نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵۷۲ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

چند وقتیه پورت یو اس بیِ فلشم شکسته....هنوز فرصت نکردم یکی بخرم...رادیو شده مهمون من و اسب سفیدم...یادش بخیر...شماها یادتون نمیاد..اون اوایل که رادیو پیام اومده بود...ما عشق رادیوها عاشق برنامه های داریوش کاردان بودیم...چند سال قبل هم کافه رادیوی مهران دوستی رو دوست داشتم..خدا بیامرزدش.این برنامه ها بقول معروف سگ داشت! بدجوری ما رو وابسته کرده بود...یه مدت بنفشه رافعی تو برنامه صبحگاهی رادیو جوان....قبل از اونکه رادیو جوان رو به اون فاطمه صداقتی فلان فلان شده به صورت کنترات بدن! آدمی که به شدت من متنفرم ازش!!!....کلا از اجرای هر مجری خوشمون اومد تو رادیو دیر زمانی نپایید! تلخیو تو خوب بلدی شیرین بودن کار تو نیست!...البته بودند کسایی که اجراهاشون طولانی بود....دیگه فرصت فکرکردن به این چراها رو ندارم...بعضی وقتها برنامه های علمی رادیو گفتگو رو که شبها پخش میشه و در مورد نجوم هست و تِم آسمان شب رو داره گوش میدم و ...و چه میدانند نسل جدید رها در اینستاگرام که قصه شب چیست؟!!!!

از وقتی برنامه زندگی پس از زندگی رو دیدم یکی از فامیلا رو دفعه دومه که دارم خواب می بینم! دیگه یه جوری شده آدمها رو ریز می بینم و همه رو تو یه بازی استراتژیک تصور میکنم و من از بالا دارم تماشا میکنم....دیگه برام واقعا هیچ چیزی مهم نیست بجز یه تویوتای اف جی کروزر 2023:)  حتی اگر شده باشه به قیمت ورود به  دهک 10 برام تموم بشه!:)

دریافت 

۴ نظر موافقین ۹ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۳۵

امروز صبح خواب یکی از فامیلا رو دیدم...زن وشوهر که به رحمت خدا رفتن تو خواب اومده بودن خونه ما

از صبح فکرم درگیره...تقریبا پیامشون رو متوجه شدم

با مشورت خواهرم متوجه شدم که چکاری باید براشون انجام بدم

این برنامه زندگی پس از زندگی بدجوری منو گره زده به حقایق اون دنیا...هر چند نه کامل وقت دارم این برنامه رو ببینم و نه چیزی از حقایق اون دنیا میدونم

بعضی وقتا به ذهنم میرسه کلا بجای وقت گذاشتن برای این دنیا و سروکله زدن با آدمای این دنیا، تلاش کنم با آدمهایی که در اون دنیا هستن بیشتر مراوده داشته باشم

۴ نظر موافقین ۱۲ ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۵۶
وقتی که صبح چند روز پیش یک  ماشین چینی مشکی رنگ تو اتوبان، از آب پاش ماشینش استفاده کرد که با برف پاکنش  شیشه جلوی ماشینش رو در حین حرکت تمیز کنه، و  همزمان فواره ماشینش اینقدر ارتفاع داشت که شیشه اسب سفید من رو هم خیس کرد بگونه ای که نتونستم جلومو ببینم و منم برف پاک کن زدم  تا جلومو ببینم و به دلیل این اتفاق از کوره رفتم و حسابی از ماشین چینی مشکی رنگ عصبانی شدم، و در ادامه سرعت گرفتم و رفتم جلوی ماشین چینی مشکی رنگ و منم براش آب پاش زدم تا دوباره همزمان هر دومون با هم غسل تعمید کنیم (شیشه هامون رو پاک کنیم) و بعد کار به جاهای باریک کشید (البته من سعی کردم از بیضی ادب خارج نشم!) متوجه شدم که مطالعه دو کتاب "نمیگذارم کسی اعصابم را بهم بریزد" و "روابط بدون خشونت" برای من کارساز نبوده و شاید باید دوباره اونا رو مطالعه کنم! البته شاید دلیلش این باشه که من کتابها رو هنوز به آخر نرسوندم و کتاب دوم رو هم تازه شروع کنم به توصیه یکی از بلاگرهای عزیز که الان راستش اسمشون یادم نیست، هرچند اعتقاد دارم که واقعا کتاب نمیتونه خلق و خوی آدمها رو عوض کنه(البته من آدم خیلی عصبانی ای نیستم و خیلی خودمو کنترل میکنم ولی در مورد اسب سفیدم کوتاه نمیام!)، شاید بتونه لحظات خوبی رو برای آدمها بسازه، ولی نمیتونه خلق و خوی آدمها رو کلا عوض کنه،  البته خب بدون تمرین و ممارست هم تغییر خلق و خو کار محالی هست و نیاز به تمرین داره...در کتابِ "نمیگذارم کسی اعصابم رو بهم بریزد" پایان هر فصل تمرین داره و خب من تاحالا تمرینی که توش انتگرال نباشه رو حل نکردم:) ولی سعی کردم تمرینهاش رو هم حل کنم! یه نکته ای که از همین کتاب یاد گرفتم اینه که ما برای عصبانی نشدن باید به سه عامل فاجعه سازی، باید سازی و توجیه سازی توجه کنیم....خیلی جالب برای هر سه مورد مثالهایی میاره! مثلا در مورد همین کاری که ماشین چینی سیاه با اسب سفیدم کرد، من نباید فاجعه سازی میکردم...یا این اتفاق رو نباید به فاجعه تبدیل میکردم... من فکر کنم بعد از چند بار مطالعه این کتابهای ارزشمند، این بار اگر کسی با آب پاش ماشینش، اسب سفیدم رو غسل تعمید داد، کاری کنم که با انحراف ماشینش  از جاده بفرستمش بره ته درّه!!! :) اگر کتاب دیگه ای در این زمینه میشناسید لطفا معرفی کنید:)

