بد نباشه یوخ؟ - شماره 4
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون آبدارچی پیر شرکتمون( شون/ تون) خیلی ازم راضیه!
البته من تمام روزای هفته نیستم اونجا ولی خیلی راضیه ازم!
میگه تو حالا منو آزارم ندادی. خدا کمکت کنه. من از تو راضیم. هیچ وقت نگفتی چرا دیر چایی میاری. هیچ وقت نگفتی چرا اینجا رو تمیز نکردی. چرا دیر اومدی. چرا زود رفتی. چرا چایی امروز کمرنگه. چرا پر رنگه. میگه من تا حالا از تو بدی ندیدم. خدا خیرت بده. کاش همه مثل تو بودن...
تو دلم میگم خدایا شکرت اولا این پیرمرد نمیدونه من چه آدم رذلی هستم دوما اگر بما تویوتا ندادی باز خدا رو شکر یکی از بنده هات از ما راضیه. یعنی ممکنه زیر تابوتم برام گریه کنه؟
حالا جو رو احساسی نکنیم ولی شاید باورتون نشه من جلوی مهندس و دکترا برای این پیرمرد که میاد اتاقم به احترام سنش از صندلیم بلند میشم. البته لازم بذکر دیشب تو اتوبان به هر ماشینی که تو لاین سرعت چراغ زد راه ندادم! کد بورسی هم ندارم! خیلی هم به تویوتا فکر میکنم. میگم بد نباشه یه وخ؟! :)
یاد هوشنگ افتادم تو سریال هیولا که هر پیشنهاد خلافی رو میخواست قبول کنه اول میرفت دو سه تا پیرزن 90 درجه رو از خیابون رد میکرد بعد میرفت اون پیشنهاد رو قبول میکرد:)
اوهوم
درک میکنم
پیرمردا از منم خوششون میاد :)