دلارا رو رد کن بیاد!!!
چه عجب!
برای یک شب هم شده کانال دلار، نزولی شد!
البته از دانشمندان چیره دست و فرصت طلبِ بانک مرکزی، که حدودا هفت هشت ماهی میشود در حال تفکر عمیق بودند و با یک تغییر تاکتیکی در مدیریت تا الان تقریبا ره به جایی نبرده بودند! این حرکت هر چند عجیب بود ولی به فال نیک گرفته می شود...
احتمالش کم نیست که دوباره سوتی بدهند و این کانال نزولی دلار، بسانِ مارِ افعی مارو پله، پله های نردبان را دو تا دو تا بالا برود! اصلا ننگ بر سق سیاه! ماکه بخیل نیستیم! از منی که تهِ هر هشت جیبِ لباسهایم(دو تا جیب شلوار/ پنج تا جیب کت و یکی جیب پیراهنم )شپشکانی آفتاب بالانس و مهتاب بالانس میزنند، اصلا دلار بشود هزار تومان! من که اندوخته دلار ندارم، دارایی من :فسفرهای مغزم است و سلامتی ام و البته اسب سفیدم والبته منزل مسکونیم و البته مِلکِ الهیه و البته مِلکِ نیاوران و البته وبلای شمال و...(اینا رو خالی بستم بخدا..خواستم ذهنتون منحرف بشه) است...
یادش بخدا ماه فروردین امسال داشتم دولت ها را بر مبنای دلار محاسبه میکردم..چه خیال خوشی.....کجا؟ دقیقا همین جا
دیری نپایید که اسب سرکش دلار رَم کرد..ولی امشب شنیدستم که شهبازی کهنسال، دلار را 12 هزارتومن هم میفروشد و دلال ها نمیخرند! پیرمردی که خانه اش را به دلار چینج کرده و الان دو دستی بر سر میکوبد! پولها ی دلار آورده و پولهای دلار برده!
فاصله طبقاتی مردمان کشورم لگاریتمی شده و دیگر با مقیاس خطی جوابگو نیست... خیلی ها خوشبخت گشته اند و خیلی ها بدبخت! خدایا خودت مالباختگان بی تقصیر را نجات ده..
همکاران من تک و توک بورس باز شده اند! یادش بخیر! دخترک دانشجویی بود که کارگزار بورس بود..دانشجوی خودم بود...مرا تشویق میکرد به بورس بازی..بدو گفتم در قلب من نهایتا دو باتری لیتیوم بکار رفته (جهت مزاح گفته بودم)که تاب شنیدن بالاکشیدن و پائین کشیدن سهام کارخانه تشتک سازی دارقوز آباد سفلی را ندارد! بذار با همین شپش های ته جیبم و ایضا وبلای نداشته شمالم بسوزم و بسازم دخترجان! من همینطوری سالی 10 میلیارتومن هزینه ضرر میدهم برای سرمایه نداشته ام! تو سلامتی ام را از من نستان!
چند سکه طلا هم داشتم....یکی از اطرافیانم زائید!، آن یکی به خانه جدید رفت و یکی همسر اختیار کرد، همه سکه ها را چشم روشنی بخشیدم و من ماندم و یک عابر بانک خسته! پشت درهای نسبتا بسته!
جوانم..سالمم....خدا را هنوز احساس میکنم در دریچه های قلبم...و نسیم صبح شادابم میکند...
خدایا خودت میدانی تویوتای اف جی کروزر چه کلاسی دارد..ولی با همین اسب سفیدم میسازم و در سودای بانوی ژرمنی میسوزم که با این سرمایه من، اشتوتگارت که هیچ، من را تا کابل و هرات هم نمیبرند!
لاجرم شکر نعمتهایت میکنم...داشته هایم را قدر میدانم و تلاش میکنم از لحظه لحظه عمرم بهترین استفاده را کنم....
بارالها….
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی….
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی….
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی....
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد….
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
خواجه عبدالله انصاری