نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

محبوب ترین مطالب

خانه پدر و مادر

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۴۷ ب.ظ

بعد از خانه خدا،تنها خانه ای است که:

روزی ده ها بار می توانی بروی بدون دعوت

و هر بار صاحب خانه از دیدنت خوشحال و خوشحال تر می شود.

خانه ای که برای رفتن نیازی به دعوت ندارد

خانه ای که حتی خودت می توانی کلید بیندازی و وارد شوی

خانه ای که همیشه چشمانی مهربان به در دوخته تا تورا ببینند

خانه ای که یاد آور آرامش کودکانه توست

خانه ای که حضورت و نگاهت به پدر و مادر عبادت محسوب می شود و گفتگویت با آنها ذکر الهی است

خانه ای که اگر نروی دل صاحبخانه میگیرد و غمگین می شود.

خانه ای که قهر با آن ، قهر با خداست!

خانه ای که دو تا شمع سوخته اند تا روشنی به ما بدهند و تا وقتی سوسو میزنند، شادی و حیات در وجودت جریان دارد.

خانه ای که سفره هایش خالص و بی ریاست

خانه ای که وقتی خوردنی آوردند اگر نخوری ناراحت و دلشکسته می شوند

خانه ای که همه بهترین هایش با خنده و شادمانی تقدیم تو می شود

خانه ای که .........

 

چقدر خانه والدین به خانه خدا شباهت دارد

 

"قدر این خانه ها را بدانیم"

"قدر این فرشته های آسمانی را بدانیم"

شاید خیلی زودتر از آن که فکر کنیم

 دیر می شود.

@bakelasbashim

 

 


دریافت

 

 


دریافت

 

 


دریافت

 

موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۹۸/۰۸/۲۹

نظرات  (۲۹)

۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۴:۵۱ محمدرضا حمیدیان پور

سلام

میشه تبادل لینک کنیم که هم من وبلاگم پر بازدید شه هم شما

بیا وبلاکمو ببین بعد نظرت رو دربارش بگو:)

بعد من تازه کارم  یعنی  درواقع بلد نیستم چطوری وبلاگ بنویسم اگه میشه بیای وبالاگمو ببینی هم نظرتو دربارش بگی و هم راهنماییم کنی 

پاسخ:
سلام
اومدم و نظرمو گفتم

واقعا هیچ کجا خونه پدری نمیشه موافقم به شدت 

پاسخ:
واقعا...ممنونم....
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۵ محمدرضا حمیدیان پور

مرسی

 

پاسخ:
خواهش
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۹ محمدرضا حمیدیان پور

مطالبم خوب بود؟؟؟؟؟؟/

پاسخ:
برای دبیرستانه دیگه..حتما خوب و لازمه
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۲ محمدرضا حمیدیان پور

من هفتم هستم 

یعنی اینقدر خوبه که فکر کردی دبیرستانم؟؟؟؟؟/

 

پاسخ:
پس خیلی زود اومدی وبلاگ زدی
بنظرم برو درساتو بخون..از درس خوندن میندازتت وبلاگ
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۵ اردیبهشت ..

چه اتاق قشنگی!من همیشه آرزو داشتم یه اتاق مطالعه این شکلی داشتم.

 

ولی آقای دکتر عکس با متن نمیخونه.چون وقتی از خانه پدری صحبت میکنیم یه خونه تا حدودی سنتی به ذهنمون میاد.

پاسخ:
منم خیلی دوست دارم همچین اتاقی داشته باشم

خونه پدری بعضیا!!! این شکلیه خب:))
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۰ محمدرضا حمیدیان پور

درسام خوبن هرچی  در می خونم نمونه سوالش می کنم یا درس نامه بعد میزارم توی وبلاگم

انشا های مدرسه ام رو هم که دیدی

پاسخ:
خب خدا رو شکر پس....
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۱ اردیبهشت ..

:)نمی پذیرم.

 

مرسی بابت موسیقی ها.اولی رو خیلی دوست دارم.

سومی رو دلم میخواد یه روز بارونی تو ماشین گوش کنم :-)

پاسخ:
:()()(


خواهش...خدا رو شکر یه نفر خوشش اومد..منم اولی رو هفت هشت باره امروز گوش کردم
تو ماشینش هم خوبه...تو خونه هم خوبه
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۶ محمدرضا حمیدیان پور

بیا تبادل لینک کنیم

پاسخ:
یعنی چکار کنیم دقیقا؟
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۵۰ محمدرضا حمیدیان پور

مثلا من تازه واردم:D

چند وقته وبلاگ زدی؟؟؟/

پاسخ:
زمانی که شما کلاس سوم دبستان بودی! تو بیان البته
گمونم به دنیا اومدی من وبلاگ داشتم:)
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۵۸ محمدرضا حمیدیان پور

