نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بیست و شیشم اردی بهش - سم نان

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ب.ظ

اصلا میگید من از صبح تا الان کجام؟ نه اصلا براتون مهمه؟ میدونم که همه الان تو دلتون میگید نه!!!

واقعا دمتون قیژژژ......ما رو باش با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر!!!

صبح ساعت شیش و نیم راه افتادم به سمت شهر سم نان سیتی، اونم تنهایی با اسب سفیدم..

لابد میپرسید برای چی؟ مج بور بودم.....دو یو آندرستند؟ مج بور!!!

خلاصه صبح خوابالو خوابالو بهر جون کندنی بود خودمو رسوندم سم نان سیتی..

رفتیم خلاصه یه سری به دانشگاهشون زدیم . در کل ارزیابی خوبی نداشتم..وسط برهوت یه دانشگاه زدن یه عده بچه های مردم رو هم گذاشتن سرکار که درس بخونن

رفتم سطح علمی استاداشون رو هم ارزیابی کردم و در کل نواقصی موجود هست که البته کسی ازم نخواست بهش بگم منم به هیشکدومشون نمیگم!!! البته بنا بود اونا منو ارزیابی کنن ولی من پیشدستی کردم!

خلاصه ما کلا دو نفر بودیم که رفته بودیم! نمیدونم بقیه کجا بودن و چرا نمیخواستن تو این بیابون به غلامی پذیرفته بشن؟

برگشتنه فکر کنم سریعتر اومدم ولی هوا خیلی گرم بود..رسیدم تهران دو ساعت دقیق گرفتم خوابیدم خیلی فاز داد ...

الغرض خیلی به خودم سپردم از اون مرکز علمی بیابانی براتون عکس بگیرم و بذارم ولی از بس عجله داشتم و هول هولکی رفتم و اومدم که کلا فراموش کردم ولی یه سری عکس از گردنه آهوان اونم از تو ماشین گرفتم میذارم....

(میگم این عکسا رو گذاشتم بد نباشه یه وخ؟ واقعا عجله داشتم همینا رو هم تو ماشین گرفتم هنر کردم..ضمنا عکس بچه مردم رو هم نذاشتم که یوخ بیاید کنکم بزنید!!!! : دی)


نظرات  (۵)

واقعنم وقتی شما از صب نوشتن و آغاز نکنی و تاشب 2- 3 تاش نکنی باید نگران شد :پی
کوهاتونم قشنگن مث کوهای مان دیگه حالا با یه اسم دیگه مثلا
پاسخ:
هیچی دیگه یعنی ما زیاد می نویسیم!
کوهای خودتون قشنگه...این کوهها اگه مال من بود همه رو صاف میکردم برج میساختم:دی
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۵۱ سیّد محمّد جعاوله
عالی بود
پاسخ:
مرسی
از صبح نبودید باید نگران بشیم عایا؟؟؟ یعنی شما یه روز بری پی کار و زندگی ما باید نگران بشیم؟؟؟ که اینجوری بستیمون به توپ ؟؟ هوووم؟
پاسخ:
چه اشکالی داره خب...
اون حرفتون هم نکته داشتا...گفته باشم..یعنی ما همیشه اینجا ول میچرخیم و عاطل وباطلیم! یعنی ما یه روز فقط رفتیم دنبال کارو زندگی عایا؟؟؟ :دی
دستت درد نکنه آبجی
با درود 
تصور می کنم که مهمترین نکته ، ارزیابی بود که به اونا نگفتید . تصاویر زیبایی که از اطراف سمنان گرفتید رفتن و برگشتنتان دیده می شود که نشان با حوصله بودنتان در طول این ارزیابی است .
پاسخ:
درود بر شما
من مزاح کردم..در واقع بنا نبود من اونا رو ارزیابی کنم..بنا بود اونا منو مصاحبه کنن و ارزیابی کنن
بازم ممنون
۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۳ علی اسفندیاری
سلام
نه اتفاقا خوشحال شدم که نیستین 
گفتم بالاخره از پای کامپیوتر بلند شدید رفتید در دنیای واقعی دنبال کارو زندگی اونم با اسب سفیدتون
پاسخ:
سلام
ممنون که این همه به فکر من هستید :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">