ولی قبول نییست.
من دلم عروسی میخواد.
خوشحال شدم عروسی داریم.
چی میشد جناب فرشته، بانو میبودن؟ :(((
😂 چرا ما دانشجوها فکر میکنیم استاد راهنماهایِ جان در حکم دوستانمون نزدیکمون هستند؟
موندم چرا اسمشو گذاشتین فرشته که هر بار مجبور باشین توضیح بدین کیه و آقاس :))
ای بابا 👩🦯👩🦯👩🦯
فراموش کرده بودم اقاست
ولی یادم بود استاد راهنماتونن
خواستم بگم شاید علاقمند شدن
این بده
زودتر تمام کن ان پایان نامه را استاد
اون جمله " دوست دارم منو دعوت کنه خونشون" جالب بود((:
همیشه دلم می خواسته دایره دوستام وسیع باشه، یه جوری که از گوشه و کنار ایران دوست صمیمی داشته باشم ولی هیچ وقت این برام کافی نبوده، الان فهمیدم چون در ادامه دوست دارم که منو دعوت کنن خونشون(((: اینجوری قشنگتره😅دنیا رو که نگشتم حداقل ایرانو با لیدرای محلی بگردم😁
داشتم به این فکر میکردم من هربار در جایگاهی مثل فرشته بودم در اسرع وقت ارتباط هام جمع شدن ،(چون به محض حس این که تو چنین روابطی با آدما دارم به سمتی میرم که از مسائل شخصیم حرف بزنم به خودم اخطار میدم)و در این لحظه وقتی از جانب طرف مقابل به اون شرایط نگاه کردم عذاب وجدان گرفتم هرچند هنوزم معتقدم کارم درسته 🤦♀️
خلاصه که استارت صمیمیت با استاد راهنمارو اگرم قراره بزنید بنظرم وقتی بزنید که دیگه استاد راهنماتون نیست. اینطوری برای هردو شرایط راحت تره
این که علاقمند هستن بده
که چی نشه
یه اقا به یه اقا علاقمند باشه بده دیگه😅
چندشناک میشه
که تموم نشه که چی نشه😅
چه عکسه حس و حالش خوبه :)