منم از 5 سالگی داشتم 

تا حالا 5 یا 6 تا وبلاگ توی بلاگفا 

3 تا هم توی بیان داشتم 

تو میهن بلاگم یکی داشتم 

 

 

 

تبادل لینک :

بر توی قسمت ارتباط توی پیوند  ادرس وبلاگ من و اسمشو می نویسی بعد  بقیه شو خودت می بینی

پاسخ:
چه خوب


اگر تمایل نداشته باشم ناراحت میشی؟
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۵۸ وارش بارانی

جایی که چاییش همیشه گرمه،  پتوش بیشتر گرمت میکنه،  جانونیش همیشه نون تازه داره، مریض شی همیشه پرستار داره و هزار چیز دیگه ای که ریشه هاتو بهش وصل میکنه.. در واقع خونه ی واقعی همونجاس

پاسخ:
واقعا همینطوره ..تازه همه اینها هم بدون منت هست...
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۰۵ محمدرضا حمیدیان پور

تقریبا اره:)

ولی راحت باش

پاسخ:
مرسی

اقای دکتر اصلا یادم رفت متن راجع به چیه 

به نظرم کامنت های زیر این پست قابلیت یه پست جداگانه شدن رو داره:)))))))

عالی بودددد

پاسخ:
عجب:)
خواهش میکنم..ممنون از شما
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۵۸ پشمآلِ پشمآلو

البت روی خوش اونا دلیل نمشه هروخ خواسیم سرمونو بندازیم بریم تو

در دیزی بازه حیای گربه کجاس

پاسخ:
اونا اینقدر خوبن که به بچه هاشون چیزی نمیگن
البته بعضیا رو داریم سال به دوازه ماه در خونه پدر و مادرو باز نمیکنه! هر چیزی به اندازه اش خوبه....ولی خوبی پدر و مادر اندازه نداره
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۷:۲۱ chefft.blog.ir 💞💕

مامان من که میگه ازدواج کنید برید دیگه کوپنتون تموم شده😆

ولی به نظرم بلاگر محمدرضا حمیدیان پور خیلی ناراحت شد، این حقش نبود😭😭😭

 

پاسخ:
حرف درستی میزنه مامانتون! خجالتم چیز خوبیه! میدونید نون سنگک دونه چند شده؟؟
نه بهتر شد...بذار بچه برسه درسشو بخونه! از الان بیفته دنبال وبلاگ از شماها بدتر میشه:))
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۸:۲۰ بهارنارنج :)

از 5سالگی وب داشته؟:||وات د فاز؟:|

 

چقدر عکسه رو دلم خواست

پاسخ:
گمونم همه بیشتر از پستهای من کامنت ها رو میخونن:))) دارم به این نتیجه میرسم که کامنتامو خصوصی کنم


همه ی اینا تا وقتی درسته که دختر و پسر مجرد اونجا نباشه... والا من راضی نیستم که خواهر و برادرم پاشن بیان اینجا بهمون زحمت بدن، اینقد هم غر میزنم که نظر مامانو بابا رو هم به سوی ناراضی بودن سوق میدم :)) خبیث نیستمااا فقط خودشون کم بودن این همسر و بچه هاشونم که میارن و خونه رو می ریزن بهم منه بدبخت باید بعد از اونا تمییز کنم... انصافه این؟؟  

پاسخ:
دقیقا خبیثید:) خب تمیز کنید چی میشه مگه؟:)))
ولی درکتون میکنم....حق دارید شوخی کردم..ولی از اونطرف پدر مادر تک بچه هاشونو دوست دارن و میخوان همشونو در کنار هم ببینن

قبول دارم دوست دارن بچه هاشونو ببینن، اما فوقش هفته ای یبار... آبجی و داداش من یه دونه خودشون رفتن، هر کدوم سه نفر برگشتن، هر روز خدا هم اینجان... والا بخدا آسایش نداریم... همین دیروز با داداش حرفم شد گفتم صدای اون میراثتو (اشاره به گوشی) کم کن، گوش نداد، گفتم پاشو برو خونتون بازی کن برا چی سر و صداهاتو میاری اینجا نمیذاری ما هم استراحت کنیم؟! دلیل نمیشه چون من هنوز مجردم همه جوره اونا رو درک کنم، اتفاقا اونا باید منو درک کنن و وقتی میبینن من اذیت میشم کمتر بیان!