ترجمه نوشته عکس: من برای دفاع از خود اقدام کردم!
۰ نظر موافقین ۱۰ ۲۱ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۲۶

چند روز پیش متوجه شدم آرم اسب سفیدم در کمال ناباوری نیست! مشخص بود که دقیقا یه نفر با زور اونو کنده! البته امیدوارم اسب سفیدم دردش نیومده باشه....من میتونم دو جور عکس العمل داشته باشم::

ری اکشن1: خدا بگم چکارت نکنه دزد نابکار!!! چکار به آرم اسب سفید مردم داری؟ آخه اون آرمو میخوای به کجات بزنی؟ دستت بشکنه که ماشینمو از قیمت انداختی  و...

ری اکشن 2: خدا رو شکر که آرم اسب سفید من توجه یه نفر رو به خودش جذب کرده...چرا آرم اسب سفید بقیه رو نکنده؟ حتما آرم اسب سفید من یه ویژگی مثبتی داشته! از دزد محترم ممنونم که به من یادآوری کرد حتی آرم اسب سفید من هم ارزشمنده چه برسه به چیزای دیگه ای که دارم!..ممنونم ازت دزدِ آرمِ اسب سفیدم!


۰ نظر موافقین ۱۵ ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۲۲

یا راهی خواهم ساخت یا ساختی خواهم راه:)

یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت....

چند روز پیش این جمله بدجوری افتاده بود سر زبونم...

داشتم با یکی از این جوونا یه ستاپی رو می چیدیم و چون تو هر قسمت به ابتکار یا روشی برای حل مشکل لازم بود، لاجرم این جمله رو به زبون می‌آوردم و مشکل رو حل میکردم ..  از بس این جمله رو گفتم، تقریبا سرویس شون کردم:)

یا راهی خواهم ساخت... یا راهی خواهم یافت!. 



۵ نظر موافقین ۱۷ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۳۷

دل، خون شد و چشم اشکبار...قلب ما ایرانیها هم آتش گرفت....(حادثه تروریستی افغانستان)


۳ نظر موافقین ۱۴ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۲۶


باران ببارد میروی باران نبارد میروی…!
این بغض بی صاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
بی من شدی راهی چرا؟
از من نمیخواهی چرا، کاری کنم پیدا کند
پایان خوش این ماجرا…

&&&


۰ نظر موافقین ۱۳ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۵۷

دو روزه از کار و زندگی افتادم!!:(....اصلا حسّ برگه صحیح کردن ندارم!...ولی باید صحیح کنم...اصلا حسّ جمع زدن نمرات رو ندارم...ولی باید جمع بزنم!......نمیدونم چرا من وقتی مجبور میشم تا یه تایمی یه کاری رو آماده کنم، برونکای درونم(اهریمن) مخالفت میکنه و هی لج میکنه! یعنی من باشم  ترم بعد میانترم بگیرم! دقت کردم هیشکی از اساتید میانترم نگرفته! من چرا این همه تعهدم بالاس؟ چرا یکی منو از برق نمیکشه؟ راستی امروز، روز عدد پی هست..همون سه ممیّز چهارده  یا همون سه عدد صحیح و چهارده صدم!!!!..چقدر فکر میکردیم این عدد مهمّه...کاش اون موقع بهمون میگفتن هیچ زمینی متراژش با عدد پی حساب نمیشه! 




۴ نظر موافقین ۱۵ ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۵۵