روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شده بود.
این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد به دنبال گنج.
او در مدت زندگیش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه 5 سنتی ، 19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25 سنتی ، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده 1 دلاری پیدا کرد.یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت.
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد!
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد!
@TebyanOnline
بومیان ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمیتوﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
باور و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ. ما زندانی افکار خودمان هستیم.
بنظرم یکی از مهمترین مشکلات وبلاگ نویسی، نبود یک ارتباط منسجم و ساختار یافته بین کاربران وبلاگ نویسی هست
یه مثال بزنم، من یا شما یک تعداد از وبلاگ ها رو دنبال میکنیم بر حسب سلیقه و یا علایق خودمون
در بعضی موارد در صفحه وبلاگی که دنبال میکنیم و وبرای خودمون نیست پیام هم میذاریم
ولی هیچ وقت نمیتونیم از پاسخ صاحب وبلاگ مطلع بشیم مگر اینکه دوباره به همون صفحه سر بزنیم و این متضمن صرف وقت هست
لذا پیام ها در صفحه صاحب بلاگ و پاسخ هاش همون جا خواهد موند
این روال بنظرم مناسب نیست
اگر هم ارتباط نداشته باشی و صرفا با وبلاگ خودت کار کنی که شدنی نیست
جدیدا هم که لیست وبلاگ های بروز شده قابل رویت نیست
اگر با فروم یا انجمن آشنا باشید این مشکل در اونجا وجود نداره و موضوعات خیلی کلاسه بندی شده تر هست
البته وبلاگ مزایایی داره که فروم نداره ولی بنظرم این مشکل در وبلاگ نویسی آزاردهنده است.....
تو تلگرام به همچین مطلبی برخوردم گفتم برای شما هم بذارم..جالب بود بنظرم:
مردی گفت:
وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود
که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده!
وقتی نامزدشدیم،
بسیاری را دیدم که مثل او بودند!
وقتی ازدواج کردیم،
خیلی ها را از او زیباتر یافتم!
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
مهمترین هنر زندگی ماشینی همینه که ما انسانها رو به طور خیلی نامحسوس ؛
آهسته آهسته و خاموش، داخل قوطی کبریت هایی جا داده که با افتخار بهش میگیم
آپاراتمان!!!!
انسانهایی در کنارهم از لحاظ فیزیکی ولی کیلومترها دور از هم از لحاظ روحی و فکری...
بی خبر از هم، همگی دوان دوان به سوی قله هایی که فکر میکنیم اسمشون پیشرفته ولی سرابی بیش نیست...
هیچ وقت نوستالژی حسنک کجایی رو فراموش نمیکنم..داستان کتاب درسی سال سوم یا چهارم دبستان..
چقدر هم هوادار داشت حسنک..همه دوستش داشتند از چرنده و خرنده و همه و همه به حسنک احتیاج داشتند.......
ما ما.....یعنی من گرسنه ام- دقت کنید "ما ما" نه من من؟؟؟
از شوخی که بگذریم دلهای نزدیک ، محبت، انسانیت، دوست داشتن و اینکه برای هم مهم باشیم و مهم بمانیم ثروت بزرگی است.
هرچند در این زندگی ماشینی کمر کسی پیدا میشه به ما بگه فلانی کجایی؟ یا دقیقا کجایی؟؟؟!!!