اون یکی کنفرانس!:(، میترسم اون یکی کنفرانسم بفرستم بگه نه منظورم اون یکی کنار این یکی کنفرانس منظورم بود!:) استاد راهنمای جان اصلا تو هر کنفرانسی عخشت بکشه بگو من برات مقاله میفرستم! اینقدر خاطرت برام عزیزه که اصلا تو این کرونایی حاضرم برم اندونزی کنفرانس! البته اگر یه کوچولو همه هزینه هاشو قبول کنی که نور علی نور میشه.....منم قول میدم براتون سوغاتی بیارم:)))

۴ نظر موافقین ۱۵ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۴:۴۷

گیرم که در باورتان به گل نشسته ام!

و شبیه سازی و مقاله ام از ضربه های داوری تان زخم دار است!

با ریشه چه می کنید؟


گیرم که بر سر این سابمیت بنشسته در کمین ریجکت کردنید

اکسپت را علامت ممنوع می زنید!

با جوجه های نشسته در دانشگاه چه می کنید؟:)


گیرم که ریوایز می زنید!

گیرم که ریجکت می کنید!

گیرم که شبیه سازی اضافه می کنید!

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ :)


تجاوز به این شعر زیبا توسط بنده حقیر انجام شده است.. با عرض پوزش از صاحبان اندیشه و خرد..

۱ نظر موافقین ۸ ۱۲ مهر ۹۹ ، ۱۸:۰۱

دیروز روز شستن ارشدها و پهن کردن بعضیاشون روی بند بود!!!! البته من نَشُستم، اولا که من کاره ای نبودم دوما که خب بعضی از ارشدا نامحرمن!  در واقع  استاد راهنمای جان زحمت شستشو رو کشیدن!

آقایون و خانمهای ارشد خیال کردن اومدن خاله بازی!!! البته نه همه شون بعضیاشون...

خوشم اومد دکتر.... حالشونو کرد تو قوطی!!

طرف  فلان تاریخ تو جلسه مجازی آزمایشگاه ارائه داشته نیومده! خبر هم نداده....بعد دکتر، حسابی شاکی شده بود...گفت ما واقعا جهان سومی هستیم...مثل این می مونه طرف تو ژاپن سخنرانی داره 15 نفر منتظرشن ولی سخنران نیاد! خبر هم نده! بابا اصلا بعد یه هفته بعد بیاد عذرخواهی کنه! اون کار هم نکردن!

خدائیش من به استاد راهنمامون حق میدم..بعد تو گزارش سمینارها هم  چند بار گوشزد کردن قوانین نگارشی رو، بازهم دانشجو رعایت نمیکنه! 

خلاصه خیلی شاکی بود..حق هم داره

امروز تو واتس اَپ به یکی از این پسرا پیام دادم میگم فلانی کجایی؟..میگه  شهرستان!...میگم چرا تو جلسات ازمایشگاه شرکت نمی کنی؟ میگه...میخوام انصراف بدم برم تعمیرات موبایل! آخه من عاشق کارای عملی ام...(البته کارهای فنی منظورشونه نه از اون عملیا!) الان دارم دوره اشو میگذرونم.....کلا میخوام بزنم تو این کار...گفتم لااقل به دکتر خبر بده...گفت خودش متوجه میشه...گفتم حیفه..گفت حیف عمر منه! دیدم بیراه نمیگه!..خدایا نسل  جدید چقدر حکیمانه صحبت میکنه:)

خلاصه نمیدونم بخاطر علاقه است، بخاطر مسائل اقتصادی و کروناست، عاشق شده، قاشق شده یا هر چیز دیگه...خیلی وقته دانشگاه های ما اونی نیست که باید باشه...صرفا شده یه کارخونه تولید مقاله...اونم به سفارش اونوریا......نمیخوام تعمیم بدم..همه جا اینجوری نیست ولی خیلی جاها اینجوریه..ولی برام خیلی عجیب بود موقعیتی که خیلیا براش سر و دست میکشنن رو براحتی اون دانشجو بیخیال شده..حالا همه به کنار وقت منو بگو چقدر برای موضوع تزش براش فک زدم! حرومت باشه تعمیرکار موبایل!

ضمنا برای اینکه اولا رشد روزافزون دانشجویان دکترا کنترل بشه و این همه دکتر نداشته باشیم و خلاصه جا برای ما تنگ نشه!  و بعد برای اینکه واقعا بعضیا هدف زندگی شونو واقعا پیدا کنن و خیال نکنن تو تحصیلات تکمیلی واقعا خبریه، شما رو ارجاع میدم به  پست  چرا دکترا نمیخونی نوشته گهربار از استاد شعبانعلی، بنظرم خیلی خوب توصیف کردن این موضوع رو..

۴ نظر موافقین ۱۴ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۵۵