پاسخ:
نه دیگه اینجا خدایی حق باشماست...خیلی ستمه همش اونجا پلاس باشن...دوتا راهکار میگم ببینید کدومش عملی تره:
1- هر وقت اومدن آشپزی رو شما به عهده بگیر و تو غذاشون وایتکس بریز!!! یه بلایی سرشون میاره که تا چند وقت راحتی ازشون!!:)
2- هر وقت اومدن کلید خونه شونو بگیر و بگو شما اینجا باشید منم میرم خونه تون استراحت کنم...نهار و شامتم ببر
۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۹:۲۷ بهارنارنج :)

نه پست خوندم ولی ترجیح چیزی نگم:)

پاسخ:
دیگه میل خودتونه:)
۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۰:۰۱ مُسـافِــــ ـری ا‌ز دِیـــارِ بِـــــی کَسِیــ

میخــام یه چیزی بگـــم!!

بگـــم؟؟

باوشه

+ خیلی..... بـــــــــوق .....بـــوق ...هستی 

:)

پاسخ:
:())))(

هیچ جا مثل خونه پدری نمیشه

ولی یه ضرب المثلی هست میگه

آز گه قیزیم ناز گه قیزیم (ترکی هس)

یعنی : دخترم کم بیا ولی با ناز و احترام بیا

وقتی صب تا شب و هر روز بری خونه پدری کفرشونو درمیاری

دیدم که میگم

پاسخ:
بله همینطوره
چه ضرب المثل قشنگی
ممنون

قشنگ بود

کاش میتونستم بیشتر برم پیششون

پاسخ:
مرسی
خواستن توانستن است...
۰۲ آذر ۹۸ ، ۱۰:۳۰ بانوچـه ⠀

چقدر دلم تنگ شد

پاسخ:
پست تاثیرگذاری بود پس:)

خیلی @بی نام رو درک میکنم، راست میگه باید مراعات کنند.

من خودم برای اینکه از سرو صدا و کار دور باشم از صبح می رم دانشگاه شب میام:|

پاسخ:
من موندم این وسط کی ما رو درک میکنه:)
اینم یه راهکاره....تا شب بیرون میمونید خطر نداشته باشه براتون؟

قبول دارم صددرصد!

ولی نمیدونم چرا هر سری میرم خونه با صاحب خونه دعوام میشه :))))

صاحب خونه‌ها البته

نمیدونم من نمیسازم

اونا نمیسازن چیه قضیه؟

بدیش اینه که هررررر کاری میکنم تهش میگن:فکر کردی اینجام خوابگاهه؟!بخدا من تو خوابگاه کاری نمیکنم😅😅

بعد فکر کن تو شهر دانشجوییت هرر جایی رو تنهایی بری بعد میری شهر خودت نتونی جایی بری خب اینجا با اونجا چ فرقی داره؟! :|از نظر بزرگی و شلوغی شهر خودم شلوغتره قبول دارم.

ولی آخه خیر سرم دانشجو‌ام سال سومم غرورم جریحه دار میشه مامانم نمیزاره برم بیرون😂😂😂

پاسخ:
خدا رو شکر
طبیعیه
تعدادشون کم نیست ظاهرا
اونا نیمسازن شما عمود منصّف!!:)))
راست میگن دیگه:)
برید خدا رو شکر کنید براتون نون پنیر قاضی نمیاره سر کلاس براتون:)

میان دنبالم -_- 

من حتی به خانواده پیشنهاد دادم برم خوابگاه بگیرم دانشگاه، که واکنشهای خوبی نشون ندادن🙄

پاسخ:
نه اصلا جالب نیست.....حق دارن...ازون طرف هم تحمل  آدما این روزا سخت شده

من فکر میکنم و مطمئنم یکی از چیزهایی که همه ما باهاش حتما امتحان میشیم والدینمون هستند؛ شکاف نسلی هم علت اصلیش هست به نظرم! اما عاشق خدام که میگه : بگو چشم  آن هم با کمال تواضع و فروتنی و احترام و محبت...مگر این که خواستن به شرک و کفر و نافرمانی من وادارت کنن...واین مدل مواجهه برای ما بچه ها بسیار سخته! الآن وقتی فکر میکنم در اوان جوانی و ناپختگی، چه قدر سعی بر تغییر والدین محترم در برخی زمینه ها داشتم و نمیشد و حرص میخوردم و فکر میکردم عقل و استدلال اون چیزی رو حکم میکنه که من میگم و بعضا کوتاه نمیومدم، چه قدر نادان بودم. نادان نسبت به این قانون هستی که در قبال والدین فقط و فقط محبت و ادب باید خرج کرد نه افاضه فیض و ... و این قانون هستی که عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم... و ...

پاسخ:
چه نگاه قشنگی...
سعی بر تغییر والدین یا تغییر نظر والدین؟ والدین رو که خودشونو نمیشه تغییر داد؟:)
خوشحالم که این پست باعث شد کمی در مورد این موضوع فکر کنیم
از کامنتتون هم ممنونم

واقعا خیلی زود می گذره این زمان ، امیدوارن همه در کنار پدر و مادرشون سلامت باشند و قدر این روزهاشونو بدونن. 

پاسخ:
انشالله..چه دعای خوبی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">